بازگشت

امام، وصي


امام به معناي پيشوا در حوادث سياسي و مذهبي دوره ي اسلامي واژه ي پر تكراري است. اين واژه، گاه به عنوان منصبي فرهنگي هم چون امام جماعت و گاه براي مناصب سياسي و حكم رانان به كار رفته است. كاربرد رايج اين واژه در عصر رسول خدا(ص) بيش تر براي امام نماز جماعت بود، اما پس از آن تعبير امام المسلمين اشاره به بالاترين منصب رسمي مسلمانان داشت و بار سياسي در آن تقويت شده بود. اين واژه در دوره ي رسول خدا و خلفاي نخست و قبل از استحكام حكومت امويان، بيش تر از واژه ي خليفه به كار مي رفت و علاوه بر استعمال در حوزه هاي مختلف، بار معنايي بيش تري در آن نهفته بود. در حوادثي هم چون سقيفه، انتخاب عثمان و هنگام بيعت با علي (ع) از واژه ي امام و نياز مردم به آن سخن مي رود. (دينوري، ص 157؛ يعقوبي، ج 2، ص 163؛ طبري، ج 4، ص 427) در اين كلمه، به تناسب معناي آن، بايد مأموماني نيز تصور شوند كه به امام اقتدا نمايند؛ از اين رو بار معنوي آن بيش تر از واژه ي خليفه است كه جنبه هاي سياسي آن قوي تر مي نمايد.

البته در نگاه كساني كه هنوز فاصله ي چنداني با دوره ي جاهليت نداشتند، امام چيزي نبود جز همان احياي اشرافيت سابق. زني كه تازه جاهليت را پشت سر گذاشته بود و هنوز دل در گرو آيين هاي آن دوره داشت، از ابو بكر پرسيد: اين نظام جديد تاكي پا بر جا مي ماند؟ ابو بكر گفت: تا هنگامي كه ائمه و پيشوايان شما در راه صلاح گام نهند. زن سؤال مي كند: ائمه چه كساني هستند؟ ابوبكر مي گويد: ائمه همان اشراف هر قوم هستند كه در ميانشان اطاعت مي شوند. (ابن سعد، ج 8، ص 343)

اين كلمه نزد اهل بيت(ع) و ياوران ايشان علاوه بر بار سياسي، بار ديني نيز داشت و هر كس نمي توانست امام مسلمين باشد و امام مي بايست از ويژگي هاي برجسته اي برخوردار باشد. در گزارش هاي مربوط به حادثه ي كربلا اين واژه در همين سياق به كار رفته است. مردم كوفه در نامه اي كه به امام حسين(ع) نوشتند اظهار كردند كه بدون امام هستند و تنها به آن حضرت رضايت دارند. امام حسين(ع) نيز در پاسخِ نامه ي شيعيان كوفه تركيبي از شرايط و صفات ديني ـ سياسي را براي امام بر شمرد؛ صفاتي هم چون: عمل به كتاب خدا، اخذ به قسط، پي گيري حق و حبس خود در راه خدا. (طبري، ج 5، ص 352) امام حسين(ع) با برشمردن اين شرايط براي امام به آنان ياد آور شد كه امام فقط به امور سياسي آنان توجه و اهتمام ندارد، بلكه امور ديني در دستور كار اصلي وي قرار دارد.

در حقيقت امام در باور شيعيان اعتقادي، جايگاه خاصي از لحاظ معنوي و فكري دارد. او نماد دين است و رسالتش علاوه بر اداره ي جامعه، تفسير و تبيين دين هم هست و اين كار به دليل ارتباط خاصي است كه او با رسول خدا(ص) دارد. پيروان اين گرايش عمدتاً با تعابير وصايت و ولايت و امامت ـ نه خلافت ـ با امام برخورد دارند.

واژه ي امام در اين دوره و در صف مقابل بيش تر در كاربرد سياسي كه مرادف با خليفه و عهده دار امور مسلمين است به كار رفته، هر چند آشنايي چنداني با دين نداشته باشد و در اين راه نيز اقدامي نكند. در اين نگاه، كه همان نگاه اشرافيت دوره ي جاهلي است، هر كس و به هر وسيله اين منصب را به چنگ آورد امام مسلمانان تلقي مي گردد و اطاعت محض از او لازم است، به گونه اي كه طعن و خروج بر او عواقب ناخوشايندي در پي دارد. چنين تبليغ مي شد كه امام، چه امام ضلالت باشد و چه امام عدالت، بايد بدو اقتدا كرد. اين سخن ابوموسي اشعري كه در بحبوحه ي اعتراضات عليه عثمان در كوفه خطاب به مردم مي گفت: ايها الناس فاني سمعت رسول الله يقول: من خرج و علي الناس امام ـ والله ما قال: عادل ـ ليشق عصاهم و يفرق جماعتهم فاقتلوه كائنا من كان (طبري، ج 4، ص 336) بيان گر همين نوع طرز فكر است كه امتداد آن در كربلا به نحو خشونت باري به وقوع پيوست. كساني كه عليه امام حسين(ع) در اين صحنه وارد عمل شدند همگي كار خود را چنين توجيه مي كردند كه فرمان از امام دارند و در پرتو همين فرمان هر اقدامي را براي خاموش كردن اين خروج مجاز مي دانستند. (دينوري، ص 284)

ابوسعيد خدري از امام حسين(ع) خواست تا عليه امامش خروج نكند. (ابن سعد، الطبقة الخامسة، ص 445) نعمان بن بشير در خطبه اي در كوفه خطاب به مردم مي گويد: اگر به مخالفت با امام برخيزند، به مبارزه ي آنان خواهد آمد. (طبري، ج5، ص356) و كسي كه نامه ي ابن زياد را مبني بر توقف كاروان امام حسين(ع) براي حر آورده بود، ادعا مي كرد كه در اين كار از امامش پيروي كرده و به بيعتش وفادار مانده است؛ مخالفان در جواب او آيه ي «ائمة يدعون الي النار» را قرائت كردند. (طبري، ج 5، ص 408)

وصي و وصايت مفهومي فراتر از امام است كه منحصراً شيعيان آن را به كار مي برند و از اهميت آييني ويژه اي در نزد ايشان برخوردار است. شيعيان اعتقادي ـ نه سياسي ـ بر اين باورند كه علي(ع) وصي پيامبر(ص) بوده و با نص وي تعيين شده است. اين واژه هر چند به صورت اندك پس از پيامبر(ص) در حق علي(ع) به كار رفته است، اما در دوره ي حكومت آن حضرت و پس از آن كاربرد بيش تري يافت. ياران نزديك علي(ع) هنگام انتخاب آن حضرت براي خلافت از سوي مردم، با واژه هايي هم چون: «وصي» «امين» و «وارث» به ايشان تهنيت و سلام مي گفتند. از اين پس، از جمله مؤلفه هايي كه طرف داران ديني علي(ع) را از ديگران جدا مي كرد، اعتقاد آنان به وصايت و برتري او بر خلفاي قبل بود. در جنگ جمل اين تعبير براي علي(ع) به كار رفت و در نبرد صفين نيز كاربرد بسياري يافت. قنبر علي(ع) را با كلماتي هم چون وارث النبيين، خير الوصيين، وصية نبيه و... مي ستود. (طوسي، ج 1، ص 289)

در واقعه ي عاشورا چندين بار از اين واژه استفاده شده و امام حسين(ع) نيز آن را به كار برده است. استناد اصحاب حسين (ع) به وصايت علي (ع) در حادثه ي عاشورا براي اثبات حقانيت خود بود. (ابن اعثم، ج 5، ص 199) امام حسين(ع) خود در نامه اي به اهل بصره تصريح مي كند كه خاندان او اوصياي رسول خدا(ص) هستند (طبري، ج 5، ص357)؛ و اين معنا را با ورثه بودن پيامبر و اين كه سزاوارترين جانشينان او هستند، تأكيد مي كند. عبيدة بن عمرو كندي كه دوست دار علي(ع) بود و از او به «اشدّ حُبّاً لِعلي» تعبير شده است (همان، ص 261) در رثاي امام حسين(ع) چنين سرود:

و جدا اذا عدت مساعي المعاشر و مقتل خير الآدميين والدا

نبي الهدي و ابن الوصي المهاجر حسين ابن علي و ابن بنت محمد

(ابن سعد، الطبقة الخامسة، ص 516)

در اين مرثيه حسين(ع) فرزند بهترين فردي معرفي شده كه وصي پيامبر(ص) است. اين قبيل باورها از عقايد شيعيان اعتقادي است.