بازگشت

نامه يزدي بن مسعود به امام


سپس يزيد بن مسعود نامه اي بدين مضمون به سوي امام (ع) فرستاد:

بسم الله الرحمن الرحيم

اما بعد، نامه ي شما به دستم رسيد، از مضمون آن آگاهي يافتم و دانستم كه مرا به كاميابي پيروي خود و رستگاري ياوريت فرا خوانده اي. خداوند هيچ گاه زمين را از كارگزار خير و راهنماي نجات بخش تهي نگذارد. شما (خاندان وحي) حجت خدا بر بندگان، و امانت او در زمين، و شاخه هاي درخت زيتون احمد (ص) هستيد.

احمد اصل و شما فرع مي باشيد. هم اكنون به سوي ما حركت كن كه من بني تميم را مطيع


فرمان تو و ايشان را همانند شتر تشنه ي آب، مشتاق اجراي فرمان تو ساخته ام، طوق بندگي تو را بر گردن بني اسد انداخته و آلودگي سينه هاي ايشان را با باران پند و اندرز شست و شو داده ام. [1] .

تمهيدات و تهديدهاي عبيدالله بن زياد هويت را از مردمان دنيا زده گرفته بود، آنچنان كه منذر بن جارود عبدي [2] سليمان بن وزين (فرستاده ي امام (ع)) را همراه با نامه به عبيدالله تسليم كرد، و شبي كه ابن زياد قصد حركت به سوي كوفه را داشت سليمان را به دار آويخت. [3] البته سختگيري و استبداد بني اميه هيچ گاه نتوانست درهاي سعادت را به روي ثابت قدمان قلمرو ايمان ببندد و آنان را از حوزه ي عشق آفرين حسين بن علي جدا كند، يزيد بن نبيط (ثبيط) آن بزرگمرد بصري بود كه خود نيز از مردم عبدالعيش بود سرنوشتي جداي از آنچه دنيا براي اهل خود رقم مي زند برگزيد و در حالي كه راه حسين را پيش گرفته بود به پسران خود گفت: كدام يك از شما با من مي آييد؟ فرزندان و كساني كه در مجلس حاضر بودند در پاسخ گفتند: از فراواني ياران عبيدالله بر تو بيمناك هستيم. او با بي اعتنايي گفت: وقتي مركب من راه درست هموار را پيش گرفت هر كه خواهد از پي من آيد! آنگاه در حالي كه از ده فرزند پسر او جز عبيدالله كسي او را همراهي نمي كرد به سوي امام (ع) شتابان راه پيمود. [4] .

چون نامه ي يزيد بن مسعود به امام (ع) رسيد او را دعا كرد و فرمود: خداوند تو را از هراس امان بخشد و آن روز كه كامها در التهاب تشنگي مي سوزد سرافراز و سيراب گرداند. [5] .



پاورقي

[1] اعيان الشيعه، ج 1، ص 590، علامه محسن امين با ذکاوت و زيرکي بدرستي تحليل ارزشمندي از شيوه‏هاي رفتاري و نظام روحي و رواني مخاطبين مسعود را ارائه کرده است، آنان صرفا بر اساس علايق ايلي و عشيره‏اي و در چارچوب قراردادهاي متعصبانه‏ي قبيله‏اي، در راستاي همراهي با درخواست يزيد بن مسعود قصد همراهي با امام (ع) را داشتند و در مواضع ايشان هيچ اشاره‏اي به جايگاه ارزشمند حسين بن علي و مأموريت آسماني او نشده است؛ چون رئيس قبيله و شيخ آنها با حسين بن علي موافقت دارد، آنها نيز آمادگي خود را براي همراهي با امام (ع) اعلام مي‏کنند، و از ننگ صخر بن قيس در ماجراي جمل نيز نه تنها برائت نمي‏جويند بلکه عمل آن روز را به عنوان يک تصميم قبيله‏اي ستايش مي‏کنند و اين نوع نگرش موجب جا ماندن از کاروان توحيدي حسين بن علي بود.

[2] پدرش از اصحاب رسول خدا بود و در زمان ولايت اميرالمؤمنين به مقام فرمانداري رسيد اما عملکرد او مورد نقد و مذمت اميرالمؤمنين قرار گرفت. تنقيح المقال، ج 3، ص 248، بعضي نيز نوشته‏اند بحريه دختر مرز که همسر عبيدالله بود سليمان را قاصد دروغين پنداشت و او را تسليم عبيدالله کرد.

مثيرالاحزان، ص 12، بحارالانوار، ج 44، ص 339.

[3] الفتوح، ج 5، ص 62، تاريخ طبري، ج 5، ص 357، العبرات، ج 1، ص 305، خوارزمي، مقتل الحسين، ج 1، ص 199، حياة الامام الحسين، ج 2، ص 355.

[4] تاريخ طبري، ج 5، ص 354، العبرات، ج 1، ص 294، ابن اثير، کامل، ج 3، ص 267.

[5] مقرم، مقتل الحسين، ص 160، اللهوف، ص 17، لواعج الاشجان، ص 40.