بازگشت

اقوال درباره ي محل دفن سر حسين


قول مشهور علماي اماميه را مبني بر اينكه سر شريف در كربلا دفن شد نقل كرديم؛ و اينك تفصيل گفتار:

درباره ي محل دفن سر شريف جاهاي گوناگوني از جمله موارد زير نقل شده است:

1. كربلاي مقدس: بسياري از علماي ما بر اين تصريح كرده اند - به طوري كه در ميان آنها مشهور گشته و بلكه برخي ادعاي اجماع كرده اند - و برخي از علماي اهل تسنن نيز اين را نوشته و برخي روايات نيز بر آن دلالت دارد.

شيخ صدوق از فاطمه، دختر علي (ع) نقل مي كند كه گفت: در بيت المقدس هر سنگي را كه از روي زمين برداشتند، زير آن خون تازه ديده شد و مردم ديدند كه آفتاب بر روي ديوار، همانند ملحفه هاي رنگ شده قرمز رنگ است، تا آنكه علي بن الحسين (ع) با زنان خارج شد و سر حسين (ع) را به كربلا بازگرداند» [1] .

از سيد مرتضي چنين پرسيدند: «آيا آنچه درباره ي بردن سر مولاي شهيدمان ابا عبدالله (ع) به شام نقل شده درست است؟ و اين چه وجهي دارد؟ او در پاسخي گفت: اين امري است كه همه ي راويان و مصنفان درباره ي روز طف نقل كرده اند و همه بر آن اتفاق نظر دارند. همچنين نقل كرده اند كه سر پس از بردن به آنجا بازگردانده شد و همراه با جسد در طف دفن گرديد» [2] .

طبرسي گويد: «سيد اجل، مرتضي، در برخي مسائل خويش نوشته است كه سر حسين بن علي (ع) از شام به بدنش در كربلا بازگردانده شد و به آن ملحق گرديد، و خدا دانا است». [3] .

ابن فتال نيشابوري مضمون آنچه را كه شيخ صدوق نقل كرده آورده كه دال بر تأييد آن است. [4] .


ابن نماي حلي پس از ذكر اقوال گوناگون درباره ي محل دفن مثل مدينه و دمشق - نزد باب الفردايس، كنار برج سوم، در سوي مشرق - و مصر مي گويد: «قول مورد اعتماد اين است كه سر، پس از گردانده شدن در شهرها، بازگردانده و همراه جسد دفن شد». [5] .

سيد بن طاووس در الملهوف گويد: «اما سر حسين (ع)؛ نقل شده است كه بازگردانده شد و در كربلا با پيكر شريفش دفن گرديد و عمل شيعيان نيز بر طبق معناي ياد شده مي باشد» [6] .

از بيروني [7] و شيخ بهايي [8] نيز نقل كرديم كه بر الحاق سر شريف به جسد، در كربلا، تصريح دارند.

سيد در الاقبال وجهي را براي چگونگي الحاق ذكر كرده است. [9] .


سيد محمد بن ابي طالب گويد: «اما سر حسين (ع)؛ نقل شده است كه به كربلا بازگردانده و با جسد شريفش دفن گرديد؛ و مبناي عمل طايفه همين بود» [10] .

خوارزمي كاري را كه سليمان بن عبدالملك با سر شريف انجام داد اين گونه نقل مي كند: «سر شريف مدت سه روز در دمشق به دار آويخته شد و آنقدر در صندوقخانه هاي بني اميه ماند كه سليمان بن عبدالملك به حكومت رسيد؛ و آن را طلب كرد. چون نزد وي آوردند، چيزي جز استخوان سفيد و خشك نبود. پس آن را درون سبدي گذاشت و خوشبو كرد و رويش پارچه اي گذاشت و بر آن نماز خواند و در قبرستان مسلمانان به خاك سپرد. چون عمر بن عبدالعزيز به حكومت رسيد، به آن مكان فرستاد و آن را از او طلب كرد؛ و او داستان را برايش نقل كرد. پس از محلي كه در آن دفن شده بود پرسيد، آن گاه آن را نبش كرد و سر را برداشت و خدا مي داند كه چه كرد. اما از ظاهر دينش چنين برمي آيد كه آن را به كربلا فرستاد و با جسدش دفن كرد» [11] .

درباره ي اين خبر بايد گفت: اگر كه اين خبر درست باشد در حق يكي ديگر از شهيدان واقعه ي طف است نه سيدالشهدا (ع)، زيرا مشهور نزد ما اين است كه سر آن حضرت به وسيله ي امام زين العابدين (ع) به جسد ملحق گرديد، از اين رو علامه ي مجلسي در پاسخ اين نقل گفته است: «مي گويم: اينها گفته هاي مخالفان در اين باره است؛ و مشهور در ميان علماي اماميه اين است كه سر آن حضرت با جسدش دفن شد. علي بن الحسين (ع) آن را بازگرداند» [12] .

شبراوي گويد: «و گويند (سر) پس از چهل روز از شهادتش، نزد جسدش به كربلا بازگردانده شد» [13] .


شبلنجي گويد: «اماميه بر اين باور است كه (سر) به جسد بازگردانده شد و چهل روز پس از شهادت در كربلا دفن گرديد» [14] .

حتي گاه گفته مي شود: اين تنها در ميان اماميه نيست كه دفن در كربلا شهرت دارد، بلكه نزد همه ي مسلمانان شهرت دارد. چنانكه سبط ابن جوزي گويد: درباره ي سر چندين قول مختلف وجود دارد كه مشهورترينش اين است كه همراه اسيران به مدينه بازگردانده شد. سپس به نزد جسد به كربلا بازگردانده شد و همراهش دفن گرديد. اين را هشام و ديگران گفته اند. [15] .

پوشيده نماند كه هرچند روايت هاي شيعه درباره ي چگونگي الحاق با ديگران اختلاف دارد - زيرا ميان آنان مشهور است كه امام علي بن الحسين (ع) سر پدرش را به پيكرش ملحق كرد، در حالي كه ديگران يا آن را پس از بازگشت اسيران و يا جز آن ذكر مي كنند - امام مهم اصل ملحق شدن به جسد و دفن آن در زمين كربلا است.

2. نجف اشرف: علامه ي مجلسي گويد: اخبار بسياري رسيده است كه كنار قبر اميرالمؤمنين (ع) دفن است [16] .

مي گويم: گويا سخن ايشان ناظر بر روايات وارده در باب زيارت اميرالمؤمنين (ع) است. از آن جمله است روايت كليني كه به نقل از يزيد بن عمر بن طلحه مي گويد: ابا عبدالله (ع)، در حيره به من گفت: آيا آنچه را به تو وعده كردم نمي خواهي؟ گفتم: چرا - يعني رفتن به قبر اميرالمؤمنين صلوات الله عليه - گويد: حضرت سوار شد و پسرش اسماعيل نيز با او سوار گرديد. [17] من نيز با آن دو سوار شدم تا آنكه از الثويه گذشت [18] ميان حيره و نجف كنار ذكوات زمين بايري بود. حضرت فرود آمد و اسماعيل هم فرود آمد و من نيز با آن دو


فرود آمدم. او نماز گزارد، اسماعيل نماز گزارد و من هم نماز گزاردم. پس به اسماعيل فرمود: برخيز و بر جدت حسين (ع) سلام كن. گفتم: فدايت شوم، مگر قبر حسين (ع) در كربلا نيست؟ فرمود: بلي، اما هنگامي كه سرش را به شام بردند، يكي از مواليان ما آن را دزديد و در كنار اميرالمؤمنين (ع) دفن كرد. [19] .

ابان بن تغلب گويد: با ابا عبدالله (ع) همراه بودم، چون از پشت كوفه گذر كرد، فرود آمد و دو ركعت نماز گزارد. آن گاه كمي پيش رفت و دو ركعت نماز گزارد. آن گاه كمي حركت كرد و فرود آمد و دو ركعت نماز گزارد. آن گاه فرمود: اينجا محل قبر اميرمؤمنان (ع) است. گفتم: فدايت شوم؛ و آن دو جايي كه در آن نماز گزاردي؟ فرمود: جايگاه سر حسين (ع) و جايگاه فرود آمدن قائم. [20] .

ابن قولويه نقل مي كند: ابو عبدالله (ع) فرمود: چون به «غري» رسيدي دو قبر مي بيني، قبري كوچك و قبري بزرگ. اما قبر بزرگ از آن اميرمؤمنان است و آن قبر كوچك سر حسين بن علي (ع) است. [21] .

از يونس بن ظبيان نقل است كه گفت: در يك شب مهتابي و در هنگام وارد شدن امام صادق (ع) بر ابوجعفر در حيره نزد ايشان بودم. حضرت نگاهي به آسمان كرد و فرمود: اي يونس! آيا مي بيني كه اين ستارگان چقدر زيبايند؟ بدان كه اينها امان اهل آسمان هستند و ما امان براي اهل زمين هستيم. سپس فرمود: اي يونس! كدام را بيشتر دوست داري، استر را يا الاغ را؟ گويد: گمان كردم كه حضرت به دليل قدرت استر، آن را بيشتر دوست دارد و گفتم: الاغ را. فرمود: دوست دارم كه آن را به من بدهي. گفتم: مانعي ندارد. پس من و او هر دو سوار شديم. چون از حيره بيرون آمديم گفت: اي يونس! پيش برو.


گويد: پس به طور پيوسته مي فرمود: راست برو، چپ برو؛ و چون به ذكوات حمر رسيد فرمود: همين جاست؟ گفتم: بلي. پس به طرف راست رفت و سپس آهنگ جايي را كرد كه در آن آبي و چشمه اي بود. آنگاه وضو ساخت و سپس به پشته نزديك شد و در كنارش نماز گزارد، آن گاه بر روي آن خم شد و گريست. سپس به سوي پشته اي پايين تر از آن رفت و همان كار را تكرار كرد. سپس فرمود: اي يونس كاري را كه من انجام دادم تو نيز انجام ده. من چنان كردم و چون فراغت يافتم به من فرمود: اي يونس! آيا اين مكان را مي شناسي؟ گفتم: نه. فرمود: جايي كه اول در كنارش نماز خواندم، قبر اميرمؤمنان است و پشته ي ديگر جايگاه سر حسين بن علي بن ابي طالب (ع) است. هنگامي كه عبيدالله زياد ملعون سر حسين (ع) را به شام فرستاد آن را به كوفه بازگرداند. او گفت: آن را از شهر بيرون ببريد كه مردم آشوب به پا مي كنند. پس خداوند آن را نزد اميرمؤمنان (ع) برد. پس سر با جسد است و جسد با سر [22] .

علامه ي مجلسي در توضيح اين خبر گويد: «اين كه مي فرمايد «پس سر با جسد است» يعني پس از آنكه به ظاهر در اينجا دفن شد در كربلا به جسد ملحق شد، يا - چنانكه در برخي اخبار آمده است - همراه جسد به آسمان برده شد. يا اينكه بدن اميرمؤمنان براي اين سر به مثابه ي بدن است، چونكه آن دو از يك نور واحدند» [23] .

شيخ طوسي به نقل از مفضل بن عمر گويد: امام صادق (ع) بر برجي مايل در راه غري گذر كرد. آن گاه دو ركعت نماز در كنارش خواند. به ايشان گفته شد: اين چه نمازي بود؟ فرمود: اينجا محل سر جدم حسين بن علي (ع) است كه آن را در اينجا گذاشتند. [24] .

ولي ممكن است گفته شود: آن، جاي گذاشتن سر بود نه محل دفن آن. مگر اينكه اين احتمال با فعل امام يعني نماز دفع شود. تأمل كنيد، چون فعل و كار امام (ع) اعم ازآن است كه اينجا محل قرار دادن سر و يا مدفن آن باشد.


شيخ عبدالكريم بن طاووس گويد: محمد بن مشهدي در كتاب مزارش مطلبي آورده كه صورت آن چنين است: «محمد بن خالد طيالسي به نقل از سيف بن عميره گويد: پس از ورود ابو عبدالله (ع)، همراه صفوان بن مهران جمال و گروهي از اصحابمان به غري رفتيم و اميرمؤمنان (ع) را زيارت كرديم. چون از زيارت فراغت يافتيم، صفوان صورتش را به سوي حرم ابا عبدالله (ع) برگرداند و گفت: ما حسين بن علي (ع) را از اين مكان و از كنار سر اميرمؤمنان (ع) زيارت مي كنيم. صفوان گويد: و همراه مولايم امام صادق (ع) زيارت كردم و او نيز چنين كرد» [25] .

سپس شيخ حر عاملي گويد: اين شامل قصد زيارت از دور و شامل قصد زيارت سر حسين (ع) مي شود. [26] .

به هر صورت اين مكان از مكان هاي مقدسي است كه شايسته است مؤمن عارف اظهار ادب كند و مولايش را زيارت كند. و مي بينيم كه شيخ حر عاملي در كتاب «وسائل الشيعه» بابي را زير عنوان «باب استحباب زيارت سر حسين (ع) كنار قبر اميرمؤمنان (ع) و استحباب خواندن دو ركعت نماز براي زيارت هر يك از آن دو» باز مي كند. [27] .

عمل عارف كامل، فقيه مجدد مجاهد، بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران، حضرت آيت الله العظمي امام خميني - اعلي الله مقامه الشريف - را نيز بايد بر همين معنا حمل كرد. ايشان - آن طور كه گفته شده است - [28] در طول مدت چهارده سال اقامت در نجف هرگز از بالاي سر امام اميرمؤمنان (ع) گذر نكرد، به احتمال وجود سر شريف در آنجا و براي احترام به آن.

اما سبط ابن جوزي در نقلي مي گويد: «عبدالله بن عمرو وراق در كتاب المقتل نوشته است كه چون سر حسين (ع) را پيش ابن زياد آوردند به حجامت گري فرمان داد و گفت: آن را اصلاح كن. او اصلاحش كرد و گوشت و رگهاي گلو و گوشهاي اطرافش را پاك كرد.


آن گاه عمرو بن حريث مخزومي برخواست و به ابن زياد گفت: تو به مقصود خود از اين سر رسيدي، حال چيزي را كه از آن جدا كردي به من بده. گفت: با آن چه مي كني؟ گفت: دفنش مي كنم. گفت: بگير. عمرو آن را گرفت و درون پارچه اي از خز پيچيد و به خانه برد و غسل داد و خوشبو ساخت و كفن كرد و در خانه اش دفن كرد؛ آنجا امروزه در كوفه به سراي خز، سراي عمرو بن حريث مخزومي مشهور است» [29] .

درباره ي اين روايت بايد گفت كه بر فرض درستي آن، عمرو آنچه را كه به سر شريف متصل بود دفن كرد و نه خود سر را - خبر هم به صراحت همين را مي گويد: زيرا اين كار پيش از فرستادن سر شريف به شام صورت گرفت.

خداوند كسي را كه مرتكب اين كار شد و به اين جنايت و فاجعه ي بزرگ رضايت داد براي هميشه لعنت كند.

3. مدينه (بقيع): در مبحث آينده پيرامون اوضاع مدينه، پس از قتل امام حسين (ع) و آنچه پيرامون ارسال يزيد، سر شريف را نزد كارگزار خود در آن شهر، يعني عمرو بن سعيد نقل شده است بحث خواهيم كرد. از اين رو بهشت بقيع - مدينه - يكي از مكانهايي است كه گفته مي شود سر شريف در آن دفن گرديد.

ابن سعد گويد: آن گاه عمرو بن سعيد فرمان داد سر حسين (ع) را كفن كرده در بقيع در كنار قبر مادرش دفن كردند. [30] .

ابن نما گويد: «اما سر شريف، مردم درباره اش اختلاف دارند. گروهي گفته اند: عمرو بن سعيد آن را مدينه دفن كرد»، آن گاه پس از نقل ديگر اقوال، قول دفن در كربلا را اختيار مي كند و مي گويد: «اين قول مورد اعتماد است». [31] .

خوارزمي به نقل از حافظ ابوالعلا مي گويد: «يزيد سر حسين (ع) را نزد عمرو بن سعيد


بن عاص فرستاد كه در آن هنگام كار گزارش در مدينه بود. پس عمرو گفت: دوست داشتم كه آن را پيش من نمي فرستاد. آن گاه فرمان داد آن را دفن كردند در بقيع نزد قبر مادرش فاطمه دفن نمودند». [32] .

باعوني گويد: «مشهور در ميان مورخان و سيره نويسان اين است كه سر حسين (ع) را زياد بن ابيه فاسق نزد يزيد بن معاويه و يزيد آن را نزد عمرو بن سعيد اشدق فرستاد كه آن هنگام در مدينه بود. پس آن را مهيا ساخته در نزد قبر مادرش در بقيع دفن كرد». [33] .

در شذرات الذهب آمده است: «درست اين است كه سر محترم در بقيع كنار مادرش، فاطمه (س)، دفن شد. به اين صورت كه يزيد آن را نزد كارگزار خود در مدينه، عمرو بن سعيد اشدق، فرستاد و آن را كفن كرده و دفن نمود». [34] .

شبلنجي گويد: «گويند در بقيع كنار قبر مادرش و برادرش حسن (ع) دفن گرديد. اين قول ابن بكار، علامه ي همداني و ديگران است». [35] .

به هر حال اين احتمال ناشي از ارسال سر شريف به مدينه است. چنانكه ابن حجر مي گويد: «يزيد سرش را به همراه باقيمانده ي فرزندانش به مدينه فرستاد».

[36] .

پاسخ همان است كه علامه ي مجلسي داده است. اما فرستادن سر به مدينه هيچ مشكلي را ايجاد نمي كند زيرا ممكن است كه اين جريان در دوران حضور اهل بيت (ع) در شام انجام شده باشد؛ و سخن يزيد هم كه به امام سجاد (ع) گفت: چهره ي پدرت را هرگز نخواهي ديد، [37] بر همين مطلب حمل مي شود. هيچ منعي ندارد كه پس از رسيدن سر از مدينه به شام رأي او عوض شده و آن را به امام سجاد (ع) تسليم كرده باشد.


اما سخن ابن حجر مبني بر اينكه يزيد سر و خانواده ي حسين (ع) را به مدينه فرستاد، با گذشتن آنها از كربلا و دفن سر در آنجا و سپس رفتن آنان به مدينه منافاتي ندارد، و خبر بلاذري پيرامون بازگشت سر شريف از مدينه به شام خواهد آمد. [38] .

4. شام: بلاذري گويد: كلبي گفت: يزيد سر او را به مدينه فرستاد. پس آن را بر چوبي نصب كردند و سپس به دمشق بازگرداندند و در آنجا در ديواري دفن گرديد و به قولي در دارالاماره و به قولي در گورستان. [39] .گويند: مقصود از ديوار، باغ يا بوستان و منظور از دارالاماره، قصر الخضراء (كاخ سبز) بود كه در كنار مسجد اموي و در سوي جنوب آن واقع بود. [40] .

گويند: «و سر حسين (ع) در ديواري در دمشق دفن گرديد، ديوار قصر يا ديواري ديگر؛ گروهي گفته اند: در قصر گودالي عميق كندند و آن را دفن كردند». [41] .

ابن عساكر به نقل از ريا مي نويسد: «سر در انبارهاي سلاح ماند تا آنكه سليمان بن عبدالملك به حكومت رسيد. او به دنبال آن فرستاد و چون نزد وي آوردند خشك شده بود و استخواني سفيد باقي مانده بود. سپس آن را درون سبدي نهاد و خوشبو كرد و رويش پارچه انداخت و در قبرستان مسلمانان دفن كرد. چون عمر بن عبدالعزيز به حكومت رسيد، دنبال انباردار - انباردار اسلحه خانه - فرستاد كه سر حسين (ع) را نزد من بفرست. او نوشت و سليمان آن را گرفت و درون سبدي نهاد و بر آن نماز خواند و دفنش كرد، و اين سخن نزد او درست آمد. هنگامي كه مسوده وارد شدند از جاي سر پرسيدند پس آن را نبش كردند و برداشتند. و خدا مي داند كه پس از آن چه كردند». [42] ابن كثير گويد: مسوده يعني بني عباس. [43] .


خوارزمي حكايت مي كند: «سليمان بن عبدالملك بن مروان، پيامبر (ص) را به خواب ديد كه گويا با او نيكي و مهرباني مي كند. پس حسن بصري را فراخواند و داستان را برايش گفت و تأويل آن را پرسيد. حسن گفت: شايد درباره ي خاندانش كار نيكي كرده اي. سليمان گفت: من سر حسين بن علي (ع) را در گنجينه ي يزيد بن معاويه پيدا كردم. پس آن را با پنج پارچه ي ديبا پوشاندم و همراه گروهي از يارانم بر آن نماز خواندم و به خاك سپردم. حسن گفت: پيامبر (ص) به سبب اين كار از تو خوشنود شده است. پس به حسن بصري نيكي كرد و فرمان داد به او جايزه دادند». [44] .

ابن جوزي گويد: «ابن ابي الدنيا نوشته است كه آنان در گنجينه ي يزيد سر حسين (ع) را ديدند و آن را كفن كردند و در دمشق، كنار باب الفراديس دفن كردند». [45] .

وي اين مطلب را در «الرد علي المتعصب العنيد» نيز به نقل از ابن ابي الدنيا حديث عثمان بن عبدالرحمن از محمد بن عمر بن صالح آورده و سپس خبر را آن طور كه در «المنتظم» آمده، نقل كرده و سپس گفته است: «و عثمان و محمد نزد اهل حديث چيزي نيستند و روايت نخست - يعني دفن در بقيع - درست است». [46] .

ابن نما به نقل از منصور بن جمهور گويد: «(سليمان) وارد گنجينه ي يزيد بن معاويه شد چون آن را گشود، خمي بزرگ و سرخ رنگ در آن ديد. پس به غلامش سليم گفت: اين را نگهدار، كه گنجي از گنجهاي بني اميه است. چون آن را باز كرد، سر حسين (ع) در آن بود كه با رنگ سياه خضاب گشته بود. پس به غلامش گفت: پارچه اي برايم بياور. چون آورد، آن را درونش پيچيد و در دمشق كنار باب الفراديس، كنار برج سوم در سوي مشرق دفن كرد». [47] .

سپس به نقل ديگر اقوال مي پردازد و قولي را كه در كربلا دفن شده است مي پذيرد. [48] .


سبط ابن جوزي به ذكر آنچه را كه جدش از ابن ابي الدنيا به عنوان قول سوم در مسأله نقل مي كند مي پردازد؛ و در آن آمده است: «پس آن را كفن كردند و در باب الفراديس در دارالاماره دفن كردند. واقدي نيز چنين گفته است». [49] .

آنگاه مي گويد: «قول چهارم اين است كه سر در مسجد رقه بر ساحل فرات در شهر مشهور است» اين مطلب را عبدالله بن عمر وراق در كتاب المقتل آورده و گفته است: «چون سر حسين (ع) را به حضور يزيد بن معاويه آوردند گفت: من آن را به جاي سر عثمان نزد آل ابي معيط خواهم فرستاد. آنها در رقه سكونت داشتند. او فرستاد و آنان سر را در يكي از سراهايشان دفن كردند. سپس آن سرا داخل مسجد جامع قرار گرفت. گويد: و اكنون در كنار سدره موجود است و همانند نيل نه بر آن زمستان مي گذرد و نه تابستان». [50] .

ذهبي به نقل از ابو اميه كلاعي گويد: «از ابوكرب شنيدم كه گفت: من در ميان كساني بودم كه به وليد بن يزيد در دمشق حمله كردند. سبدي را برداشتم و گفتم بي نيازي من در اين است. آن گاه اسبم را سوار شدم و از دروازه ي توما بيرون رفتم. چون آن را باز كردم، سري را در آن ديدم كه بر آن نوشته بود: اين سر حسين بن علي (ع) است. پس با شمشيرم گودالي كندم و آن را دفن كردم». [51] .

ابن كثير نقل ابن ابي الدنيا را از طريق عثمان بن عبدالرحمان از محمد بن عمر بن صالح نقل كرده مي گويد كه آن دو ضعيفند. سپس مي افزايد: «گفتم: امروزه محل آن به مسجد الرأس در باب الفراديس دوم مشهور است. آن گاه آنچه را كه ابن عساكر از ريا نقل كرد، بازگو كرده است». [52] .

ابن حوراني گويد: «داخل باب الفراديس بارگاه حسين (ع) است و مسجد الرأس ناميده مي شود و اينك مشهور است؛ و آن بارگاهي است با جلال و شكوه و براي مخارجش


موقوفه هايي دارد. مردم براي زيارت، دعا، تبرك و درخواست حاجت به اين مسجد مي روند و بسيار مورد قبول است». [53] .

در دايرة المعارف آمده است: «و در باب الفراديس بارگاه حسين بن علي است». [54] .

از همه ي آنچه گفته شد چنين معلوم مي شود كه روايات پيرامون دفن سر شريف در شام بر چند نوع است. برخي از آنها از راه ضعيف نقل شده است، چنانكه به آن اعتراف كرده اند و برخي را خود راويان نپذيرفته اند.

اقوال مربوط به تعيين مكان سر شريف گوناگون و به شرح زير است:

الف) دمشق - در يكي از ديوارهايش -.

ب) در دارالاماره در دمشق.

ج) در گورستان، در دمشق.

د) در كاخ سبز در دمشق.

ه) كنار باب الفراديس در دمشق.

و) در مسجد رقه.

ز) نزديك دروازه ي توما.

5. مصر: ابن نما گويد: گروهي از اهل مصر برايم نقل كردند كه آنان «مشهد الرأس» را بارگاه كريم مي نامند و مقداري روكش طلا دارد. بسياري از مردم در مراسم به آنجا مي روند، زيارتش مي كنند و مي پندارند كه در آنجا دفن است. [55] .

سبط ابن جوزي گويد: «درباره ي سر حسين (ع) چندين قول وجود دارد... پنجم اينكه خلفاي فاطمي آن را از باب الفراديس به عسقلان بردند و سپس به قاهره انتقال دادند. او در آنجا است؛ و بارگاهي عظيم دارد كه زيارتگاه عده اي است». [56] .


ما سخن ابن نما و سبط بن جوزي را در پذيرش اينكه سر شريف در كربلا دفن شده است نقل كرديم.

ابن كثير گويد: «طايفه ي موسوم به فاطميان كه بر سرزمين مصر قبل از سال چهارصد تا پس از سال 660 فرمانروايي كردند، ادعا كردند كه سر حسين (ع) به سرزمين مصر رسيد و آنها آن را در آنجا دفن كردند؛ بعد از سال پانصد بر آن بارگاهي ساختند كه امروز در مصر به تاج الحسين (ع) مشهور است. اين در حالي است كه بسياري پيشوايان اهل علم تصريح كرده اند كه اين اصالت ندارد». [57] آن گاه ابن كثير به پندار خودش به ذكر علتش مي پردازد كه كينه اش را به خوبي از لابه لاي آن آشكار ساخته است.

شبلنجي گويد: «درباره ي سر حسين (ع) اختلاف كرده اند كه پس از بردنش به شام به كجا رفته و در كجا استقرار يافته است. گروهي بر اين باروند كه يزيد فرمان داد آن را در شهرها بگردانند. پس آن را گرداندند تا به عسقلان رسيدند؛ و امير شهر در آنجا دفنش كرد. هنگامي كه فرنگيان بر عسقلان چيره شدند طلائع، وزير نيك فاطميان در ازاي مال فراواني آن را گرفت و چند منزل به پيشوازش رفت؛ و آن را درون كيسه اي از حرير سبز بر تختي آبنوس نهاد. زير آن را با مشك و عنبر فرش كرد و بارگاه معروف حسين (ع) در قاهره را در نزديكي خان خليلي بر آن بنا كرد... همان جايي كه گروهي از صوفيه از آن به بارگاه قاهري ياد مي كنند.

مناوي در طبقاتش گويد: «يكي از افراد اهل كشف و شهود برايم گفت كه اطلاع يافته است كه سر با جسد در كربلا دفن گرديده و بعدها در بارگاه قاهري آشكار شده است! زيرا حكم حالت در برزخ، حكم انساني است كه در آبي جاري باشد؛ و پس از آن در مكان ديگري برود. پس چون سر جدا شده است به اين محل، موسوم به بارگاه حسيني مصري، آمده است؛ و نوشته كه سر با او سخن گفته است». [58] .

در كتاب خطط مقريزي، پس از صحبت درباره ي بارگاه حسين (ع) چنين آمده است: «حمل سر شريف از عسقلان به قاهره و رسيدنش به آنجا در روز يك شنبه هشتم


جمادي الآخر سال 548 بود... گفته مي شود كه اين سر شريف چون از بارگاه واقع در عسقلان بيرون آورده شد ديدند كه خونش هنوز تازه است و بويي همانند بوي مشك دارد». [59] .

شبراوي گويد: «علامه ي شعراني گفته است: چون سر شريف در بلاد مشرق دفن گرديد و مدتي بر آن گذشت، وزير طلائع بن رزيك براي آن رشوه پرداخت و با خرج سي هزار دينار آن را به مصر انتقال داد و بارگاه شريف را بر آن بنا كرد؛ و او و لشكرش با پاي برهنه به طرف صالحيه در راه شام به استقبال سر شريف رفتند. سپس طلايع آن را درون جامه اي از حرير سبز بر تختي آبنوس نهاد و زير آن را با مشك و عنبر فرش كرد و من بارها آن را زيارت كرده ام... آن گاه به ذكر خواب شيخ شهاب الدين احمد بن شبلنجي حنفي مي پردازد». [60] .

طلائع بن رزيك نايب مصر بود. شبراوي بر اين مطلب تصريح كرده [61] و تفصيل وقايعي را كه در هنگام انتقال سر از عسقلان به قاهره در سال 548 ه روي داد ذكر مي نمايد. [62] .

در صورتي كه اين موارد درست باشد، به يكي از اصحاب امام حسين (ع) كه همراه ايشان به شهادت رسيدند مربوط مي شود؛ هيچ يكي از اهل بيت (ع) درباره ي دفن سر شريف در مصر چيزي نگفته است و اهل خانه به آنچه در آن مي گذرد آگاه ترند.

بنابراين قول برگزيده همان قول مشهور است كه سر شريف به جسد مطهر در كربلا ملحق گرديد.

سخن را با نوشته اي از سبط ابن جوزي به پايان مي بريم: سر و پيكر او در هر كجا كه دفن باشد، او در قلبها و جانها جاي دارد و ساكن درون و ذهن دوستان است. آنگاه مي گويد: يكي از بزرگان ما در اين باره سروده است:


سرورمان حسين را در شرق و غرب زمين مجوييد؛

همه جا را واگذاريد و به من روي آوريد كه بارگاهش در قلب من است. [63] .


پاورقي

[1] امالي صدوق، ص 231، مجلس 31، ح 243؛ به نقل از آن، بحارالانوار، ج 45، ص 140.

[2] رسائل الشريف المرتضي، ج 3، ص 130.

[3] اعلام الوري، ص 250.

[4] روضة الواعظين، ج 1، ص 192.

[5] مثيرالاحزان، ص 106.

[6] الملهوف، ص 225؛ به نقل از آن، بحارالانوار، ج 45، ص 144.

[7] الآثار الباقية، ص 321.

[8] توضيح المقاصد، ص 6.

[9] گويد: در پاسخ به اينکه بازگشت سر مولايمان حسين (ع) در روز بيستم صفر چگونه بود: بدان که بازگشت سر مقدس مولايمان حسين - صلوات الله عليه - به پيکر شريفشان از مواردي است که قرآن کريم به آن گواهي مي‏دهد، آنجا که خداي - جل جلاله - مي‏فرمايد: «و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله أمواتا بل أحياء عند ربهم يرزقون» (و آنهايي را که در راه خدا کشته شدند مرده برنشمرديد، بلکه زنده‏اند و نزد پروردگارشان روزي مي‏خورند). آيا با آنکه خداوند خبر داده است که او از حيث به شهادت رسيدن زنده است و نزد پروردگار روزي مي‏خورد و مصون است، جاي شکي باقي مي‏ماند. بنابراين شايسته نيست که عارفان در اين باره شک کنند.

اما چگونگي زنده شدن ايشان پس از شهادت و چگونگي جمع شدن سر شريف ايشان به پيکر مطهرشان پس از جدا شدن از آن؛ پرسشي است که نشان بي‏ادبي بنده نسبت به پروردگار - جل جلاله - که چگونگي تدبير و توانايي‏هايش را به او بشناساند. اين نشان جهل بنده و اقدام به چيزي است که نه وظيفه دارد آن را بداند و نه از اوصاف آن پرسش کند. اما تعيين روز بازگشت، روز چهلم از قتل وي و وقتي که حسين صلوات الله و سلامه عليه در آن کشته شد و خداوند - جل جلاله - او را به شرافت فضل خويش انتقال داد، اسلام زير و رو شد و حق مغلوب گرديد؛ و بازگشت از امور دنيوي نيست و روشن است که به قدرت خداوند انجام شد. اما من نزديک به ده روايت گوناگون در بحث از سر شريف ديدم که همه‏ي آنها منقولاتي بيش نيست. من تاکنون نام کسي را به ياد ندارم و پيدا نکرده‏ام که از اهل شام بوده و سر را به جسد شريفش در کربلا برگردانده باشد - که کامل‏ترين درود و سلام‏ها بر صاحبش باد - و از کيفيت ورود به حرم معظم ايشان و کندن ضريح مقدس و مکرمش اطلاعي ندارم؛ و نمي‏دانم که آن را در جاي خودش از جسد گذاشت يا در ضريح ضميمه‏ي آن ساخت.

پس بهتر است که انسان به وظيفه‏ي واجب خويش، يعني تصديق قرآن عمل کند؛ مبني بر اينکه جسد مقدس پس از شهادت سخن گفت و اينکه او زنده است و در سراي سعادت روزي مي‏خورد؛ و آنچه در بيان قرآن کريم آمده است، ما را از آوردن دليل و برهان بي‏نياز مي‏کند. (اقبال الاعمال، ص 588).

[10] تسلية المجالس، ج 2، ص 459.

[11] مقتل خوارزمي، ج 2، ص 75.

[12] بحارالانوار، ج 45، ص 145.

[13] الاتحاف بحب الاشراف، ص 70.

[14] نور الابصار، ص 133.

[15] تذکرة الخواص، ص 265.

[16] بحارالانوار، ج 45، ص 145.

[17] کذا در روايت کامل الزيارات.

[18] محلي است نزديک کوفه و گفته‏اند در کوفه؛ و گفته‏اند خرابه‏ي کوچکي است در کنار الحيره به فاصله‏ي يک ساعت از آن ر. ک: معجم البلدان، ج 2، ص 101، شماره 2584.

[19] الکافي، ج 4، ص 571 باب موضوع رأس الحسين (ع)، ح 1؛ کامل الزيارات، ص 34، باب 9، ح 4؛ وسائل الشيعة، ج 14، ص 400، ح 1926؛ بحارالانوار، ج 45، ص 178؛ نيز ر. ک: تهذيب الاحکام، ج 6، ص 35، ح 72؛ به نقل از آن وسائل الشيعة، ج 14، ص 399، ح 19455.

[20] الکافي، ج 4، ص 572، ح 2؛ کامل الزيارات، ص 34، باب 9، ح 5؛ وسائل الشيعة، ج 14، ص 400، ح 19457؛ نيز ر. ک: تهذيب الاحکام، ج 6، ص 34، ح 71؛ به نقل از آن، وسائل الشيعة، ج 14، ص 399، ح 19454.

[21] کامل الزيارات، ص 35، ح 6 به نقل از آن وسائل الشيعة، ج 14، ص 402، ح 19460.

[22] کامل الزيارات، ص 36، باب 9، ح 10؛ به نقل از آن، وسائل الشيعة، ج 14، ص 402، ح 19461؛ بحارالانوار، ج 45، ص 178، ح 29.

[23] بحارالانوار، ج 45، ص 178.

[24] وسائل الشيعة، ج 14، ص 401، ح 19459.

[25] فرحة الغري، ص 96.

[26] وسائل الشيعة، ج 14، ص 401، ح 19458.

[27] همان، ص 398، کتاب الحج، ابواب المزار ما يناسبه، باب 32.

[28] حجة الاسلام و المسلمين آقاي قرهي اين مطلب را براي نويسنده گفتند.

[29] تذکرة الخواص، ص 259.

[30] الطبقات (ترجمة الامام الحسين (ع))، ص 85؛ نيز ر. ک: المنتظم، ج 5، ص 344؛ الرد علي المتعصب العنيد، ص 49؛ تذکرة الخواص، ص 265؛ سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 315؛ نهاية الاردب، ج 20، ص 481؛ البداية و النهاية، ج 8، ص 205 - از ابن‏سعد.

[31] مثيرالاحزان، ص 106.

[32] مقتل خوارزمي، ج 2، ص 75؛ بحارالانوار، ج 45، ص 145؛ تاريخ الاسلام، ذهبي، ص 20.

[33] جواهر المطالب، ج 2، ص 299.

[34] شذرات الذهب، ج 1، ص 67.

[35] نورالابصار، ص 133.

[36] الصواعق المحرقة، ص 294.

[37] الملهوف، ص 226.

[38] انساب الاشراف، ج 3، ص 419.

[39] همان.

[40] عبرات المصطفين، ج 2، ص 341.

[41] انساب الاشراف، ج 3، ص 416.

[42] تاريخ مدينة دمشق، ج 7، ص 421.

[43] البداية و النهاية، ج 8، ص 205، اول اين روايت در جواهر المطالب، ج 2، ص 211 و الاتحاف، ص 69 نقل شده است.

[44] مقتل خوارزمي، ج 2، ص 75؛ بحارالانوار، ج 45، ص 145. مضمون خواب در نظم در السمطين، ص 226 و الاتحاف، ص 70 نيز نقل شده است.

[45] المنتظم، ج 5، ص 344.

[46] الرد علي المتعصب العنيد، ص 50؛ نيز ر. ک: جواهر المطالب، ج 2، ص 229.

[47] جواهر المطالب، ج 2، ص 229.

[48] مثيرالاحزان، ص 106.

[49] تذکرة الخواص، ص 265.

[50] همان.

[51] سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 316؛ تاريخ الاسلام، ص 20؛ سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 319.

[52] البداية و النهاية، ج 8، ص 205.

[53] الاشارات الي اماکن الزيارات، ص 25.

[54] دائرة المعارف، ج 8، ص 2.

[55] مثيرالاحزان، ص 106.

[56] تذکرة الخواص، ص 265.

[57] البداية و النهاية، ج 8، ص 205.

[58] نورالابصار، ص 133.

[59] نور الأبصار، ص 135.

[60] الاتحاف، ص 75.

[61] همان، ص 97.

[62] همان، ص 82 - 78.

[63] تذکرة الخواص، ص 266.