بازگشت

ذرية


قرابت اهل بيت(ع) با رسول خدا(ص) پيوسته از امتيازاتي بود كه موجب برتري ايشان بر ديگران مي شد و خود اين خاندان بر اين قرابت تأكيد كرده، همواره يادآوري مي نمودند كه نسب آنان به پيامبر مي رسد. اين قرابت نيز پيوسته ـ تا جايي كه سياست بالاتري لحاظ نمي شد ـ مورد توجه و احترام مردم و حتي حكام مخالف آنان قرار مي گرفت.

معرفي امام حسين(ع) با تكيه ي ويژه بر خويشاوندي پيامبر در موارد بسياري در حادثه ي عاشورا به چشم مي آيد و آن حضرت ميراث دار پيامبر و مأموريت وي هم چون مأموريت جدش معرفي مي شد. در همين راستا، دو تعبير «ابن فاطمه» و «ابن مرجانه»، علاوه بر نشان دادن موقعيت و امتياز خانوادگي امام حسين(ع) بر عبيدالله، از لحاظ ديني نيز اهميت بسياري داشت.

افتخار اين خاندان به مادر همواره از سوي اينان تكرار مي شد و از سوي ديگر مخالفان نيز، كه به صراحت نمي توانستند اين افتخار را انكار كنند، با كنايه و تعريض آن را زير سؤال مي بردند. يزيد در نامه اي به فخر فروشي ايشان به مادرشان اشاره كرده، آنان را به باد انتقاد مي گيرد و براي ديگر زنان نيز فضلي بر مي شمرد. (عَنيتّم قومكم فخرا بأمكم) (همان، ص449؛ طبري، ج 8، ص 202) به همين گونه، مروان ـ كسي كه مانند پدرش همواره در آزار و اذيت خاندان پيامبر مي كوشيد ـ به حسن(ع) طعنه مي زد كه تو هم چون مادياني هستي كه تا از پدرت سؤال مي شود، به اسب بودن مادرت افتخار مي كني. (ابن سعد، الطبقة الخامسة، ص 400؛ ابن عساكر، ج 57، ص 244) چنان كه بعدها منصور، در برابر نفس زكيه، افتخار وي در انتساب به فاطمه را زير سؤال برده و زنان را فروتر از مردان و عموها دانسته است. (طبري، ج 7، ص 570)

در حادثه ي عاشورا تعارض ميان اين دو خاندان، كه از جاهليت تا كنون استمرار داشت، به نحو ديگري خود را نشان داد؛ اما اين بار فضل و برتري اين خاندان به علت انتسابشان به پيامبر انكارناپذير بود. در اخبار مربوط به حادثه ي كربلا انتساب خاندان حسين(ع) معمولاً به صورت انتساب به پيامبر ذكر مي شود. از امام حسين(ع) بارها به صورت «ابن بنت رسول الله(ص)» و از زينب با عنوان «ابنة فاطمة بنت رسول الله(ص)» ياد مي شد كه در اين موارد مقصود نشان دادن اتصال و پيوند اينان با رسول خداست. (طبري، ج 5، ص 456) حسين(ع) از خود نيز چنين تعبير مي كرد:

اللهم اني اشكو اليك ما يفعل بابن بنت نبيك (همان، ص 450).

و در كارزار كربلا از لشگريان كوفي پرسيد: آيا من فرزند دختر پيامبرتان نيستم؟ (ابن سعد، الطبقة الخامسة، ص 469) حتي در سپاه مخالف نيز از حسين(ع) به همين عنوان تعبير مي شد، چنانچه تعبير شمر چنين بود. (همان، 473) گاه نيز امام(ع) مستقيما به پيامبر منتسب مي شد و با تعبير «ابن رسول الله» از ايشان ياد مي شد. (طبري، همان، ص 455)

به هر صورت امام(ع)، با عنايت، بارها در اين حادثه پيوستگي و قرابت خود را با پيامبر ياد آورد شد و از اين طريق سعي در اثبات حقانيت خود مي كرد و برخورد با خود را برخورد با پيامبر به شمار مي آورد. آن حضرت با شهادت علي اكبر به دشمن خطاب كرد كه حرمت رسول خدا را زير پا نهاده ايد. (طبري، همان، ص 446) علي اكبر نيز خاندان خود را سزاوارتر به پيامبر مي دانست، به گونه اي كه «ابن دعي» حق ندارد در باره ي آنان حكمي بكند. (طبري، همان، ص446) او قرابت رسول خدا(ص) را به مراعات سزاوارتر مي ديد تاقرابت ابو سفيان را.

نحن و بيت الله اولي بالنبي انا علي بن حسين بن علي

من شمر و عمر وابن الدعي

(ابن سعد، الطبقة الخامسة، ص 471)

با استقصاي تعابيري كه مردم از امام حسين(ع) داشتند، چنين برداشت مي شود كه صف بندي جديد همان صف بندي پيامبر و ابوسفيان است. امام حسين(ع) در واقعه ي كربلا همواره يادآور رسول خدا(ص) بود. حتي آن هنگام كه يزيد سر مبارك آن حضرت را مورد بي حرمتي قرار مي داد، حاضران حرمت اين سر نزد پيامبر(ص) را يادآور شدند. (همان، ص 487) امام زين العابدين(ع) به يزيد مي گفت:

ما ظنك برسول الله لو رآنا مقرنين في الحبال (همان، ص 488).

پس از واقعه ي كربلا نيز هر كه خبر شهادت وي را مي شنيد، از عكس العمل پيامبر(ص) يا فاطمه ـ عليهاالسلام ـ در صورت زنده بودن، سخن مي گفت. نظر ربيع بن خثيم را در باره ي اين واقعه جويا شدند، او گفت: ببينيد اگر امروز پيامبر(ص) زنده بود و وارد كوفه مي شد بر منزل چه كسي وارد مي شد. هم چنان كه در مجلس عمرو بن سعيد كسي برخاست و گفت اگر فاطمه(س) زنده بود بسيار ناراحت مي شد. (همان، ص492)

از تمامي موارد ياد شده به دست مي آيد كه مردم، حسين(ع) را بازمانده ي پيامبر مي دانستند؛ با اين حال، چندان عجيب نيست كه اقدامي عليه باز مانده ي ابوسفيان نمي كردند، چه اين كه حدود 60 سال قبل نيز شبيه همين رويارويي به وقوع پيوسته بود.