بازگشت

غارت امام پس از شهادت


سـيد بن طاووس گويد: «آنگاه براي غارت حسين (ع) آمدند. پيراهنش را اسحاق بن حويه حـضـرمـي بـرداشت و چون آن را پوشيد، به پيسي مبتلا شد و همه موهاي بدنش ريخت!...


شـلوارهـايـش را بـحـر بـن كـعـب تـيـمـي مـلعـون بـرداشـت. نـقل شده كه براي مدتي زمين گير شد! عمامه اش را أخنس بن مرثد بن علقمه حضرمي و به قولي جابر بن يزيد بن أودي برداشت ـ خداوند هر دو را لعنت كند ـ همين كه آن را به سـر بـسـت، كـودن شـد. كـفـشـهـاي حضرت را اسود بن خالد ملعون برداشت. انگشتري آن حـضـرت را بجدل بن سليم كلبي برداشت و انگشتان او را با انگشتري قطع كرد. مختار ايـن مرد را دستگير كرد و دست و پايش ‍ را بريد و انداخت كه آن قدر در خونش بغلتد تا هلاك شود. قطيفه ي خز آن حضرت را قيس بن اشعث [1] و زره كوتاه وي را عمر بـن سـعد برداشت. پس از كشته شدن عمر سعد، مختار آن زره را به كشنده ي وي يعني ابوعـمـره بـخـشـيـد. شمشيرش ‍ را جميع بن خلق اودي برداشت. به قولي آن را مردي از بني تميم به نام اسود بن حنظله برداشت. در روايت ابن ابي سعيد آمده است كه شمشير ايشان را فلافس نهشلي برداشت و احمد بن زكريا مي افزايد كه بعدها آن شمشير به دست دختر حـبـيـب بـن بـديـل افـتاد و اين شمشير غارت شده و مشهور ذوالفقار نيست. بلكه ذوالفقار هـمـراه ديـگـر ذخـايـر نـبـوت و امـامـت ذخـيـره و مـحـفـوظ اسـت؛ و گـفـتـه هـا و صـورت نقل ما را راويان تصديق كرده اند». [2] .



پاورقي

[1] در مـقـتـل الحـسين (ع) خوارزمي، ج 2، ص 43 آمده است: «قطيفه اي را که امام حـسـيـن (ع) بـر رويـش مـي نـشـسـت، قـيـس بـن اشـعـث دزديـد و بـه هـمـيـن دليل او را «قيس قطيفه» مي گفتند. در مناقب ابن شهر آشوب، (ج 4، ص 120) آمده است: «هـرچه حسين (ع) به تن داشت غارت کردند. عمامه اش را جابر بن يزيد أزدي برداشت، پـيـراهـنـش را اسـحـاق بـن حـوي برداشت، جامه اش را جعونة بن حوية حضرمي برداشت، قـطـيـفـه ي خز او را قيس بن اشعث کندي برداشت، شلوارهايش را بحير بن عمير جرمي و به قـولي ابـجـر بـن کـعـب تـمـيـمـي بـرداشـت، کـمـان و زيـور آلات را رحـيـل بـن خـثـيـمـه جـعـفـي، هاني بن ثبيت حضرمي و جرير بن مسعود حضرمي برداشتند؛ کـفـشـهـايـش را اسـود اوسـي بـرداشـت؛ شـمـشـيـرش را مـردي از بـنـي نـهـشـل از بـنـي دارم و بـه قولي اسود بن حنظله برداشت؛ و مختار همه اينان را به آتش سـوزانـد.» مقتل مقرم، ص 284،؛ تذکرة الخواص، ص 228؛ الارشاد، ج 2، ص 112؛ نـيـز ر.ک: الکـامـل في التاريخ، ج 3، ص 295؛ تاريخ الطبري، ج 3، ص 334 و تـرجـمـة الامـام الحـسـين، از بخش چاپ نشده کتاب الطبقات الکبري ابن سعد، ص 78.

[2] اللهـوف، ص 114 ـ 115؛ و ر.ک: نـفـس المـهـمـوم، ص 372 ـ 373. در بـحـار، ج 43، ص 247 شـمـاره 23 بـه نـقـل از امـالي صـدوق بـه نـقـل از مـحمد بن مسلم آمده است: «گويد: از امام جعفر صادق پرسيدم که انگشتري حسين بن عـلي (ع) بـه چـه کـسي رسيد و يادآور شدم شنيده ام که همراه ديگر چيزها از انگشت ايشان گرفته شده است فرمود: اين طور که مي گويند نيست. حسين (ع) به فرزندش علي بن الحسين (ع) وصيت فرمود انگشتري را به دست او کرد و همه امورش را به او واگذار کرد، هـمـان طـور کـه رسـول خدا (ص) به اميرالمؤمنين واگذار فرمود و امير المؤمنين (ع) به حـسـن و حـسـيـن (ع) واگـذار کـرد. سـپس آن انگشتر پس از جدّم به پدرم و پس از او به من رسيد و اکنون نزد من است. من هر جمعه آن را به دست مي کنم و با آن نماز مي خوانم.

مـحـمـد بـن مـسـلم گـويـد: روز جـمـعـه نـزد آن حـضـرت رفـتـم و او را در حـال نـمـاز ديـدم. چـون از نـمـاز فـراغـت يـافـت، دسـتـش را دراز کـرد و من به دست ايشان انـگـشـتـري ديـدم کـه بـر آن «لا اله الا اللّه عـدة للقـاء اللّه» نـقش بسته بود. حضرت فرمود: اين انگشتري جدّم أبي عبداللّه بن حسين بن علي (ع) است.».