بازگشت

امام زين العابدين با منهال


او منهال بن عمرو اسدي است. شيخ، وي را با همين عنوان، در جايي، از اصحاب امام حسين (ع) و در جايي ديگر از اصحاب علي بن الحسين (ع) برشمرده است؛ و با افزودن كلمه ي «غلامشان» او را از اصحاب امام باقر (ع) برشمرده است. وي را در شمار اصحاب امام صادق نيز آورده است. وي را در شمار اصحاب امام صادق نيز آورده است. او مي نويسد: منهال بن عمرو، غلام اهل بيت و اهل كوفه بود. او از علي بن الحسين و ابا جعفر و ابا عبدالله - عليه السلام - روايت كرد. برقي وي را از اصحاب علي بن الحسين (ع) شمرده است. او از اصبغ و علي بن عباس روايت كرد... ر. ك: معجم رجال الحديث، ج 2، ص 10، شماره 12725.

محدث بزرگوار علي بن ابراهيم از امام صادق نقل كرده است كه فرمود: منهال بن عمر در ديدار با (علي) [1] بن الحسين (ع) گفت: اي فرزند رسول خدا (ص) چگونه صبح كردي؟. حضرت فرمود: واي بر تو! آيا تو نبايد بداني كه من چگونه صبح كردم؟! ما در ميان قوم خود، همانند بني اسرائيل در ميان خاندان فرعون صبح كرديم. پسرانمان را مي كشند و زنانمان را زنده مي دارند. [2] بهترين انسان ها پس از رسول خدا (ص) بر منبرها لعنت مي شود؛ و به دشمنان ما مال و شرافت عطا مي گردد. دوستداران ما را كوچك مي دارند و از حقشان مي كاهند؛ و مؤمنان پيوسته چنين اند. عجم از عرب حق شناسي مي كند كه محمد (ص) از آنها بود و قريش به عرب فخر مي فروشد كه محمد (ص) از آنها بود. عرب بر عجم فخر مي فروشد كه محمد (ص) از آنها بود؛ ولي براي ما اهل بيت، هيچ كس حقي قايل نيست. ما اين گونه صبح كرديم، اي منهال!». [3] .


ابن اعثم كوفي گويد: روزي علي بن الحسين (ع) در بازارهاي دمشق راه مي رفت كه شخصي به نام منهال بن عمرو طائي به پيشواز ايشان رفت و گفت: اي فرزند رسول خدا! روزها چگونه بر شما مي گذرد؟ فرمود: روزها مانند روز بني اسرائيل در ميان خاندان فرعون مي گذرد كه مردانشان را مي كشتند و زنانشان را زنده نگه مي داشتند. اي منهال! در حالي كه عرب به عرب بودن محمد (ص) بر ديگران فخر مي فروشد و قريش بر ديگر اعراب فخر مي فروشد كه محمد (ص) از آنهاست. ما خاندان محمد (ص) در حالي زندگي مي كنيم كه مال ما را به يغما برده اند، بر ما ستم روا داشته اند، بر ما چيره شده اند و ما را كشته اند، پراكنده اند و رانده اند. اي منهال! انا لله و انا اليه راجعون، از اين زندگاني كه ما در آن به سر مي بريم. [4] .

ملاحظه

ابن شهر آشوب ماجراي گفت و گوي ميان امام سجاد (ع) و سؤال كننده را همانند نقل فرات كوفي در تفسيرش، نوشته است، جز اينكه او آغاز مطلب را آورده است: پس مردي از شيعيانش به نام منهال بن عمر طائي و در روايتي مكحول، صحابي رسول خدا (ص)، برخاست. [5] .

ولي ظاهر اين است كه اين واقعه يك بار نبوده بلكه چند بار اتفاق افتاده است. به ويژه آنكه بنابر روايت گفت و گوي بامكحول در گوشه اي از مسجد و گفت و گوي با منهال در بازار دمشق انجام شد؛ و بعيد نيست كه دو پرسش، پاسخي مكرر و نزديك به هم داشته باشد.

به هر حال امام (ع)، به خاطر مصايب و فاجعه هايي كه او به چشم ديد و هيچ كس تاب تحمل آنها را ندارد، آه مي كشد و كلمه استرجاع «انا لله و انا اليه راجعون» بر زبان مي آورد.


ابن نما مي گويد: خداوند به مهيار [6] بركت دهد كه درباره ي اهل بيت (ع) گفته است:

به احترام او چوب هاي منبرش را تعظيم مي كنند در حالي كه فرزندانش را زير پا نهاده اند.

با كدام قانون فرزندانش از شما پيروي كنند و حال آنكه افتخار شما اين است كه يار و پيرو او هستيد. [7] .


پاورقي

[1] اين نام در نسخه‏ي چاپ شده افتاده است؛ و علامه‏ي مجلسي آن را از او، از امام علي بن الحسين (ع) نقل کرده است.

[2] اشاره به اين آيه شريفه است: «ان فرعون علا في الأرض و جعل أهلها شيعا يستضعف طائفة منهم يذبح أبناءهم و يستحيي نساءهم انه کان من المفسدين» (قصص: آيه 4).

[3] تفسير القمي، ج 2، ص 134، به نقل از آن بحارالانوار، ج 45، ص 84.

[4] الفتوح، ج 2، ص 187؛ بحار ج 45، ص 84. اين روايت با اندکي اختلاف در منابع ذيل آمده است: تفسير فرات کوفي، ص 149، ح 187؛ المناقب، ص 138؛ مقتل الخوارزمي، ج 2، ص 71؛ مثيرالاحزان، ص 105؛ المناقب، ج 4، ص 169؛ الملهوف، ص 222؛ مختصر تاريخ دمشق، ج 17، ص 224.

[5] الفتوح، ج 2، ص 187.

[6] مهيار بن مرزويه، ابوالحسن يا ابوالحسين ديلمي، شاعر است و اسلوبش قوي است. مرعا مي‏گويد: مهيار فصاحت عرب و زيبايي معاني را يکجا جمع کرد. زبيدي گويد: شاعر زمانش، ايراني الاصل، از اهل بغداد، به دست شريف رضي اسلام آورد رضي پير است و مهيار در شعر و ادب دست پرورده‏ي اوست. او به سال 428 در بغداد در گذشت (الاعلام، ج 7، ص 317، نيز ر. ک. تاريخ بغداد، ج 13، ص 276، المنتظم، ج 8، ص 94؛ البدايه و النهايه، ج 12، ص 41؛ ابن‏خلکان: ج 2، ص 149).

[7] مثيرالاحزان، ص 106؛ الملهوف، ص 223.