بازگشت

سرآغاز


تو آن كوكب درخشان هدايتي كه در تيرگيها پرتوافكن شدي،

و اين همه روشنايي تابشي از نور تست

چراغداني از نور در سپهرها برافروختي،

و آنچه بر جهان مي تابد پرتوي از فروغ روي تست

شكوفه هاي پرپري از گل در آفاق جهان پراكندي،

و عطر روحنوازش نفخه اي از وجود تست

در آسمان راحت جان گذاشتي، و بر زمين خرمي،

و اين همه لمحه اي از نور هدايت تست

در زندگي برآمدي، همچون ستاره اي تابان در افق،

وه چه بهجت انگيز است ديدارت!

تابيدن و ناپديد شدنت چون شهابي از نور بود،

وا اسفا از ناپديد شدنت!

همچون نغمه ي عطراگين سپيده دم به پايان رسيدي،

وه چه اندوهگين است پژواكت!

آري تو در زمين و آسمان شكوفه هاي پاكي و سپيدي اي،

خجسته باد ياد تو و بابركت باد آوايت!

شگفت انگيز نيست كه از حسين سخن گوييم، زيرا در انسانيت تعالي يافته و به معراج رسيده ي خود، شعله ي مقدس نبوت را با فطرت برتر بي همتايش درآميخته، معني و صورت از يكسو، و اسرار جهان ناشناخته از سوي ديگر، در آن وجود به يكديگر درآويخته است. روحي است [1] .


الهي در طبيعت بشر، و معنايي از جهان غيب در قالب حروفي از اشباح وجود. دست آفريدگاري خدا به برخي از پديده هاي حيات همان رازي را بخشيده است كه به گوهرهاي گران، ربايندگي و شادي و شادابي را؛ و بوسيله ي نور درخشان خود، چنان اثري از تابش و فروغ در آن گذاشته، كه مرواريدي پرتوافكن در قابي تيره و ستبر را به چشمها مي نماياند.

اينها همه، اندكي از اعجاز آفرينش خدا، يا تنها يك جنبه از نشانه هاي قدرت غيبي او در بشرها است. و اين پديده هاي زنده از سرشت و خوي انسان برخاسته تا رهنمودها را بدانان تبليغ كند و حجت خدا را در ميانشان به اتمام رساند.

اينان از نوع انسانند، همانگونه كه معناي انساني، حقيقت انسانيت و هدف والاي انسانيت در وجودشان نهفته است، و اين است راز بزرگي آن دسته از رمزهاي بشري، زيرا آنچه در وجودشان چشمها را خيره كرده است، ابعاد منشوري بلورين است كه رشته هاي نور را يكجا گردآورده در كانون خود به هم مي پيوندد تا تصويري متجانس و هماهنگ از اشكال متفاوت را نشان دهد.

چنين مجموعه ي به هم پيوسته اي از هماهنگيها و انسجام كه در وجود يك شخصيت عظيم به چشمها مي آيد، موجب برانگيختن شگفتيهاي ديگران و بخشيدن نفوذ و جاذبه و قوت به او است.

و راز شخصيت، اگر چه در پديده يا پديده هاي محدود به چشمها نيايد، و با اينكه نمي توان بطور محسوس بر آن انگشت گذاشت، اما پيوسته دلها را تسخير مي كند و از راههاي پنهاني جانها را دربر مي گيرد و بسان جريان خوابي سنگين و آرامشي ژرف بر فضاي جان چيره مي شود.

كبرياي شخصيت به اندازه ي زيادي به وجود صاحب شخصيت وابسته مي گردد، به گونه اي كه جز آن، چيز ديگر به نظرها نمي آيد، و با اين ظهور، وجود شخصي افراد را از هم مي پاشد.

زندگي حسين (ع) آموزشي است از تاريخ، ليكن سراسر تاريخ را يكجا در خود گردآورده معنا و هدفي بسي برتر و گسترده تر از مرزهاي زماني و مكانيش در بردارد، بلكه مي توان گفت، گسترده اش در هيچ مرزي نمي گنجد. [2] .



علاوه بر آن، زندگي حسين، داستان شخصيتي كامل و همه جانبه است؛ در اين شخصيت،


هم اسوه و الگوي صالح وجود دارد، هم نمونه ي ايده آل والاتري از انسان كامل، و هم راهي مستقيم و هموار براي يك مسلمان قرآني. سيره ي اين شخصيت امتيازهايي بسي بيشتر از همه ي شخصيتهاي تاريخي نيز دربر دارد، چه گستره اي به پهناي جهان برين دارا است كه همه ي صورتها را يكجا گردآورده، در هر تصويري شخصيتي بي همتا و انسانيتي والا ارائه مي دهد.

چنانچه دانش مردم شناسي تاكنون موفق شده باشد شخصيت بسيط يك بعدي و يك رنگي را تحليل كند، مسلما تاكنون توفيق نداشته اين گونه شخصيت پيچيده ي چند بعدي مسلط بر همه ي شرايط و با چهره هايي پوشيده در رازهايي را تحليل كند كه هر بعدي از آن تا ژرفاهاي جان فرو مي رود و آثاري ريشه دار بر جاي مي گذارد.

و اگر ما را توان آن نباشد كه همانند دانشمندي تحليلگر، در آستان اين شخصيت سر تجليل و تقديس بساييم و حقيقتها را با شيوه اي تجربي بساواييم، دست كم شايسته است شرط ادب به جاي آورده، چون شاعري شيفته يا اديبي به جلالش فريفته در درگاهش زانو بزنيم و از پديده هاي روشنش مضامين و تعبيرها ساز كنيم و با نشانه هاي آشكار و نزديكش به ارزيابي و ترسيم خطوط آغاز نهيم و روان تشنه ي خود را در كنار فراتش بياساييم.



آب دريا را اگر نتوان كشيد

هم به قدر تشنگي بايد چشيد





پاورقي

[1] اين مفهوم از قرآن گرفته شده است که مي‏فرمايد: «الله نور السموات و الارض» يعني هر چيزي پاينده و زنده به نور خداست، و تفاوت مردم با يکديگر به اندازه‏ي تابش پرتو خدا در وجود آنان است.

[2] اين تعبير مفهوم همان حديث مشهور مروي از امام صادق (ع) است که فرمود «کل يوم عاشورا و کل ارض کربلا». و يا گفته‏ي ديگري از شاعري:



«در جهاني و از جهان بيشي

همچو معني که در بيان باشد» (م).