بازگشت

آنچه ام سلمه در شب قتل حسين شنيد


خوارزمي به نقل از ام سلمه مي نويسد: «جبرئيل نزد پيامبر (ص) آمد و گفت: امت تو، او - حسين (ع) - را پس از تو مي كشند. سپس به وي گفت: آيا مي خواهي از تربت قتلگاهش به شما نشان دهم؟ فرمود: بلي. پس مقداري از آن آورد و رسول خدا (ص) آن را درون شيشه اي نهاد. چون شب قتل حسين (ع) فرارسيد، ام سلمه گفت: از گوينده اي شنيدم كه مي گفت:

اي كساني كه از روي جهل حسين (ع) را مي كشيد! مژده باد شما را به عذاب و شكنجه! شما بر زبان پسر داوود و موسي و صاحب انجيل لعنت شده ايد.

گويد: پس گريست و شيشه را باز كرد و ديد كه تبديل به خون شده است». [1] .

ترمذي از سلمي نقل مي كند كه گفت: «بر ام سلمه وارد شدم و او را گريان ديدم. گفتم: چرا مي گرييد؟ گفت: رسول خدا (ص) را ديدم - يعني در خواب - كه سر و محاسنش خاك آلود بود. گفتم: شما را چه شده است، اي رسول خدا؟ فرمود: هم اينك شاهد قتل حسين بودم» [2] .

ترمذي از سلمي نقل مي كند كه گفت: «بر ام سلمه وارد شدم و او را گريان ديدم. گفتم: چرا مي گرييد؟ گفت: رسول خدا (ص) را ديدم - يعني در خواب - كه سر و محاسنش خاك آلود بود. گفتم: شما را چه شده است، اي رسول خدا؟ فرمود: هم اينك شاهد قتل حسين بودم.»


باعوني - پس از ذكر خبر سلمي - گويد: سپس گفت: «آيا اين كار را كردند؟ خداوند قبرها و خانه هاشان را از آتش پر كند». آن گاه بيدار شد و بيهوش گرديد. [3] .

خوارزمي پس از ذكر خبر گويد: «در اخبار مرسل آمده است كه سلمي از اهل مدينه گفت: «رسول خدا (ص) شيشه اي را كه خاك طف در آن بود به ام سلمه داد و به وي گفت: «هرگاه كه اين تبديل به خون شد در آن هنگام حسين (ع) كشته مي شود». سلمي گويد: صدايي از حجره ي ام سلمه بلند شد و من نخستين كسي بودم كه خود را به آنجا رساندم، گفتم: چه مصيبتي بر شما وارد آمده است، اي ام المؤمنين؟ گفت: رسول خدا (ص) را به خواب ديدم كه بر سرش خاك ريخته بود. گفتم: شما را چه شده است؟ فرمود: مردم به پسرم حمله كردند و او را كشتند و در همين ساعت من او را كشته ديدم. پس بر خود لرزيدم و بيدار شدم و به طرف شيشه رفتم و ديدم كه خون از آن مي جوشد. سلمي گويد: من ديدم كه آن شيشه در حضورش گذاشته است». [4] .

شيخ صدوق از ام سلمه چنين نقل مي كند: بامدادي ام سلمه از خواب برخاست و مي گريست. به ايشان گفته شد: چرا گريه مي كنيد؟ فرمود: فرزندم حسين (ع) كشته شده است. از آن هنگام كه رسول خدا (ص) رحلت فرموده جز امشب او را به خواب نديده ام گفتم: پدرم و مادرم فدايتان باد، چرا شما را رنگ پريده مي بينيم؟ فرمود: از آغاز شب پيوسته براي حسين (ع) و يارانش قبر مي كنم». [5] .

شيخ طوسي به نقل از عبدالله بن عباس گويد: در خانه ام خوابيده بودم كه صدايي عظيم و بلند از خانه ي ام سلمه، همسر پيامبر (ص)، شنيدم. بيرون رفتم و راهنمايم مرا به خانه اش برد. مردم مدينه نيز از زن و مرد نزد وي آمدند. چون به او رسيدم گفتم: اي مادر مؤمنان، چه شده است كه چنين داد و فرياد مي كنيد؟ او پاسخي به من نداد و به سوي زنان بني هاشم رفت و گفت: اي دختران عبدالمطلب! ياريم دهيد و با من گريه كنيد. به


خدا سوگند كه سرور شما و سرور جوانان بهشت كشته شد. به خدا سوگند نواده و گل رسول خدا (ص)، حسين، كشته شد. گفتند: اي مادر مؤمنان! اين را از كجا دانستي؟ گفت: هم اينك رسول خدا را ژوليده و غبارآلود به خواب ديدم. چون از اين وضعيتش پرسيدم گفت: امروز فرزندم، حسين (ع)، و اهل بيتش كشته شدند و من آنها را دفن كردم و هم اينك از دفنشان فراغت يافتم. گفت: من برخاستم تا آنكه داخل خانه شدم و هنوز حالم به جا نيامده بود. پس نگاه كردم و تربت حسين (ع) را ديدم كه جبرئيل از كربلا آورد و گفت: هرگاه اين تربت به خون تبديل شد، بدان كه پسرت كشته شده است. رسول خدا (ص) آن را به من داد و گفت: اين تربت را درون شيشه اي بگذار و نزد خود نگهدار. هرگاه كه به خون تازه تبديل شد، حسين كشته شده است. من هم اينك آن شيشه را ديدم كه تبديل به خون تازه شده بود، و مي جوشيد. گويد: ام سلمه مقداري از آن خون را گرفت و صورتش را به آن آغشته كرد و آن روز براي حسين (ع) ماتم و عزاداري به پا كرد. تا آنكه سواري خبرش را آورد؛ و او در همان روز كشته شده بود.

عمرو بن ثابت گفت: پدرم گفت: من به منزل ابوجعفر، محمد بن علي (ع) رفتم و درباره ي اين حديث از او پرسيدم و برايش گفتم كه اين حديث را سعيد بن جبير از عبدالله بن عباس نقل كرده است. ابوجعفر فرمود: اين حديث را عمر بن ابي سلمه از مادرش از ام سلمه برايم نقل كرده است.

ابن عباس - در روايتي كه سعيد بن جبير از او نقل مي كند - گفت: چون شب فرارسيد، رسول خدا (ص) خاك آلود و ژوليده به خوابم آمد. من ماجرا را برايش گفتم و از او درباره ي وضعيت خودش پرسيدم. به من فرمود: آيا نمي داني كه از دفن حسين و يارانش فراغت يافته ام؟

عمرو بن ابي المقدام گويد: سدير برايم از ابوجعفر امام محمدباقر (ع) نقل كرد كه جبرئيل خاكي را كه حسين (ع) روي آن كشته مي شود، نزد پيامبر (ص) آورد. ابوجعفر گفت: آن خاك نزد ما است». [6] .


فقيه، ابن حمزه از امام باقر (ع) چنين نقل مي كند: شبي كه بامدادش حسين بن علي - صلوات الله عليهما - در آن كشته شد، رسول خدا (ص) ژوليده و غبارآلود و گريان به به خواب ام سلمه آمد. وي گفت: اي رسول خدا (ص) چه شده است كه شما را گريان و غبارآلود و ژوليده مي بينم؟ فرمود: هم اينك فرزندم حسين (ع) و يارانش را دفن كردم. ام سلمه از خواب بيدار شد و با صداي بلند فرياد زد و گفت: اي واي پسرم! پس مردم مدينه جمع شدند و گفتند: چه مصيبتي بر شما وارد شده است؟ گفت: پسرم، حسين بن علي (ع) كشته شد. گفتند: از كجا دانستي؟ گفت: رسول خدا (ص) گريان و ژوليده و غبارآلود به خوابم آمد و به من خبر داد كه هم اينك حسين و يارانش را دفن كرده است. گفتند: خوابي است آشفته. گفت: همين جا باشيد، تربت حسين نزد من است، پس شيشه را نزد آنها آورد و به صورت خون تازه بود». [7] .


پاورقي

[1] مقتل خوارزمي، ج 2، ص 94؛ به نقل از آن، احقاق الحق، ج 11، ص 347؛ نظم درر السمطين، ص 217؛ الصواعق المحرقة، ص 293 و منابع ديگر.

[2] الجامع الصحيح؛ سنن ترمذي، ج 5، ص 657، باب 31 مناقب الحسن و الحسين (ع)، ح 3771. نيز ر. ک المعجم الکبير، ج 23، ص 373، ح 882؛ المستدرک، ج 4، ص 19؛ تاريخ دمشق، ترجمة الامام الحسين (ع) ص 388، ح 328؛ کفاية الطالب، ص 433؛ أسد الغابة، ج 1، ص 22، الخصائص الکبري، ج 2، ص 126؛ البداية و النهاية، ج 8، ص 202؛ سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 316؛ تاريخ الاسلام، ص 17؛ الصواعق المحرقة، ص 294؛ تهذيب التهذيب، ج 2، ص 307؛ تلخيص المستدرک، ج 4، ص 19؛ تهذيب الکمال، ج 2، ص 439؛ و ر. ک: مصابيح السنة، ص 207؛ مقتل خوارزمي، ج 2، ص 96؛ اسماء الرجال، ذهبي، ج 2، ص 141؛ جامع الاصول، ابن‏اثير، ج 10، ص 24؛ المختار في مناقب الاخبار، ص 22؛ ذخائر العقبي، ص 148؛ نظم درر السمطين، ص 217؛ تهذيب التهذيب، ج 2، ص 353؛ بنا به نقل احقاق الحق، ج 11، ص 355.

[3] جواهر المطالب، ج 2، ص 298.

[4] مقتل خوارزمي، ج 2، ص 96؛ بحارالانوار، ج 45، ص 232.

[5] امالي صدوق، ص 202 مجلس 29، ح 217؛ امالي مفيد، 319، مجلس 38، ح 6؛ امالي طوسي، ص 90، مجلس 3، ح 140؛ روضة الواعظين، ص 170.

[6] امالي طوسي، ص 315، مجلس 11، ح 64. ابن شهر آشوب آن را از مسند احمد از انس و غزالي در کيمياي سعادت و ابن بطة در الابانة واز پانزده طريق و [نيز] از ابن حبيش تميمي روايت کرده‏اند. (المناقب، ج 4، ص 55، به نقل از آن، العوالم، ج 17، ص 507، ح 1؛ بحارالانوار، ج 45، ص 227، ح 22).

[7] الثاقب في المناقب، ص 330، حديث، 272، الهداية الکبري، ابو عبدالله حسين بن حمدان خصيبي، ص 203؛ نيز ر. ک: اثبات الوصية، ص 262، عيون المعجزات، ص 69؛ الصراط المستقيم، ج 2، ص 179، حديث 7؛ مدينة المعاجز، ج 3، ص 489، حديث، 1003؛ معالم الزلفي، ص 90.