بازگشت

شيخ عبدالله علايلي


نهضت سده ي نوزدهم لبنان، برخوردار از سخنوران و نويسندگان فراواني به زبان عربي است كه هر يك در ميدانهاي وسيعي از شعر و ادبيات به استادي اسب تاخته اند، و در درياي دانش و فرهنگ به شناوري پرداخته اند.

نسل نخستين اين جنبش علمي و ادبي راه را هموار كردند، از جمله كساني مانند:

شيخ ناصيف اليازجي (1800 - 71 م.)، شيخ يوسف الأسير (1815 - 89 م.)، احمد فارس الشدياق (1804 - 87 م.) و معلم بطرس البستاني (1819 - 83 م.).

پس از آنان نسل ديگري آمدند كه درهاي نوي در جهان ادب گشودند، و شيوه ي تازه اي آوردند. اينان در دهه هاي پاياني سده ي نوزدهم تلاش خود را آغاز نهادند و در دهه هاي نخستين سده ي بيستم به پختگي و رسيدگي دست يافتند، از آنان:

جبران خليل جبران (1883 - 1931 م.)، امين الريحاني (1876 - 1940 م.) و ميخائيل نعيمة (1889 - 000 م.) هستند؛

از پس اينان نسل شيخ علايلي پا به ميدان گذاشت.

تلاش نسل پيشتاز، زنده كردن فرهنگ كهن بود، لذا بيشتر به پژوهشهاي لغوي و زبانشناسي پرداختند، و نسل دوم همه ي كوشش خود را به تحصيل دانش نو و افزودن راه نشانهاي نوي كه از پيش ذخيره كرده بودند بر دانش جديد، اختصاص دادند، و نسل سوم به بيرون آوردن ساختار و موضوع از فرهنگ پوسيده و فراموش شده و زنگار گرفته ي كهن دست يازيدند، و به نشر انديشه هاي فرهنگي و ادبي و زبانشناسي نوين كوشيدند.

اين جنبشهاي فرهنگي و زبانشناسي و ادبي از يك سرچشمه به راه نيفتادند، و يك انگيزه از درون سران جنبش، آنان را به حركت در نياورد، بلكه به راه افتادنشان همزمان بود نه پي در پي و يكي از پس ديگري. فعاليت زبانشناسي و لغوي به اوج خود رسيده بود كه جنبش نخستين علمي به راه افتاد، و جنبش مطبوعاتي و روزنامه نگاري در اوج فعاليت بود كه


جنبش نقد آشكار شد، و نبوغ ادبي به دنبال گشودن ميدانهاي جديدي براي آفرينش و نوآوري، همپاي نسل سوم، مي گرديد.

از لحاظ فكري و ادبي نيز، شهر بيروت، از اواخر قرن نوزدهم، شاهد فعاليتي بي نظير بود، و در هر كوي و برزني مكتب خانه و مدرسه اي تأسيس گرديد، بطوري كه برخي از تاريخ نويسان، بيروت را در آن دوره «همچون يك مدرسه ي جامع انگاشته اند كه علوم و ادبيات بسياري در آن جا تدريس مي شود، شهرت دانشكده ها و آموزشگاههاي علمي آن در جهان عرب پيچيد، و طالبان علم از هر سو بدان شهر روان گشتند». [1] .

اين عوامل به تنهايي و با هم، زمينه ي جنبش طبقه اي از دانشمندان بيروت را فراهم ساختند، از همه ي آنان نام آورتر شيخ مصطفي غلاييني (1885 - 1944 م.) عضو فرهنگستان علوم عربي دمشق، و شيخ عبدالرحمان سلام (1867 - 1941 م.) بودند.

مدارس و مكتب خانه هاي نامبرده، و دانشمندان برگزيده ي بيروت، در افشاندن پرتوهاي علمي بر مجامع و محافل بيروت يكسان سهيم بودند. و فعاليت ديني هم در آن دروه به شدت انجام مي گرفت و مساجد آبادان بودند و سخنرانيها و مواعظ شيوه هاي زندگي ديني و اجتماعي را براي اهل فضل ترسيم مي كردند.

همه ي اين عوامل در ژرف ساختن و گسترش دادن احساسات و دريافتهاي فكري و لغوي و ادبي نسل رو به رشد سوم مؤثر بودند، از جمله افراد اين نسل شيخ عبدالله علايلي است كه در چنين جوي دوستدار معرفت به بار آمد، و سخت شيفته ي برداشتن آب زلال زندگي از سرچشمه هاي دانش و لغت و ادبيات گرديد.

خانواده و برآمدن - از عادات خانواده هاي ريشه دار، نگهداري شجره نامه ي خانوادگي است كه نام نوزادان ذكور را در بردارد. شجره ي نسب علايلي نيز گوياي آن است كه ريشه در اصلي كرتي - يوناني دارد [2] ، و در اواخر حكومت فاطمي (969 - 1171 م) [در مصر 364 - 567 ه. ق] براي تجارت به مصر آمدند، و در دمياط و منصوره و اسكندريه پايگاهي براي خود ساختند.

وجه تسميه ي اين خانواده به علايلي، به گفته ي، شيخ عبدالله، رسيدن نسبت آنان به علي بن ابي طالب است [3] ، و شايد اين كلمه تصحيف شده «علي لي» تركي باشد كه در زبان تركي «لي» نشان نسبت كسي به جايي و «چي» نشان نسبت و وابستگي شخص به شغل است. و شيخ معتقد است كه چنين تركيبي به روزهايي مي رسد كه مصريان در شيوه ي عمومي زندگي و فرهنگ تحت تأثير تركان بودند.

بنابراين، نياي پيشين خانواده، از اشراف قوم خود بوده است، و شيخ عبدالله مي گفت، جده ي اعلاي پدريش نيز از اشراف آل سراج حلب بوده است. و شاخه ي خاندان علايلي در


لبنان، ظاهرا در نيمه ي قرن يازدهم هجرت، به گفته ي شيخ علايلي باز هم براي بازرگاني، از مصر به لبنان آمده اند.

پدر شيخ عبدالله، حاج عثمان علايلي كه در بيروت به كار تجارت مشغول بود، در سال 1894 م. با دختري از آل كبي به نام نفيسة (1874 - 1972 م.) ازدواج كرد. اين دختر در رشته هاي چندي از علوم جديد تحصيل كرده بود و در مدارس عثماني، تا هنگام ازدواج، تدريس مي كرد. اين زن هشت فرزند (شش پسر و دو دختر) به شوهرش تقديم كرد كه از همه ي آنان كوچكتر شيخ عبدالله است.

شيخ عبدالله در شب برافروخته شدن آتش جنگ جهاني اول، بيستم تشرين الثاني (نوامبر) 1914، در يك محله ي توده اي فقيرنشين بيروت، در يك خانواده ي بازرگان و ثروتمند و از مادري تحصيلكرده، پا بدين جهان گذاشت.

رنجها و فقرها و دردهاي ناشي از جنگ جهاني اول كه در پيرامون شيخ موج مي زد او را با مهري شديد و احساسي راستين نسبت به مستضعفان، و دلسوزي و محبت و رقت قلبي بسيار نسبت به همگان به بار آورد.

مشاهده ي بيچارگيها و رنجها، و خاطره ي محروميتها و دردها، وجود او را از نظر رواني به شكل خاصي، درآورد. درد و رنج در مسير زندگي رفيق راهش گرديد، و هرگز نتوانست از آن رهايي يابد، و بر طرز تفكر او و رفتارش با مردم اثر گذاشت، و شخصي از او ساخت كه زود خشم مي گيرد، و زود خوشنود مي شود.

پدرش او را در سن پنجسالگي به مكتبخانه برد، ليكن روش نادرست معلم باعث شد پدرش او را به مكتبخانه ي ديگري و از آن جا به سومين مكتبخانه، در كمتر از يك سال، منتقل كند، كه وجه مشترك هر سه مكتبخانه زدنهاي مفصلي بود كه نصيب طفل پنجساله مي شد، و چون پدرش از هيچكدام خوشنود نشد، در سال بعد او را به مدرسه ي «الحرش» كه جمعيت مقاصد اسلامي در سال 1917، به روش تربيتي جديد، تأسيس كرده بود، برد. علايلي در اين مدرسه مقدمات و اصول زبان عربي و فرانسوي و تاريخ و جغرافيا و حساب را فراگرفت، ليكن چهار سال بيش در اين مدرسه تحصيل نكرده بود كه پدرش بيروت را ترك كرد و در سال 1924 به قاهره رفت.


پاورقي

[1] يزبک (جورج)، بيروت في التاريخ، بيروت، 1932 م. ص 69.

[2] در گفتگوي ضبط شده‏اي با شيخ عبدالله در منزلش در بيروت، در تاريخ 22 فوريه‏ي 1980 م. [سوم اسفند 1358 م.] به من گفت شيخ عبدالسلام علايلي را در مصر ديده است که نقيب اشراف دمياط بوده است، و نسب علايلي‏ها را از او به دست آورده است. ولي برخي از افراد خانواده‏ي علايلي بيروت مي‏گويند که خاندان علايلي به اصلي ترکي برمي‏گردد که از روستاي «علايا»ي ترکيه به مصر رفته‏اند.

[3] شايد موضع‏گيريهاي شيخ علايلي به اندازه‏ي زيادي متأثر از اين اعتقاد است، چه او در امام علي «چهره‏ي پيامبر را در آيينه» مي‏بيند «... آن دو، سيمرغ عنقاء، و سيمرغ سي مرغ هستند که داستانش را عطار در منطق الطير آورده است». نقل از يک گفتگو با علايلي در منزلش در بيروت در 10 / 10 / 79 م.