بازگشت

ذمه و برائت ذمه


ذمّه هر حرمتي است كه زير پاگذاشتن آن موجب مذمت و سرزنش است. اين واژه در معنايي مترادف با عهد، امان، ميثاق و جوار در متون تاريخي به كار رفته است.

جوار و ذمّه اهميت خاصي نزد عرب داشت. كسي كه در جوار شخصي قرار مي گرفت، آن شخص ذمّه ي خود را متعهد به حمايت از وي مي ديد؛ لذا دو واژه ي ذمّه و «مَنَعَة»، به معناي دفاع، با هم به كار مي رفت. اخفار ذمّه كه همان زير پا نهادن آن بود در نزد عرب بسيار نكوهيده بود و وفاي به ذمّه در اشعار، صفتي نيكو براي افراد به شمار مي آمد. (يعقوبي، ج 2، ص 253) به همين سبب پيامبر(ص) در بين قريش به عنوان وفادارترين افراد به ذمّه، معرفي و ستايش مي شد. (ابن هشام، ج 2، ص 272؛ ج 4، ص 879)

ذمّه به همراه حلف و محالفه در دوره ي جاهلي مرسوم بود و پس از برقراي پيمان، دو طرف خود را ملتزم به رعايت آن و حمايت از يكديگر مي ديدند. در دوره ي اسلامي نيز تعبير «ذِمَم آبائي»، كه در معاهدات ذكر مي شد، مي تواند يادآور پيمان هاي پدران دوره ي جاهلي باشد. در سيره ي نبوي نيز اين واژه به كار رفت و بر آن از سوي پيامبر تأكيد شد. «ذمة الله» از واژه هايي بود كه مسلمانان به كار گرفتند. آنان حمايت خدا را بر جوار افراد مشرك ترجيح مي دادند. پيامبر(ص) نيز در صلح نامه ها و معاهداتي كه براي قبايل مي نوشت براي تأكيد بر وفاداري، ذمّه ي خود را ضميمه ي ذمّه ي خدا مي نمود و چنين مي نوشت:

...فانه آمن بذمة الله و ذمة رسوله محمد و من رجع عن دينه فان ذمة الله و ذمة رسوله منه بريئة...

(ابن سعد، ج 1، ص 204)

اين واژه پس از پيامبراكرم نيز به همين معنا گاه به صورت مطلق و گاه با اضافه به خدا و رسول استفاده شده است. هر چند عمر به فرماندهان خود سفارش مي كرد كه به دشمن بر حكم خدا و رسولش امان ندهند؛ زيرا حكم خدا و رسولش را نمي دانند؛ هم چنين سفارش كرد ذمّه ي خدا و ذمّه ي رسولش را نيز به آنان وعده ندهند، بلكه ذمّه ي خود را به تعهد آنان بدهند. (طبري، ج 4، ص 187) اين سفارش عمر احتمالاً در پي پيمان شكني هايي صورت مي گرفت كه در فتوحات پيش آمده بود. مسلمين در اين صورت مي توانستند در صورت لزوم به آساني موارد متعهده را زير پا بگذارند. البته حديثي نيز از پيامبر(ص) در تأييد همين موضوع نقل مي شد كه با سيره ي خودِ پيامبر منافات داشت. (ر.ك: شيباني، ج 1، ص 29)

به مرور ذمّه ي افراد ديگري كه در جامعه از اهميتي برخوردار شدند براي تأكيد بر وفاداري به وعده هاي داده شده اضافه شد، از جمله خليفه ي وقت و يا فرمانده لشكر.

در صفين ذوالكلاع از ياران معاويه براي تأمين جان ابو نوح، از ياران علي، و تأكيد بر اين كه به آنچه مي گويد وفادار است چنين گفت:

فلك ذمة الله و ذمة رسوله و ذمة ذي الكلاع حتي ترجع الي خيلك (منقري، ص333).

در دوره ي عباسيان «ذمّه ي عباس» بر اين موارد افزوده گشت.(بلاذري، ج4، ص186؛ طبري، ج7، ص427)

در بيعت نامه ها، خليفه وفادار به ذمه معرفي مي شد و اين وفاداري تا هنگامي بود كه از بيعت كنندگان تغيير و تبديل و ناديده گرفتن و بي توجهي به پيمان و شروط مشاهده نشود. برائت ذمه در مواردي هم چون: سرپيچي از دستورهاي خليفه، غش، پناه دادن به دشمن خليفه و غدر صورت مي گرفت. در صورت رخ دادن چنين مواردي عهد و پيمان و ذمّه ي خليفه لغو مي شد و امنيت جاني و مالي آن شخص از بين مي رفت.

در حادثه ي كربلا نيز اين كلمه به كار رفت. حاكم رسمي در پي اقدام شورشيان كه آنان را اهل ريب خطاب مي كند، ذمه و پيمان خود را از آنان بر مي دارد. ابن زياد در حادثه ي كربلا، عرفاء را كه مسئول تنظيم امور قبايل بودند تهديد كرد اگر مخالفين و اهل ريب را معرفي نكنند ذمّه از آنان برداشته مي شود، كه در اين صورت، مالشان حلال و خونشان هدر است. (طبري، ج 5، ص 359) هم چنين براي جمع كردن مردم در مسجد گفت: اگر كسي در مسجد حاضر نشود ذمّه از او برداشته مي شود. (دينوري، ص 240) اين به معناي هدر بودن خون وي بود.

در اين حادثه عدم بيعت امام حسين(ع) و خروج او و يارانش، از اسباب برائت ذمه محسوب مي شد و يزيد در شعري امام حسين(ع) را به خاطر زير پا گذاشتن ذمه سرزنش مي كند. (ابن سعد، الطبقة الخامسة، ص 449)

اين نمونه رفتار با كساني كه به مخالفت با حاكم بر مي خواستند ادامه يافت؛ چنان كه در قيام زيد براي جلوگيري از همكاري مردم با وي همه را در مسجد جمع كرده، اعلام نمودند كه هر كس به مسجد نيايد، ذمّه ي خليفه از او بري ء خواهد بود. (بلاذري، ج 3، ص 437)

علاوه بر به كار رفتن اين واژه در كشمكش ميان دو طرف درگيري، در جبهه ي اصحاب حسين نيز مسئله ي ذمّه جداي از حكومت مطرح بود، كساني كه با وي بيعت كرده بودند، ذمّه ي خود را متعهد به حمايت از وي مي ديدند، حتي هنگامي كه امام اعلام كرد آنان بري ء الذمه اند و بيعت خود را از آنان برداشته است، اصحاب مخلص راضي به ترك وي نشدند. (طبري، همان، ص 418) همان گونه كه حمايت هاني بن عروه از مسلم بن عقيل بدان سبب بود كه با پناه دادن به وي او را در ذمّه ي خود گرفته بود؛ لذا خود را متعهد به حمايت وي مي ديد. (همان، ص 366)