بازگشت

گفتار عالمان در كفر يزيد


بسياري از عالمان، مورخان و متفكران به صراحت، يزيد بن معاويه را كافر شمرده اند؛ كه در اينجا به ذكر نام برخي از آنها بسنده مي كنيم:

1. امام احمد حنبل: شبراوي مي گويد: علامه، ابن حجر در شرح المهزية گويد: فسق و فجور و بي تقوايي يزيد به اندازه اي رسيده بود كه نه تنها سرزدن آن زشتي ها در نظرش زياد نمي آمد. بلكه امام احمد بن حنبل به كفر او فتوا داده است. وي از چنان علم و زهدي برخوردار است كه اگر رفتاري از يزيد سر نمي زد و براي او ثابت نمي شد، چنين قضاوتي نمي كرد. [1] .

2. ابن قفطي: باعوني گويد: ابن قفطي در تاريخش نوشته است: وقتي اسيران بر يزيد بن معاويه وارد شدند، رفت تا با آنان ديدار كند. پس ديد كه كودكان، و زنان خاندان علي (ع)، حسن (ع) و حسين (ع)، در حالي كه سرها بر نيزه ها است، بر ثنية العقاب مشرف گشته اند. در آن زمان چنين سرود:

«هنگامي كه آن هودجها بر شتران آشكار شد و آن سرها بر بلندي جيرون نور تابانيد، كلاغ آواز داد و من گفتم: بگويي يا نگويي، من انتقام خويش را از رسول گرفتم.»

مقصودش از اين اشعار اين بود كه حسين (ع) را در مقابل كساني مثل جدش عتبه و ديگر بزرگان در گذشته اش كه رسول خدا (ص) آنان را در بدر كشت، به قتل رسانيد. گوينده چنين سخناني از اسلامي بيزار است و كفر او جاي شك ندارد. [2] .

3. باعوني: وي مي گويد: گمان ندارم كسي كه اين كار (قتل حسين (ع)) را روا بشمرد و با خاندان پيامبر اين گونه رفتار كند، بويي از اسلام برده باشد. چنين كسي به محمد (ص)


ايمان نياورده است. ايمان با قلبش در نياميخته و لحظه اي به پروردگارش ايمان نياورده است. و ايمان ندارد كه خداوند در قيامت آنان را گرد مي آورد و بازگشت آنها به سوي پروردگارشان است. [3] .

4. ابن عقيل: سبط ابن جوزي از ابن عقيل نقل مي كند كه گفت: گذشته از اينكه مي توان يزيد را دشنام داد و لعن كرد، آنچه بر كفر و زندقه ي وي دلالت دارد، اشعاري است كه با روشني در آنها از كفر سخن گفته و از بد نهادي و بد اعتقاديش پرده برداشته است. از جمله آنها گفتار وي در قصيده اي است كه با اين ابيات آغاز مي شود:

«اي عليه بيا و باز خود آشكار بگو و نغمه بخوان كه من در گوشي سخن گفتن را دوست نمي دارم، داستان ابوسفيان از روزگاران دور بر أحد گذاشته شده است، تا آنكه گريه كنندگان را برانگيخت، هان بيا و مرا از آن قهوه بنوشان، كه «عنسي» آن را به جاي انگور شامي برگزيد. هرگاه كه به امور كهن بنگريم، پيوسته آن را حلال مي بينيم.

اگر من مردم، اي مادر سرخ رو شوهر كن و پس از جدايي، منتظر ديدار مباش،

آنچه از روز رستخيزمان برايت نقل كرده اند، داستان هاي «طسم» است كه قلب را در فراموشي قرار مي دهد، من ناگزيرم از اينكه محمد (ص) را ديدار كنم، با شرابي زرد رنگ كه استخوان هايم را سرياب مي كند.» [4] .

5. يافعي: از يافعي نقل است: اما حكم كسي كه حسين را كشت و يا به كشتن او فرمان داد، اگر از كساني است كه اين كار را حلال مي شمرد، كافر و اگر حلال نمي شمرد، فاسق و فاجر است و الله اعلم. [5] .

6. قاضي أبي يعلي و ابن جوزي: آلوسي گويد: او به طور قطع يزيد بن معاويه را كافر شمرده و گروهي از عالمان از جمله حافظ و ياري دهنده سنت، ابن جوزي و پيش از او قاضي أبويعلي به لعن وي تصريح كرده اند. [6] .


7. كياهراسي: وي گويد: يزيد نردباز است، با يوزپلنگ شكار مي كند، تارك نماز، دايم الخمر و قاتل خاندان پيامبر (ص) است و در شعرش به روشني بر كفر تصريح دارد. [7] .

8. سبط ابن جوزي: او پس از ذكر استناد ابن عقيل به اشعار يزيد بر كفر و زندقه وي گويد: از جمله اين اشعار او است:

«اگر فزوني سرمايش (سرماي شراب) زمين را نسوده بود،

من هنگام تيمم به خاك دست نمي كشيدم.»

از ديگر اشعار او شعري است كه مي گويد:

«هنگامي كه آن شتران با بارشان آشكار شدند و...» - كه پيش از اين آورديم-. ديگر شعر او اين است:

«اي گروه نديمان برخيزيد و صداي آواز را بشنويد،

جامي پيوسته بنوشيد و ياد منزلها را واگذاريد،

آواز عود مرا از صداي اذان به خود مشغول داشته است،

من سيه چشمان را دادم و باده را در «دنان» گرفتم.»

همچنين بسياري اشعاري ديگر كه از ديوانش نقل كردم. از اين رو اين امت، حكومت او را بر خود ننگ مي شمارد، تا آنجا كه ابوالعلاي معري با اشاره به زشتي اين كار مي گويد:

«مي بينم كه روزگار هر كار زشتي را انجام مي دهد،

در نتيجه بر شگفتي من چيزي افزوده نمي شود

آيا اين قريشيان نبودند كه حسين را كشتند،

در حالي كه يزيد تكيه بر مسند خلافت زده بود.»

9. ابن عساكر: از ابن عساكر نقل شده كه گفت: قصيده اي به يزيد منسوب است كه از جمله اشعارش اينها است:

«اي كاش پدرانم كه در بدر كشته شدند،

ناله ي كشتگان از دم شمشير خزرج را مي شنيدند،


هاشم پادشاهي را به بازيچه گرفت و گرنه،

نه فرشته اي از آسمان فرود آمد و نه وحيي فرود آمد.»

اگر اين نقل ها از او درست باشد، بدون شك او كافر است. [8] .

10. أجهوري: گويد: امام محمد بن عرفه و محققان پيرو او به كفر حجاج معتقدند. شكي نيست كه جنايت او همانند جنايت يزيد، بلكه كمتر از آن است. [9] .

11. سعد تفتازاني: گويد: حق اين است كه رضايت يزيد به قتل حسين (ع) و اهانت وي نسبت به اهل بيت رسول خدا (ص)، به طور متواتر ثابت است، هر چند كه جزئياتش ممكن است خبر واحد باشد. ما درباره ي (پستي) او و بلكه در ايمانش ترديد نمي كنيم. پس لعنت خداوند بر او و يارانش باد.

شبراوي گويد: گفتار سعد «بلكه در ايمانش» به قرينه ما قبل و ما بعد آن به اين معنا است كه ما در عدم ايمان او ترديد نمي كنيم. [10] .

12. حافظ بدخشاني: گويد: يزيد با چوب خيزران بر سر حسين (ع) مي زد و اين ابيات ابن زبعري را انشاد مي كرد: اي كاش بزرگانم در بدر، حاضر بودند... تا آخر. اين ابيات مشهور است و يزيد دو بيت بر آنها افزود كه بر كفر صريح مشتمل است. [11] .

13. شبراوي: وي پس از ذكر تمثل جستن يزيد به اشعار ابن زبعري گويد: خداوند او را به خاطر اين ابيات خوار كند؛ كه اگر درست باشد با انكار رسالت، كافر شده است. [12] .

14. آلوسي: وي در تفسيرش گويد: در تاريخ ابن الوردي و كتاب الوافي بالوفيات آمده است: چون اسيران از عراق بر يزيد وارد شدند، بيرون آمد و ديد كه كودكان و زنان خاندان علي و حسين - رضي الله تعالي عنهما - در حالي كه سرها بر نيزه است بر بلندي هاي جيرون مشرف گشته اند. در همين حال، كلاغي آواز داد و او چنين سرود:


«هنگامي كه آن هودجها بر شتران آشكار شد و آن سرها بر بلندي جيرون نور تابيدند،

كلاغ آواز سر داد و من گفتم: بگو يا نگو، من دين خويش را از رسول خدا (ص) گرفتم.»

يعني اينكه او حسين (ع) را در مقابل كساني چون جدش عتبه، خالد، پسر عتبه، و ديگراني كه در جنگ بار سول خدا (ص) در بدر كشته شدند، به قتل رساند. اين كفر صريح است؛ و اگر درست باشد كه از او است، به وسيله ي گفتن آنها كافر شده است؛ همين طور است، تمثل جستن وي به سخن عبدالله بن زبعري، پيش از اسلامش كه گفت: اي كاش بزرگانم در بدر....

15. عبدالباقي افندي عمري: اين شاعر عراقي مطابق آنچه از الباقيات الصالحات نقل شده با بيت زير به اشعار يزيد و كفر وي اشاره كرده است:

«اگر آنچه به كلاغ هنگامي كه آواز داد گفت، درست باشد به كفرش يقين داريم.» [13] .


پاورقي

[1] الاتحاف بحب الاشراف، ص 68.

[2] جواهر المطالب، ج 2، ص 300.

[3] جواهر المطالب، ج 2، ص 312.

[4] تذکرة الخواص، ص 290.

[5] شذرات الذهب، ج 1، ص 68.

[6] تفسير روح المعاني، ج 26، ص 72.

[7] جواهر المطالب، ج 2، ص 301.

[8] شذرات الذهب، ج 1، ص68.

[9] الاتحاف بحب الاشراف، ص 67.

[10] همان، ص 62؛ تفسير روح المعاني، ج 26، ص 72.

[11] نزل الابرار، ص 159.

[12] الاتحاف بحب الاشراف، ص 57.

[13] حاشيه الاتحاف، ص 56.