بازگشت

اسلام اموي و حكومت خونين


اسلام اموي تنها با منطق زور و قدرت سخن مي گويد، برهانش سلاح است و هدفش ريشه كن كردن هر كسي است كه به مبارزه اقدام كند. اين اسلام به وسيله ي اربابان قدرت و شمشير به اجرا در مي آيد و آنهايي كه دينشان را به دنيا فروخته و خشم خداوند را با خوشنودي آفريدگان خريده اند، آن را زينت مي بخشند.

مظاهر اسلام مانند نماز، روزه و حج، در اين حكومت به چشم مي خورد، ولي چيزي جز يك پوسته ي بدون مغز و پيكري بي جان نيست. آزاد شده پسر آزاد شده [1] مدعي خلافت اسلامي است. مردم حق علي (ع) را نمي شناسند تا آنجا كه كار بر همه ي مردم مشتبه شده


و اميرمؤمنان، علي (ع) افسوس خود را با اين سخنان اظهار مي دارد: «شگفتا از اين روزگار، كار من به آنجا رسيده است كه مرا همپايه ي كسي كه همانند من گام پيش ننهاده قرار مي دهند...» [2] .

مال دنيا در تثبيت خواست حاكمان اموي نقشي مهم ايفا كرد و آنان اموال بسياري را ميان مردمان ضعيف و دوستداران شيريني دنيا و آنهايي كه تلخي حساب روز قيامت را فراموش كرده بودند، تقسيم كردند. اينان نيز ساكت شدند و لال گشتند، چنان كه گويي هيچ پيشامدي نشده و اتفاقي نيفتاده است.

روزي معاويه در مسجد دمشق سخنراني مي كرد. در اين روز هيئت هايي از عالمان قريش، خطيبان و رهبران ربيعه و بزرگان يمن حضور داشتند. معاويه گفت: خداوند خلفاي خويش را گرامي داشت و بهشت را بر آنان واجب ساخت و آنان را از آتش رهانيد. آنگاه مرا از آنان و ياران مرا از اهل شام قرار داد كه از حرم خداوند دفاع مي كنند و به پيروزي خداوندي تأييد شده هستند و بر دشمنان خداوند پيروزند! از اهل عراق احنف بن قيس و صعصعة بن صوحان در مسجد حضور داشتند. احنف به صعصعه گفت: آيا تو پاسخش را مي دهي يا من پاسخ دهم! صعصعه گفت: من پاسخ او را مي دهم و آنگاه برخاست و گفت: اي پسر ابوسفيان، سخن گفتي و كلام را به كمال رساندي و به كمتر از خواست خويش بسنده نكردي. آنچه مي گويي چگونه امكان پذير است و حال آنكه تو با زور بر ما چيره شدي و با سركشي زمام امور را به دست گرفتي و به ناحق ما را به فرمان خويش در آوردي و با تكيه بر ابزار خود بر ما چيره گشتي؟!

اما اينكه از اهل شام تعريف مي كني؛ بايد بگويم كه از اينان فرمانبردارتر نسبت به مخلوق و نافرمانتر نسبت به خالق نديده ام. اينان مردمي هستند كه تو دين و كالبدشان را با مال خريده اي. هرگاه به آنان عطا كني از تو پشتيباني كرده و ياري ات مي دهند و اگر نبخشي باز مي ايستند و تو را ترك مي گويند... [3] .


در فضيلت شاميان احاديث بسياري جعل شد، چنان كه - به گفته محمد الصغاني -

[4] گويي خداوند از زمين به چيزي جز اينها نياز نداشت. لزوم پيروي از همه اميران و حكومت قيام بر ضد آنان را ميان مردم پراكندند و از آنان خواستند كه پشت سر هر پيشوايي - نيكوكار يا فاسق - نماز بگزارند، فضيلت جنگ در دريا را تبليغ كردند. دوستي علي و خاندانش جرمي بزرگ و نابخشودني گرديد و با صداي بلند بر سر منبرها او را دشنام مي دادند. [5] .

آري معاويه توانست در سايه ي مال فراوان، تيزي شمشير كشيده اش و كشتن بزرگواراني از صحابه و تابعان بزرگ مانند عمرو بن حمق و حجر بن عدي و يارانش حكومت ظالمانه اش را گسترش دهد. چنانكه امام حسين (ع) نيز ضمن نامه اي به او با استدلال به همين موضوع فرمود: «مگر تو، برادر كندي، حجر بن عدي و ياران صالح و عابد او را نكشتي؟ آنها كساني بودند كه ستم را زشت، و منكر و بدعت را بزرگ مي شمردند. حكم كتاب خدا را برمي گزيدند و در راه خدا از سرزنش سرزنش كنندگان نمي هراسيدند. تو نخست سوگندهاي سختي خوردي و به آنها پيمان هاي محكم دادي، ولي بعد آنان را از روي ستم و دشمني كشتي، بي آنكه به پيمان ميان خود و آنان توجهي كني و يا آنكه در سينه ات نسبت به آنان شفقتي بيابي! آيا تو عمرو بن حمق، صحابي رسول خدا (ص) را نكشتي؟ بنده ي صالحي كه عبادت، او را فرسوده ساخته و در نتيجه رنگش زرد و جسم او ضعيف گشته بود. اين در حالي بود كه پيش از آن، او را امان بخشيده و آنقدر از عهد و پيمانهاي خداي عزوجل به او داده بودي، در حالي كه اگر با او پيمان مي بستي و آن را درك مي كردي، عشق سوزان كوهها بر تو فرود مي آمد. سپس با جسارت نسبت به خداي عزوجل و سبك شمردن آن عهد و پيمان، او را كشتي! مگر تو با حضرميين دوست نبودي؟ همان هايي كه وقتي پسر سميه درباره ي آنها بر تو نوشت كه آنها بر دين و ديد علي (ع) هستند، به او نوشتي: هر كس را كه بر دين علي (ع) و بر نظر او باشد بكش! او نيز آنان را كشت و به فرمان تو آنان را مثله كرد. [6] .


معاويه با منطق زور براي پسرش يزيد بيعت گرفت؛ چنان كه همه به اين موضوع اعتراف دارند. از جمله صاحب خطط الشام مي گويد: معاويه به طور پنهاني به حاكمان شهرها اشاره كرد كه هيئتهايي را نزد وي بفرستند و سپردن ولايت عهدي را به يزيد در چشم او نيك جلوه دهند. به اين ترتيب بيشتر مردم در حالي كه در مسجد پيامبر، شمشيرها بر سر اصحاب رسول خدا (ص) كشيده بود، با او بيعت كردند. به اين ترتيب معاويه خلافت را از مسيرش منحرف كرد و به صورت حكومت پادشاهي در آورد كه پدر آن را براي پسرش و يا هر كس ديگر از نزديكانش كه شايسته بداند، به ارث مي گذارد يا چنانكه گفته اند كسري گونه و قيصر مآبانه قرار داد. [7] .

سيره نويسان از حسن بصري نقل كرده اند كه گفت: معاويه آنقدر بدي داشت كه اگر برخي از آنها به اهل زمين مي رسيد، آنان را بس بود. دست يازيدن او بر كار خلافت و غصب آن بدون مشورت با مسلمانان، انتساب زياد به پدرش، قتل حجر بن عدي و يارانش و گماردن كسي چون يزيد بر مردم از جمله ي آنها بود. [8] .


پاورقي

[1] معاوية بن ابي‏سفيان.

[2] نهج‏البلاغه، نامه شماره 9.

[3] الأمالي، شيخ طوسي، ص 5، حديث 4، مجلس اول.

[4] دائرة المعارف، ج 10، ص 394.

[5] براي آشنايي بيشتر با اسناد و جزئيات مربوط به اين موضوع به جلد اول اين مجموعه، زير عنوان الامام الحسين في المدينه المنورة، تأليف علي الشاوي، ص 128-116 مراجعه کنيد.

[6] الاحتجاج، ج 2، ص 91 - 90.

[7] خطط الشام، ج 1، ص 109.

[8] تذکرة الخواص، ص 286.