بازگشت

عظمت پايبندي به اصول


اگر كسي بخواهد در زمينه ي پايبندي به اصول و بنيادها، عظمت حسين را درك كند، آن را در وصيت وي به برادرش محمد بن حنفية مي يابد كه گفت:

«اني لم أخرج أشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما؛ و انما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدي، اريد أن آمر بالمعروف و أنهي عن المنكر، فمن قبلني بقبول الحق فالله أولي بالحق، و من رد علي هذا أصبر حتي يقضي الله بيني و بين القوم بالحق، و هو خير الحاكمين». [1] .

اين سخن صريح خطرناك را در كاخ فرمانداري، و در مركز حكومت و سرسراي قدرت بي هيچ پروا و ترس و هراسي بيان كرد. با قلبي استوار و شجاعتي بي نظير و با پشتگرمي به اصول اعتقادي و پايداري در مكتب، به وليد چنين پاسخ داد. در اين پاسخ قدرت رودررو ايستادن را با هوشمندي سياسي، و راه خردمندانه ي رهايي را با سلامت منطق، و پديده ي تسليم را با اعتراض شديد، به هم درآميخته است. گزارشگران در اين باره چنين نگاشته اند:

«وليد فرماندار مدينه حسين (ع) را دعوت كرد و خبر مرگ معاويه را داد و او استرجاع كرد، سپس نامه ي يزيد را در مورد گرفتن بيعت براي او خواند. حسين به او گفت، به نظرم نمي رسد كه تو به گرفتن بيعت من براي يزيد در پنهاني اكتفا كني، بلكه خواستار بيعتي آشكار هستي كه مردم از آن باخبر شوند. وليد گفت: آري چنين است، حسين گفت: چو فردا شود نظرت را در اين باره خواهي ديد. وليد گفت: به نام خداي متعال برگرد تا اينكه همراه با گروهي از مردم به نزد ما بيايي. مروان به وليد گفت: به خدا قسم اگر حسين هم اكنون بيعت نكرده از تو جدا شود هرگز نخواهي توانست بدو دست يابي، او را حبس كن و تا بيعت نكرده اجازه ي بيرون رفتن به وي نده يا اينكه گردنش را بزن. حسين رو به مروان كرده به او گفت: واي من بر تو پسر زن كبود چشم! تو مي خواهي گردن مرا بزني يا او؟ دروغ گفتي، به خدا قسم، و پستي نشان دادي. سپس روي به وليد كرده گفت: فرماندار! ما از خاندان نبوت و سرچشمه ي رسالتيم، خدا به وسيله ي ما آغاز نهاد و بوسيله ي ما به انجام رسانيد، در حالي كه يزيد تبهكاري ميخواره و كشنده ي اشخاص بي گناه و آشكار سازنده ي فساد و تبهكاريها است، كسي


چون من با شخصي چون او بيعت نمي كند، ليكن امشب را به فردا مي رسانيم و شما هم شب را به پايان رسانيد ببينيم و ببينيد، كدام يك از ما به بيعت و خلافت سزاوارتر است».

قدرت پايداري براي حق، در جانها اثر جادو دارد، و سنگ خارا و كوه را از هم مي پاشد و آنها رابه تپه اي از خاك نرم تبديل مي كند؛ بانگ و فرياد حق نيز، بي گمان، اثر كوبنده ي خود را در گوشهاي باطل مي گذارد، و پيوسته در آن طنين انداز است، و در نتيجه آن را يا كر مي كند و به كلي از كار مي اندازد، يا در آن را به روي صلاح و حق بازمي گرداند. فرياد حق امام نيز همان طنين بلندي بود كه انعكاس آن در گوش وليد بازگردانيدن او را به سوي حق و يا -حداقل - سرزنش وجدان، و در گوش مروان از كارانداختن و كر كردن و در مقابل حق ايستادن را در پي داشت. اكنون به گفتگويي گوش فراده كه پس از بيرون رفتن امام حسين در ميان آن دو جريان يافت.

مروان: وليد به سفارشم گوش نكردي! نه، به خدا قسم هرگز ديگر به چنين فرصت طلايي دست نخواهي يافت. منظورش آن بود كه در صورت خودداري از بيعت او را بكشد.

وليد: واي بر تو! تو از من مي خواهي كه دين و دنيايم را تباه كنم؟ به خدا قسم اگر همه ي دنيا را به من دهند حاضر نيستم در برابر آن به كشتن حسين رضا دهم. سبحان الله اگر حسين گفت بيعت نمي كنم او را بكشم؟! به خدا سوگند گمان نمي كنم كسي با دست آغشته به خون حسين خدا را ملاقات كند و ميزان عملش بسي سبك نباشد، خدا در روز قيامت بدو نمي نگرد و او را تزكيه نمي كند و شكنجه اي بس دردناك بهره ي او است.

بدين گونه، در همين مدت كم، شواهدي بسيار مي يابيم كه همگي بر عظمت پايبندي به اصول در نزد آن حضرت عليه السلام حكايت مي كند؛ او به خاطر پايبندي شديد به مبادي و اصول شهيد گرديد و سپاسگزار خدا و پروردگارش ستايشگر او بود! خداي را با چهره اي درخشان از خورشيد در حال غروب خون مقدسش ملاقات كرد، بدون هيچ انحرافي از خط خود:

خدا، پيامبر، قرآن


پاورقي

[1] من اين قيام را نه از روي خودبيني و سبکسري مي‏کنم، نه قصد طغيان دارم، و نه آهنگ تبهکاري در سر و نه ستمگري در خود مي‏پرورانم، بلکه تنها هدف من آن است که در ميان امت جدم خواستار اصلاح شوم، با اين حرکت خود مي‏خواهم به معروف فرمان دهم و از منکر بازدارم، هر کس بر پايه‏ي حق از من پذيرا شد خدا به حق بسي شايسته‏تر است، و هر کس نپذيرفت، چنان در آهنگ خود پايداري کنم که خدا ميان من و آن گروه به حق قضاوت فرمايد، که او از همه‏ي داوران بسي بهتر است. [از وصيت امام حسين به محمد بن حنفيه -م].