بازگشت

فرمان اين كار را ابن زياد به عمر سعد داد


آخرين چيزي كه عبيداللّه بن زياد نوشت و به دست شمر براي عمر سعد فرستاد اين بود: «من تو را بـه سـوي حـسـيـن نفرستادم كه از او دست برداري يا آنكه كارش را از امروز به فردا بيفكني و يا آنكه برايش آرزوي خوشي دلي و سلامت كني و يا براي او پوزش ‍ بخواهي و يا نزد من از وي شفاعت كني. ببين اگر كه حسين و يارانش به فرمان من در آمدند و تسليم شـدنـد، آنان را به سلامت نزد من بفرست؛ و اگر خودداري كردند به آنان حمله كن و آنان را بكش و مثله كن! چرا كه اينان مستحق اين كارند. اگر حسين كشته شد بر پشت و سينه اش اسـب بـتـازان! چـرا كه او سركش و ستمگر است! گمان نمي كنم كه اين كار پس از مرگ زيـانـي بـرسـانـد، ولي مـن بـا خـود عـهد كرده ام كه اگر او را بكشم، با او اين گونه رفتار كنم.

چـنـانـچـه تو اين فرمان ما را به اجرا در آوري، به تو پاداش شنوايي فرمانبردار را مي دهيم و چـنـانـچه خودداري ورزيدي، پرچم و سپاه ما را ترك كن و آن را به شمر بن ذي الجوشن بسپار؛ چرا كه ما دستورهاي لازم را به او داده ايم. والسلام. [1] .

بيشتر منابع تاريخي بر آنند كه عمر سعد اين جنايت را پس از كشته شدن امام حسين (ع) مـرتكب شد. [2] اما علامه مجلسي پس از ذكر كلام ابن طاووس در اين باره مي نـويـسـد: «بـه اعـتـقـاد مـن مـطـابـق روايـتـي كـه از كـافـي نقل خواهيم كرد، آنان موفق به انجام چنين كاري نشدند.» [3] .

امـا آن روايـت كـليني كه مجلسي بر آن تكيه كرده است چنين مي باشد: «حسين بن احمد به نـقـل از ادريـس بـن عـبـداللّه أودي گويد: چون حسين (ع) كشته شد، مردم خواستند كه بر پـيكرش اسب بتازانند. در اين هنگام فضه به زينب گفت: بانوي من روزي كشتي «سفينه» [4] در دريـا شـكـسـت و او بـه جـزيـره اي در آمـد و در آنجا شيري ديد. او خـطـاب بـه شـيـر گـفـت: اي ابـاالحـارث، مـن غـلام رسـول خدايم! پس آن شير غرغركنان پيشاپيش او رفت تا او را


به راه رساند. هم اكنون آن شـيـر در جـايـي زانـو زده اسـت، اجـازه بدهيد تا من بروم و به او بگويم كه اين مردم فـردا چـه خـواهند كرد. فضه نزد شير رفت و گفت: اي اباالحارث! شير سرش را بلند كـرد. آنـگـاه فـضـه گـفـت: آيـا مـي داني كه مي خواهند فردا با ابا عبداللّه چه كنند؟ مي خـواهـنـد كـه بر پشت او اسب بتازانند! گويد: شير رفت و دستانش را روي جسد حسين (ع) گذاشت. همين كه لشكريان آمدند و چشمشان به شير افتاد، عمر سعد خطاب به آنان گفت: اين فتنه است، آن را بر مي انگيزيد؛ و مردم بازگشتند.» [5] .

شگفت اين جاست كه مجلسي با تكيه بر روايتي از ناتواني آنان سخن مي گويد كه خود او در مرآة العقول آن را مجهول دانسته است. [6] .


پاورقي

[1] الارشاد، ج 2، ص 88 ـ 89؛ و ر.ک: تاريخ ابن الوردي، ج 1، ص 164.

[2] هـيـچ بـعـيـد نـيـسـت عـمـر سعدي که فرمان ابن زياد را در کشتن امام حسين (ع) امتثال کرد، اسب تازاندن بر پيکر امام (ع) را نيز پذيرفته باشد.

[3] البحار، ج 45، ص 60.

[4] سفينه: لقب قيس، غلام رسول خدا (ص)، ملقب به ابا ريحانه است.

[5] الکافي، ج 1، ص 465، شماره 8؛ بحار، ج 45، ص 169، شماره 17.

[6] مـرآة العـقـول، ج 5، ص 368. مـرحـوم مـازنـدرانـي در مـنـتـهـي المقال (ج 3، ص 355) گفته است: در کافي به سندي ضعيف... و سپس اين روايت را ذکر کرده است.