بازگشت

شهادت مسلم بن عقيل و هاني بن عروه


مسلم را در روز هشتم ذيحجه سال 60 به بالاي قصر حكومتي بردند، و در حالي كه ذكر و استغفار بر لب داشت سر او را از بدن جدا كردند و بدن پاك او را از بالاي قصر به زمين پرتاب كردند، آنگاه جسم او را به دار آويخته و سر وي را به دمشق فرستادند و اولين فرد از بني هاشم بود كه سر او را


به مركز حكومت بني اميه فرستادند. [1] .

بعد از شهادت مسلم هاني بن عروه را به بازار گوسفند فروشان كوفه بردند و به شهادت رساندند و سپس جنازه ي او را در كنار مسلم بن عقيل به دار آويختند. [2] آن روزها كه شرايط كوفه در حال تغيير و دگرگوني بود در مكه شرايط، ويژگيهاي خاص خود را داشت. فاصله ي طولاني مكه و كوفه امكان تبادل بموقع اطلاعات را از امام (ع) و سفير او گرفته بود. [3] لذا در كوفه عبيدالله نماينده ي امام (ع) را دستگير كرده و به قتل رسانده بود، و در همان زمان عمرو بن سعيد فرمان يافته است كه در ايام حج و در حرم امن الهي فرزند پيامبر را توسط تروريستهاي سفاك به قتل رساند. [4] اما اين گونه نبود كه امام (ع) از حوادث و توطئه ها بي خبر بماند؛ به طور طبيعي امامي كه با هوشمندي خاص خود به محمد حنفيه مأموريت داد تا در مدينه بماند و اخبار را براي وي گزارش كند، [5] به طرق مقتضي و با دقت فراوان رويدادهاي مكه را نيز تحت نظر داشت، و به فراست دريافته بود كه در ايام حج شرايط خطرناكي به وجود آمده است.



پاورقي

[1] مروج الذهب، ج 3، ص 60، ابن قتيبه در اخبار الطوال، ص 241 روز شهادت مسلم را روز سه‏شنبه سوم ذيحجه سال 60 گزارش مي‏کند. شيخ مفيد در ارشاد، ج 2، ص 64، روز عرفه را روز شهادت مسلم دانسته است، با توجه به اينکه خود ابن قتيبه روز شهادت امام حسين (ع) را روز جمعه، دهم محرم الحرام سال 61، گزارش کرده است با توجه به اينکه ماه محرم سال 61 از روز چهارشنبه آغاز شده، روز سوم ذيحجه نمي‏تواند سه‏شنبه باشد، بلکه هشتم ذيحجه در (روز عرفه) سوم ذيحجه است.

[2] شيخ مفيد، ارشاد، ج 2، ص 63، بعد از شهادت مسلم بن عقيل و هاني، عبيدالله در نامه‏اي به يزيد نوشت: سپاس خداي را که حق اميرمؤمنان را گرفت و شر دشمنان او را دفع کرد، بدان مسلم بن عقيل تفرقه‏افکن به کوفه آمد و در منزل هاني بن عروة سکني گزيد. جاسوسهايي بر آن دو گماشتم تا اينکه پس از جنگ و نزاع بر آن دو تسلط يافته و هر دو را گردن زدم و سر آن دو را توسط هاني بن ابي‏حبه و زبير بن اروح که از فرمانبران هستند فرستادم، اميرمؤمنان هر چه پرسش کند آن دو که صاحب خود و راستگويند پاسخ دهند. با رسيدن نامه، به دستور يزيد سرها را بر دروازه‏ي دمشق آويختند، و آنگاه در پاسخ عبيدالله ضمن تقدير از وي و فرستادگانش نوشت: برايم خبر آورده‏اند که حسين بن علي عازم عراق است. ديده‏بان بگذار و هشيار باش [هر کس] را بر اساس گمان [گمان بد بردي] زنداني کن و هر نيک و بدي را که برايت پيش آمد به من گزارش کن الفتوح، ج 5، ص 49.

[3] با توجه به فاصله‏ي نزديک به دو هزار کيلومتري اين دو شهر و امکانات اياب و ذهاب آن روزگار، براي تبادل يک خبر ميان امام (ع) و مسلم نياز به تقريبا 24 روز فرصت بود تا پيکها اين مسير طولاني را بپيمايند.

[4] تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 235.

[5] خوارزمي، مقتل الحسين، ج 1، ص 188.