بازگشت

اتفاقات بصره


زبان عبدالله منطق بني اميه بود و او نيز براي حفظ قدرت از هيچ قساوتي رخ برنمي تافت و هيچ جنايتي را فروگذار نبود، هم اكنون در قلمرو حكومت او اتفاقاتي در حال شكل گرفتن بود. منزل زني به نام مارية دختر سعد (قيس) از عبدالقيس كانون جريان عدالت خواهي بود كه قصد همراهي با حسين بن علي داشتند، و گروهي از مسلمانان بصري براي اظهار وفاداري نسبت به امام (ع) و مبارزه با حكومت اموي و بعضي نيز براي اخذ خبر و كنترل اوضاع به سوي خانه ي آن بانوي مدبر و مؤثر مي شتافتند. [1] چون يزيد بن مسعود از محتواي نامه ي امام حسين (ع) آگاهي پيدا كرد بزرگان بني تميم، بني حنظله، و بني سعد را احضار كرد و به ايشان گفت: جايگاه و منزلت من در نزد شما چگونه است؟

آنان گفتند: تو پشتيبان، موجب افتخار ما و نقطه ي ثقل شرافت ما هستي كه بر همه ي ما پيشي گرفته اي. يزيد بن مسعود گفت: من شما را به فراخواندم تا در مورد كاري بزرگ با شما مشورت كنم. هم اكنون معاويه خوار و رسوا مرد، و رشته ي جور و گناه گسست، و پايه هاي ستمگري فرو ريخت. او براي فرزندش يزيد بيعت گرفت و بر اين باور بود كه پايه هاي حكومت وي را محكم كرده است، در حالي كه آن تلاش بي اثر و شكست خورده بود و به نتيجه اي نيانجاميد. يزيد آشكارا شراب مي نوشد و سرآمد تباهيهاست، و از هيچ زشتي رويگردان نيست. او مدعي و آرزومند خلافت است و خود را امير مردم مي شمارد بدون اينكه مردم رضايت داشته باشند. او مردي نابردبار، سبك عقل، و فرومايه است آنچنان كه از حق چيزي نمي داند، و سوگند ياد مي كنم كه نبرد با او از جهاد با مشركان برتر است؛ و اين حسين بن علي (ع) فرزند رسول خدا (ص) صاحب شرافت پايدار و انديشه ي استوار است كه فضيلتهاي او در بيان نمي گنجد و دانش او را پاياني نيست. او داراي سابقه اي درخشان و مبارزات چشمگير است، و به لحاظ پيوندي كه با فرستاده ي خدا دارد براي تصدي امر ولايت از هر كسي شايسته تر است. به خردسالان مهر مي ورزد و به پيران دلسوزي دارد. او [حسين بن علي] براي رعيت چه اميري گرامي و براي امت چه امام بزرگواري است! با وجود او حجت خداوندي بر همگان حتمي و اندرز الهي ابلاغ گرديد. از نور حق رخ برنتابيد و خويشتن را در وادي گمراهي در نيفكند. همانا صخر بن قيس در روز جمل شما را از ياري اميرالمؤمنين (ع) بازداشت. هم اكنون آن ننگ را با ياري فرزند رسول خدا بشوييد. به خدا سوگند! كسي از ياري رساندن به او كوتاهي نمي كند مگر آنكه خداوند ذلت را در فرزندان و


كاستي را در خويشاوندان او به ميراث گذارد. اينك من لباس رزم و زره پيكار پوشيده ام، آنكه [در اين راه] كشته نشود سرانجام خواهد مرد و هر آنكه از نبرد فرار كند او را از مرگ گريزي نيست. خداوند شما را بيامرزد. مرا پاسخ دهيد.

مروان بني حنظله گفتند: اي اباخالد ما تيرهاي تركش و سواران قبيله ي تو هستيم. اگر با ما تير بيفكني به هدف خواهد خورد، و اگر با ما به ميدان نبرد درآيي پيروز مي شوي. به خدا سوگند! اگر به درياي مصيبتها فرو روي با تو مي آييم و هر سختي كه برايت پيش آيد با تو خواهيم بود. ما تو را با شمشيرهايمان ياري خواهيم رساند و بدنهاي خود را سپر تو خواهيم ساخت...

جنگاوران قبيله ي بني عامر گفتند: ما فرزندان عامر، فرزندان پدر تو، و از هم پيمانان تو هستيم كه ناخشنودي تو را نمي پسنديم؛ اگر كوچ كني بر جاي خود نمي مانيم، هم اكنون فرماندهي از توست ما را فراخوان تا تو را اجابت كنيم، و امر نما تا فرمان بريم، هر زمان اراده كردي ما در خدمت تو هستيم. آنگاه بزرگان بني سعد گفتند: اي اباخالد! بدترين چيزها در نزد ما مخالفت با تو و بيرون شدن از فرمان توست. صخر بن قيس در روز جنگ جمل ما را فرمان داد كه پيكار را واگذاريم و چون اطاعت كرديم عاقبتي نيكو يافتيم و عزت در قبيله ي ما باقي ماند. ما را مهلتي ده تا به مشورت پردازيم.

يزيد بن مسعود گفت: اگر از مبارزه با بني اميه دست بكشيد خداوند شمشير انتقام را از قبيله ي شما برنخواهد داشت، و همواره جنگ و خونريزي در ميان شما خواهد ماند، [2] و اگر چنان [حسين را همراهي] كنيد خداوند هيچ گاه شمشيرهاي شما را نستاند و قدرت شما را پيوسته دارد.


پاورقي

[1] ابن اثير، کامل، ج 3، ص 267، تاريخ طبري، ج 5، ص 353، العبرات، ج 1، ص 294، وسيلة الدارين، ص 49.

[2] مثير الاحزان، ص 13 -12، بحارالانوار، ج 44، ص 337، العوالم، ج 17، ص 187، معالي السبطين، ج 1، ص 252.