بازگشت

بطن العقبه


آنگاه كاروان حسيني به راه خود ادامه داد و پس از گذشتن از منزل «القاع» روز جمعه بيست و


پنجم ذيحجه به بطلن العقبه [1] وارد شد. چون كاروان استقرار يافت، عمر به لوذان كه پيرمردي از بزرگان بني عكرمه بود از امام (ع) پرسيد: كجا مي روي؟ امام (ع) فرمود: به كوفه مي روم. عمر بن لوزان گفت: تو را به خدا سوگند! از همين منزل بازگرد كه جز بر نيزه ها و شمشيرها وارد نمي شوي. اينهايي كه برايت نامه نوشتند و تو را دعوت كردند، اگر آماده ي دفاع كردن از تو بودند اگر همه چيز را مهيا مي ساختند، مي توانستي به سوي آنها بروي، اما با چنين وضعيتي كه مي بينم رفتن تو را به سوي ايشان مصلحت نمي دانم. امام (ع) فرمود: اي بنده ي خدا اينها اموري نيست كه از ديده ي من پنهان باشد، اما امر خداوند انجام مي شود و به خدا سوگند! آنها مرا به حال خود نمي گذارند تا اينكه پيراهن زيرين مرا بيرون آورند و چون چنين كنند خداوند كسي را بر آنان مسلط فرمايد تا پست ترين و خوارترين امتها شوند. [2] .


پاورقي

[1] منزلگاهي بين واقعه وقاع است که در آنجا چشمه‏ي و آبي متعلق به بني‏عکرمه از نسل بکر بن وائل وجود دارد مراصد الاطلاع، ج 3، ص 948، بطن به زميني ناميده مي‏شود که به علت شيب‏دار و گود بودن زمين آب در آنجا جمع مي‏گردد. معجم البلدان، ج 1، ص 447.

[2] يا عبدالله ليس يخفي علي الرأي و أن الله تعالي لا يغلب علي أمره.

و الله لا يدعوني حتي يستخرجوا هذه العلقة من جوفي، فاذا فعلوا سلط الله عليهم من يذلهم، حتي يکونوا أذل فرق الأمم. بحارالانوار، ج 44، ص 375، ابن اثير، کامل، ج 4، ص 42، شيخ مفيد، ارشاد، ج 2، ص 78. اعلام الوري، ص 229، ابن قولويه در کامل الزيارات، ص 75، در حديثي از امام صادق (ع) روايت مي‏کند که چون امام حسين به بطن العقبه رسيد به ياران خود فرمود: [سرنوشت] خود را نمي‏بينم جز اينکه کشته شوم، آنان از امام (ع)پرسيدند: چرا اي ابا عبدالله [علت اين سخن چيست]؟

امام (ع) فرمود: در خواب ديدم که سگهايي به من حمله مي‏کنند و بدترين سگها، سگ لکه‏داري بود که از همه درنده‏تر نشان مي‏داد.

امام (ع) در اوج شجاعت با صداقت و صراحت هيچ نکته‏اي را از همرازان خود پنهان نمي‏کرد زيرا اين کاروان زلال پر از حقايق نابي بود که جز با علم و معرفت و آگاهي چشماني باز و ايماني استوار نمي‏شد بدانها دست يافت. هيچ کس نبايد با اماها و اگرها با اين قافله‏ي توحيدي که با هر گامش قدمي به سوي عرش برمي‏دارد همراه باشد، ناداني در ميدان عشق آفرين حسيني نبايد راه داشته باشد، يا مي‏بايست بينا و آگاه به خط يکتاپرستي زد و يا نابينا به بيراهه رفت و سر به آخور دنيا فرو افکند.