بازگشت

عظمت زير بار ستم نرفتن و خواري نپذيرفتن


جنبه ي ديگري از عظمت امام شهيد زير بار خواري و ستم نرفتن است، ليكن از همه ي جنبه هاي ديگر برتر و با ارزش تر است، چه، ديديم كه هنگامي شخص به دنبال شهوتي رود يا كالاي گرانبهايي چشم او را بگيرد، يا به دنيا پاسخ مثبت دهد، چگونه اصول و صراحت و قاطعيت و معاني والا و ارزشهاي موجود در آنها را از دست مي دهد. و نه تنها معنا و ارزش خود را از دست مي دهند، بلكه به ضد ارزش تبديل شده، فضيلت مورد سرزنش قرار مي گيرد، و شرافت پستي به شمار مي رود. زير بار نرفتن، سنگ بناي نخستين و شالوده ي ارزشهاي انساني است. به همين جهت امام جز نپذيرفتن خواري و زور به چيزي رضا نداد، و در اين باره سخني گفت كه نفس سركش را نابود و كبرياي ستمگر را زير پا پست مي كند:

لا و الله، لا أعطيكم بيدي اعطاء الذليل، و لا أفر فرار العبيد، يا عبادالله «اني عذت بربي و ربكم ان ترجمون» (دخان /20)، «أعوذ بربي و ربكم من كل متكبر لا يؤمن بيوم الحساب» [1] ... [2] .

سپس شتر مسافرتي را خوابانده بر اسب جنگي سوار شده آماده ي جنگ گرديد...



أعظم به بطلا لم يعط متضعا

يد الصغار و أعطي دونها الرأسا



كذلك الحر يستعدي الممات علي

عيش الذنية اذلالا و اركاسا



أكرم بها خلة كانت لنا نهجا

ثم استمرت علي الايام نبراسا [3] .



همچنين خودداري او بر پايه ي عزت نبوت و عزت شخصيت بود، و مادر گيتي پس از وي از زادن چنو فرزندي خودداري كرد و كسي هم نتوانست همچون او در تاريخ بازشناسد، مردانگي به مردان آموخت و فضيلت و ارزش زير بار نرفتن را بدانان تعليم داد. از قهرمانان زبيريان، مصعب، بشنويد كه وقتي زنش سكينه دختر امام حسين از قيام او اظهار نگراني


مي كند پاسخ مي دهد كه: «پدرت براي هيچ آزاده اي جاي عذري باقي نگذاشته است!



و أن الألي بالطف من آل هاشم

تآسوا فسنوا للكرام التآسيا» [4] .



و به همين ترتيب، آن حضرت عليه السلام، از پذيرش اين جهان و خوشي هايش و آسايش و نعمتهاي زندگي و رفاه و لذت امتناع ورزيد، زيرا لذت و نعمت حقيقي در چيزي فراسوي نعمتهاي دروغين زندگي و خواستهاي پست و نادرست آن، يكجا در دست او گرد آمده بود. آن كس كه هدف والايي در زندگي انساني دارد، چيزي جز رسيدن بدان را لذت بخش نمي داند، و چيزي جز عملي شدن آن را سعادت نمي خواند، گويي اين هدف با نور نوشته شده جز كلمات سه گانه اش را نمي بيند:

خدا، پيامبر، قرآن


پاورقي

[1] مضمون آيه‏ي 27 سوره غافر که مي‏گويد: «اني عذت بربي و ربکم من کل متکبر لا يؤمن بيوم الحساب». هر دو آيه از قول موسي است.

[2] نه، سوگند به خدا، نه همچون خوارشدگان دست تسليم به شما مي‏دهم، و نه چون بندگان ترسو پابه فرار مي‏نهم. بندگان خدا، به پروردگار خود و شما پناه مي‏برم از اينکه بخواهيد مرا از خود برانيد و بيفکنيد، و به پروردگار خود و شما پناه مي‏برم از هر خود بزرگ بيني که به روز شمار ايمان نمي‏آورد...(از سخنان امام در کربلا خطاب به شبث بن ربعي و حجار بن ابجر و قيط قيس بن اشعث و.... الارشاد شيخ مفيد، ج 2، الباب الثالث، ص 102، انتشارات علميه‏ي اسلاميه، با ترجمه و شرح - م).

[3] وه. چه بزرگ است قهرماني که دست خواري به افراد پست نداده، در برابر سر خود را تقديم شمشير کرد، آري شيوه‏ي آزادگاني است که خود را آماده‏ي مرگ مي‏کنند و زندگي پست ذليلانه و بي‏ارزش را نمي‏پذيرند، گرامي باد آن ويژگي که راه و رسم بزرگواري به ما آموخت، و در درازاي روزگار چون مشعلي راه را روشن نگاه داشت.

[4] و آن بزرگ مرداني از خاندان هاشم که در کناره‏ي فرات به تسليت و تشويق يکديگر به مقاومت ايستادند، شيوه‏ي ايستادگي را به بزرگان آموختند.