بازگشت

نصر، خذلان


رسم عرب جاهلي، بر اساس معيارهاي قبيله اي، طبق شعار «انصر اخاك ظالماً او مظلوما» ياري مطلق هم تيره ي خود بود. عرب جاهلي بر اساس اين شعار مي گفت:

اگر من برادرم را به هنگام ظلم ياري نكنم، هنگامي كه مظلوم واقع شود نيز كمك نخواهم كرد (ر.ك: ابن حجر، ج 5، ص 125).

ياري مظلوم چندان مورد توجه نبود تنها نمونه از اين دست كه بر ياري مظلوم توجه شد معاهده ي «حلف الفضول» است كه پيامبر در آن حضور داشت و در دوره ي اسلامي نيز مورد تأكيد قرار گرفت. پيمان هاي عرب بر پايه ي ياري و مواسات بود و عرب خود را ملزم به نصر و حمايت كسي كه جوار مي داد، مي دانست.

در عصر نبوي در بيعت ها معمولاً مسئله ي نصر طرح مي شد و از بيعت كننده مي خواستند، در صورت نياز، به كمك بيعت شونده بشتابد. در بيعت عقبه، انصار با پيامبر بر پايه ي ياري و دفاع پيمان بستند (ابن سعد، ج 4، ص 6) و اطلاق نام «انصار» بر اينان از همين روي بود. پيامبر(ص) در ديگر پيمان ها نيز ياري خود را جزو شرايط ذكر مي كرد؛ چنان كه در پيمان با بني ضمره و بنو غفار و ديگر قبايل چنين شرطي را گنجاند. (همان، ج 1، ص 210) آن حضرت بر اساس آموزه هاي دين، نصر به صورت مطلق را كه مربوط به دوره ي جاهلي بود تعديل كرد و حق را محدوده ي نصر دانست و ياري برادر ظالم را در بازداشتن او از ظلم دانست. (صنعاني، ج 11، ص 169؛ يعقوبي، ج2، ص103؛ ابن حجر، ج 5، ص 124) يكي از موارد مهم نصر و طلب ياري در سيره ي نبوي مربوط است به تيره اي از قبيله خزاعه كه هم پيمان مسلمانان بودند و مورد تعدي قريش قرار گرفتند. طلب ياري اينان زمينه ي فتح مكه را فراهم كرد. نماينده ي اين تيره هنگامي كه به مدينه آمد چنين سرود:

وادع عباد الله ياتوك مددا فانصر هداك الله نصر اَيّدا

واژه هاي به كار رفته در اين شعر نصر را فراتر از انديشه ي قبيله اي و به عنوان ياري خدا طرح مي كند.

واژه ي نصر بعد از اين دوره در تعارض ها و درگيري هاي داخلي مطرح مي شد و اگر دشمن داخليِ قوي و مشخصي وجود نداشت، از جمله هنگامي كه جامعه ي اسلامي مشغول فتوحات خارجي بود، اين ماده در بيعت نامه ها گنجانده نمي شد.

پس از قتل عثمان «نصر عثمان» به معناي گرفتن انتقام خون و ثأر وي، از شعارهاي مخالفان علي(ع) بود.

در حادثه ي كربلا نيز در كلمات امام حسين(ع) فراخواني به نصر و ياري وجود دارد و از سوي ياران نيز ياريِ نواده ي پيامبر(ص) تكرار شده است. (طبري، ج 5، ص 389، 395) امام در طي راه نيز، از بعضي هم چون زهير بن قين و عبيدالله بن حر جعفي طلب نصر كرد و از آنان خواست كه به ياري وي بشتابند. (همان، ص 407) زهير مي گويد: با اين كه وي نامه به امام ننوشته، اما چون وضعيت را چنين ديده، به نصرت و ياري امام شتافته است. (همان، ص 417) در اين ميان ياران امام حسين(ع) فرزندان فاطمه(س) را سزاوارتر به نصر و ياري از فرزندان سميه مي دانستند. (همان، ص 426) قيس بن مسهر نيز هنگامي كه دست گير شد، خطاب به مردم گفت: «حسين يستنصركم». (ابن سعد، الطبقة الخامسة، ص 463)

ابو الشعثاء كندي در ميدان نبرد رجز مي خواند و مي گفت: من ياريگر حسينم و از عمر سعد روي گردانم:

و لابن سعد تارك و هاجر يارب اني للحسين ناصر

(طبري، همان، ص 445)

خذلان در مقابل نصر بود. به امام حسين (ع) گفته مي شد كساني كه وعده ي نصر به تو داده اند، تو را به خذلان خواهند كشاند. (ابن سعد، همان، ص 447) آن حضرت چون خبر قتل مسلم را شنيد، به همراهان گفت كه آنان ما را تخذيل خواهند كرد، هر كه مي خواهد بازگردد. (همان، ص 463) امام(ع) بعد از شهادت علي اكبر(ع) دست به دعا برداشت و به كساني كه بعد از وعده ي ياري او را خوار كردند نفرين كرد. (همان، ص 471)

تعدادي از كساني كه به نصر حسين(ع) نيامده بودند، گرفتار ناراحتي روحي و عذاب وجدان شدند؛ بشر بن غالب اين گونه بود. (همان، ص 501) عبيد الله بن حر جعفي كه دعوت حسين براي نصرت را اجابت نكرده بود، بعدها از اين كار پشيمان شد و اشعاري در ندامت خود سرود. (همان، ص 513) توابين نيز از همين دسته بودند كه قبول توبه ي خود را در شهادت يافتند.

ذب از حريم نيز هم چون نصر از واژه هايي بود كه به همين معنا در اين حادثه و در موارد ديگر به كار رفته است. زهير اذعان مي كرد كه حضورش در كربلا براي ذب از حريم حسين(ع) است. (طبري، همان، ص 427)