بطن الرمه
روز پانزدهم ذيحجه سرزمين حاجز در بطن الرمه [1] ميزبان كاروان توحيدي حسين بن علي است، هنوز ماجراي كوفه، غربت، تنهايي، و شهادت مسلم بن عقيل به امام (ع) گزارش نشده است؛ لذا امام (ع) در نامه اي خطاب به كوفيان نوشت:
بسم الله الرحمين الرحيم
از حسين بن علي
به: برادران مؤمن و مسلمان او
درود بر شما
خداوند را ستايش و سپاس كه هيچ معبودي جز او حق نيست. اما بعد: نامه ي مسلم بن عقيل به دستم رسيد، و از حسن نيت شما و هماهنگي بزرگانتان در مسير حق خواهي و ياري ما آگاه شدم. از خدا مي خواهم كه خوبيهايش را بر ما ارزاني دارد، و شما را بر اين نيت خوب بالاترين پاداش مرحمت فرمايد، من نيز روز سه شنبه هشتم ذيحجه روز ترويه از مكه به سوي شما رهسپار شده ام، هرگاه فرستاده ي من به كوفه رسيد، در كارهايتان هر چه بيشتر تلاش كنيد، كه اگر خداوند اراده فرمايد. همين روزها بر شما وارد مي شوم. سلام و رحمت و بركات الهي بر شما باد. [2] .
چون امام (ع) از بطن الرمه حركت كرد با عبور از منزل فيد و ورود به منزلگاه اجفر، در روز هفدهم ذيحجه در كنار يكي از چشمه ها با عبدالله بن مطيع ملاقات كرد. عبدالله بن مطيع از امام پرسيد: پدر و مادرم فداي تو اي پسر رسول خدا! چه چيز باعث شد از حرم خدا بيرون شده و به
اينجا بيايي؟ امام (ع) در پاسخ فرمود: پس از مرگ معاويه مردم كوفه برايم نامه نوشتند و مرا دعوت كردند. اميدوارم حق را زنده و بدعتها را از ميان بردارند. عبدالله بن مطيع با شنيدن اين سخنان امام (ع) گفت: تو را به خدا سوگند به كوفه نرو و خود را از دسترس بني اميه دور كن. مگذار كه حرمت اسلام از بين برود، به خدا قسم اگر حكومتي را در دست بني اميه است مطالبه كني تو را به قتل مي رسانند و از تو بيم ندارند و با كشتن تو حرمت اسلام و عرب شكسته مي شود.
امام (ع) در حالي كه نگاه مهربان و پرمعناي خود را به عبدالله دوخته بود او را با كلام وحي پاسخ گفت: مصيبتي جز آنچه خداوند براي ما مقرر كرده است به ما نخواهد رسيد؛ او مولاي ماست و اهالي ايمان به خدا توكل مي كنند. [3] .
پاورقي
[1] منزلي، محل تلاقي مردم بصره و کوفه در مسير حرکت به سوي مدينه است. مراصد الااطلاع، ج 2، ص 634.
[2] بسم الله الرحمن الرحيم، من الحسين بن علي الي اخوانه من المؤمنين و المسلمين، سلام عليکم. فاني أحمد اليکم الله الذي لا اله الا هو، أما بعد، فان کتاب مسلم بن عقيل جائني يخبرني فيه بحسن رأيکم، و اجتماع ملئکم علي نصرنا، و الطلب بحقنا، فسألت الله أن يحسن لنا الصنع، و أن يثيبکم علي ذلک أعظم الأجر، و قد شخصت اليکم من مکة يوم الثلاثاء لثمان مضين من ذي الحجة يوم التروية، فاذا قدم عليکم رسولي فاکمشوا أمرکم وجدوا، فاني قادم عليکم في أيامي هذه ان شاءالله، و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته.
متن نامهي امام (ع)، در الفتوح، ج 5، ص 133، بدين شرح ثبت کرده است. ميدانيد که رسول خدا در زمان حيات خويش فرمود: هر کس که حاکم ستمگري را ببيند که حرامي را حلال ميشمارد، عهد خدا را رها ميکند و با سنت پيامبر مخالفت کند، و در ميان مردم با گناه و تعدي رفتار نمايد، آنگاه نه با گفتار و نه با عمل بر او اعتراض نکند، بر خداست که او را در جايگاهش وارد سازد. شما ميدانيد که اين گروه به اطاعت شيطان گردن نهاده و از اطاعت الهي رويگردان شدهاند. آشکارا فساد ميکنند، حدود الهي را تعطيل ميدارند و بيتالمال را مال خويش ميدانند. حلال خدا را حرام، و حرام الهي را حلال کردهاند. من به اعتبار خويشاونديام با رسول خدا به حکومت سزاوارترم. نامههاي شما به من رسيد و فرستادگان شما نيز خبر دادند که بيعت کردهايد و پيمان بستهايد که مرا تنها نگذارند، اگر به بيعت خويش وفادار مانديد حق و بهره و رشد خويش را خواستهايد، اکنون جانم در کنار جان شما، و خانواده و فرزندانم در کنار خانواده و فرزندان شماست، و من الگوي زندگي شما هستم. اما اگر چنان نکرديد و عهد و پيمان گسستيد و از بيعت کناره گرفتيد به جانم سوگند! اين عادت شما بود با پدر و برادر و عموزاهام چنين کرديد. آيا مغرور جز آن کس است که شما او را فريب داديد، به يقين حق خود را به خطا تبديل و بهرهي خوش را تباه کردهايد. هر کس که پيمانشکني کند به زبان خويش پيمان شکست که خداوند مرا از شما بينياز خواهد کرد. امام (ع) پس از آنکه نامه را مهر کرد به قيس بن مسهر صيداوي سپرد و او با شتاب راه کوفه را پيش گرفت، اما پيش از آنکه به کوفه برسد در قادسيه توسط گروهي از سربازان عبيدالله دستگير شد. قيس چارهاي جز پاره کردن نامهي امام نيافت. مأموران بنياميه قيس را همراه با قطعههايي از نامه به قصر حکومتي عبيدالله فرستادند. عبيدالله چون قيس را ديد از او سؤال کرد: اي مرد تو کيستي؟ قيس پاسخ داد: مردي از شيعيان اميرالمؤمنين حسين بن علي هستم. چون عبيدالله از علت پاره کردن نامه سؤال کرد قيس با شجاعت گفت: ميخواستم تو از مضمون نامه آگاه نگردي، عبيدالله پرسيد نامه را چه کسي نوشته و براي چه کساني ميبردي؟ قيس پاسخ داد: نامه از حسين (ع) به گروهي از بزرگان کوفه بود که آنها را نميشناسم و نام ايشان را نميدانم. عبيدالله بسختي برآشفت و فرياد زد: به خدا سوگند! تا اسامي ايشان را نگويي تو را رها نميکنم، مگر اينکه بر منبر رفته و حسين و پدرش را لعن کني و گرنه تو را از دم تيغ خواهم گذراند.
قيس با زيرکي و ذکاوت گفت: چون مخاطبين حسين را نميشناسم پيشنهاد دوم تو را ميپذيرم عبيدالله از اينکه قيس را به انفال کشانده و مطابق با ميل خود او را به بدگويي از امام و پدرش واداشته بود. بسيار خوشحال شد و دستور داد تا مردم در مسجد اعظم کوفه اجتماع کنند و سخنان قيس بن مسهر را بشنوند. آنگاه که قيس بر بالاي منبر استقرار يافت با حمد و ثناي الهي بر پيامبر و اميرالمؤمنين علي و اهل بيت او درود فرستاد، و عبيدالله و پدرش و سردمداران حکومت بنياميه را مورد لعن قرار داد و فرياد زد: اي مردم! حسين بن علي بهترين بندهي خدا و فرزند فاطمه دختر فرستادهي خداست و من فرستادهي او به سوي شما هستم، من در يکي از منازل از او جدا شدم و به سوي شما آمدم تا پيغام وي را به شما برسانم که نداي او را لبيک گوييد [که به سوي شما در حال آمدن است] عبيدالله که نقشهي خود را شکستخورده ديد، غضبناک دستور داد که قيس را از بالاي قصر حکومتي به زير افکندند و استخوانهاي او را در هم شکستند. آنگاه که خبر شهادت قيس به امام (ع) رسيد، سخت اندوهناک شد و فرمود: خداوندا براي ما و شيعيان ما جايگاهي والا در نزد خويش مقرر فرما، و ما و شيعيان ما را در جوار رحمت خود مستقر فرما که تو بر هر کاري قادر و توانايي. الفتوح، ج 5، ص 147.
[3] سورهي توبه، آيهي 51، لن يصيبنا الا ما کتب الله لنا هو مولينا و علي الله فليتوکل المؤمن، معلوم ميشود عبدالله بن مطيع نيز علي رغم ارادتي که به امام حسين (ع) دارد از حقيقت و باطن حسين بن علي (ع) و وظايف ايماني شيعياان اهل بيت کمبهره است، و جايگاه حق و باطل و مسئوليتهاي بندگان خدا را (متأثر از جريانسازيهاي بنياميه) گم کرده بود.