بازگشت

شديد شدن تشنگي امام در آخرين حمله


خـوارزمـي مـي نـويـسـد: «مـردم از هـر سـو آهـنـگ جـنـگ با امام (ع) كردند. وي نيز به حمله متقابل پرداخت. او در اين حال خواهان جرعه اي آب براي نوشيدن بود! [1] هر چه با اسب به


فرات حمله مي كرد، آنان نيز حمله مي كردند، و او را دور مي ساختند. از آن مـيان مردي به نام ابوالحتوف جحفي تيري رها كرد كه بر پيشاني حضرت نشست. حسين (ع) تـيـر را بيرون آورد و دور افكند. خون از صورت و محاسن امام (ع) جاري شد؛ در آن حال فرمود: خدايا تو مي بيني كه من به وسيله اين بندگان سركش و ستمگر تو به چـه حـالي گـرفـتـار شـده ام، بـار پـروردگـارا! ايـنـان را يـكـايـك ريـشـه كن كن و به قتل برسان و هيچ يك از آنان را بر روي زمين باقي مگذار؛ و هرگز بر آنان مبخش!

آنـگـاه هـمانند شيرخشمگين حمله كرد و به هر كس مي رسيد او را بر خاك مي افكند. تير از هر سو بر او مي باريد و آن حضرت سينه و سر را در برابر آنها سـپـر مـي كـرد؛ [2] و مـي گفت: اي امت بدكردار! پس از محمد با خاندانش بد رفـتـار كـرديـد. بـدانـيـد كـه از اين پس كه مرا كشتيد، كشتن همه بندگان صالح خداوند بـراي شـما آسان است. به خدا سوگند، من اميدوارم به خاطر اينكه شما مرا خوار كرديد، او مرا گرامي بدارد؛ و آنگاه از جايي كه خود ندانيد از شما انتقام بگيرد!

حصين بن مالك سكوني فرياد زد و گفت: اي پسر فاطمه، به چه وسيله انتقام تو را از مـا مي گيرد؟ فرمود: شما را به جان هم مي اندازد و خونتان را مي ريزد؛ و آنگاه بر شما عذابي دردناك خواهيد باريد.


سـپـس حـضـرت سـرگـرم نـبـرد شـد تـا آنـكـه 72 زخـم بـر وي وارد آمد. [3] » [4] .

طبري درباره ي آن لحظه هاي غمناك از زبان حميد بن مسلم چنين مي نويسد:

«حـضـرت جـبّه اي از خز به تن داشت، عمامه بسته و با وسمه خضاب كرده بود. پيش از آنـكـه كـشـتـه شـود، پـيـاده هـمـانند قهرماني شجاع مي جنگيد. تيرهايي را كه به سويش پرتاب مي شد دفع مي كرد و از آسيب گاههاي دشمن براي ضربه زدن استفاده مي كرد؛ و در آن حـال مـي فـرمـود: آيـا بـر كـشـتن من يكديگر را تشويق مي كنيد؟ به خدا سوگند پس از كشتن من، كشتن همه بندگان پرهيزگار خدا براي شما آسان خـواهـد بـود. مـن از خـداي خـويـش ‍ امـيـدوارم كـه در بـرابـر آسـان گـرفـتـن قتل من، مرا گرامي بدارد و از جايي كه نمي دانيد از شما انتقام بگيرد. به خدا سوگند، چـنـانـچـه مرا بكشيد شما را به جان هم مي اندازد تا خون يكديگر را بريزيد؛ و به اين اندازه هم راضي نخواهد شد تا آنكه عذابي دردناك نيز بر شما فرو فرستد.

گـويـد: حضرت مدت زيادي از روز را درنگ كرد و اگر مردم مي خواستند، مي توانستند او را بـكشند. ولي آنها يكديگر را جلو مي انداختند و هر گروهي دوست داشت كه گروه ديگر كار را تمام كند.


گـويـد: در ايـن هـنـگـام شـمـر مـيان مردم فرياد زد: واي بر شما منتظر چه هستيد؟ مادر به عزايتان بنشيند، بكشيدش!

گـويد: سپاه از همه سو حمله ور شد. زرعة بن شريك تميمي ضربتي به دست چپ ايشان زد و ضربتي ديگر به گردن حضرت زده شد. سپس همه بازگشتند و آن حضرت بر مي خاست و با صورت بر زمين مي خورد!» [5] .


پاورقي

[1] کتابهاي تاريخي و زندگينامه ها بر اين نکته اتفاق نظر دارند که امام حسين (ع) در روز عـاشـورا بـا لب تـشـنـه بـه شـهـادت رسـيـد. فـرمـانـدهـي کل ارتش ‍ اموي دستور اکيد داده بود که بايد آب بر روي امام و يارانش و بلکه بر روي همه افراد کاروانش بسته شود تا آنکه از تشنگي جان بدهند.

اين دستور تا آن هنگامي که امام (ع) تنها شد و شدت تشنگي، قلب آن حضرت را شکافت نـيـز پابرجا بود. ابو الفرج اصفهاني مي گويد: «حسين (ع) آب طلب مي کرد و شمر ملعون مي گفت: به خدا سوگند که از آن نخواهي نوشيد تا آنکه به آتش درآيي. مردي خـطاب به امام (ع) گفت: آيا اين فرات را که به شکم ماهيان مي ماند مي بيني؟ به خدا سوگند که از آن نخواهي نوشيد تا از تشنگي جان بدهي! حسين گفت: خدايا او را تشنه بکش.

گـويـد: بـه خدا سوگند که اين مرد مي گفت: به من آب بنوشانيد. هر چه آب مي آوردند مـي خـورد تـا آنـکـه از دهـانـش بـيـرون زد! و در آن حـال مـي گـفـت: آبـم دهـيـد کـه تـشـنـگـي مـرا کـشـت! او پـيـوسـتـه بـر هـمـيـن حال بود تا مرد!» (مقاتل الطالبيين ص 118)

در ايـن جـا چند روايت نادر نيز هست که مي گويد، پس از آنکه امام (ع) تنها شد و تشنگي وي شـدت يـافت، کاسه اي آب خواست؛ و برايش آوردند. چون آن را به دهان مبارک برد، حصين بن نمير (يا تميم) تيري به سوي وي افکند که بر دهانش اصابت کرد و نگذاشت که آب را بنوشد؛ و حضرت جام را دور افکند. (ر.ک: بغية الطالب، ج 6، ص 26 ـ 29)؛ يـا ايـن روايـت که چون تشنگي ايشان شدت يافت به آب نزديک شد تا بنوشد. ناگهان حـصـيـن بـن تـمـيـم تيري افکند که به دهان آن حضرت اصابت کرد. خون از دهان حضرت جـاري شـد و آب را دور ريـخـت و آنـگـاه فـرمـود: خـدايـا يکايک شان را نابود ساز. (ر.ک: انساب الاشراف، ج 3، ص 407) يا اين روايت که «حسين تشنه شد و مردي برايش آب آورد و او نوشيد. پس حصين بن تميم تـيـري رهـا کـرد کـه بـه دهـان وي اصابت کرد. امام (ع) خون را به کف دست گرفت و در آن حـال خـداي را مي ستود» (سير اعلام النبلاء، ج 37، ص 302). ملاحظه مي شود که روايت اخـيـر مـبـهـم اسـت و گـرفـتـن آب بـه مـعناي نوشيدن آن نيست. گويا امام (ع) ظرف آب را گرفت، اما بر اثر تير حصين بن تميم موفق به نوشيدن آن نگشت.

[2] ابـن عساکر به نقل از مسلم بن رياح ـ يکي از غلامان علي بن ابي طالب (ع) - چـنـيـن مـي نـويـسـد: «روز قـتل حسين بن علي با او همراه بودم. وقتي تيري به صورتش زدنـد، خـطـاب بـه مـن فـرمود: اي مسلم، دستها را زير خون بگير. من چنين کردم و چون پر شـد، گـفـت: آن را در دسـت مـن بـريز. من ريختم و حضرت آنها را به سوي آسمان ريخت و فرمود: خداوندا خون فرزند دختر پيامبرت را بگير!

مـسـلم گـفـت: قطره اي از آن خون بر زمين نيفتاد». (ر.ک: تاريخ ابن عساکر، ترجمة الامام الحسين (ع)، تحقيق محمودي، ص 2345، شماره 281).

[3] ايـن شـمـار زخـم تـا ايـن لحـظـه از جـنـگ است و گرنه روايات درباره شمار زخمهايي که تا لحظه شهادت بر ايشان وارد آمد متفاوت است. شيخ صدوق در کتاب امالي بـه نـقـل از امـام بـاقر (ع) مي نويسد: پس از آنکه حسين بن علي کشته شد، جاي سيصد و بـيـسـت و چـنـد زخـم نـيـزه و شـمـشـيـر و تـيـر در بـدنـش بـود. نـقـل شـده اسـت که همه اين زخمها از جلو بود، چرا که آن حضرت به دشمن پشت نمي کرد! (أمـالي صـدوق، ص 139، مـجـلس 31، حـديـث شـمـاره 1). خـوارزمـي گـويـد: «نـقـل شـده اسـت کـه در پـيـراهـنـش جـاي بـيـش از صد و ده تير و نيزه و شمشير ديده شد. جـعـفـر بـن مـحـمـد بـن علي (ع) فرموده است: جاي 33 زخم نيزه و 34 ضربت شمشير ديده شـد». مـقـتـل الحـسـيـن (ع)، خـوارزمـي، ج 2، ص 42). شـيـخ طـوسـي بـه نـقل از معاذ بن مسلم مي نويسد: از امام صادق (ع) شنيدم که فرمود: بيش از هفتاد ضربت شمشير در بـدن حـسـيـن بن علي ديده شد. (امالي طوسي، ص 677؛ و ر.ک: انساب الاشراف، ج 3، ص 409). ابـن شـهـر آشـوب گـويـد: «360 جـراحـت نقل شده است. و گفته اند: 33 ضربت به جز تيرها. و گفته اند: 1900 زخم و تيرها در بـدن آن حـضـرت هـمـانـنـد خـارهـاي خـارپـشـت بـود. و نـقـل شـده اسـت کـه هـمـه ايـنـهـا در جـلو بـود!». (مـنـاقـب آل ابـي طـالب، ج 4، ص 111 و ر.ک: الحـدائق الورديـة، ص 123؛ تاج المواليد، ص 107؛ تذکرة الخواص، ص 228؛ مروج الذهب، ج 3، ص 71؛ تاريخ الطبري، ج 3، ص 334؛ مرآة الزمان، ج 1، ص 133؛ روضة الواعظين، ص 189 و منابع ديگر.

[4] مقتل الحسين (ع)، خوارزمي، ج 2، ص 38 ـ 39.

[5] تاريخ الطبري، ج 3، ص 334. اما شيخ مفيد همين صحنه را از زبان حميد بن مـسـلم ايـن گـونـه نـقـل مـي کـنـد: «بـه خدا سوگند من هيچ شکست خورده اي را نديده ام که فـرزنـدان و يـاران و خـانـدانـش کـشته شده باشند و مانند او آرام و استوار باشد. هرگاه نيروهاي پياده به او حمله مي کردند، با شمشير چنان به آنها حمله مي کرد که مانند گله‌ي بـز در بـرابـر حـمـله گـرگ از چـپ و راسـتـش مـي گريختند. شمر با ديدن اين وضعيت، سـواران را فـراخـوانـد و دسـتـور داد کـه به کمک پياده ها بروند؛ و به تيراندازان نيز دستور داد که او را تير باران کنند؛ و آنها آن قدر تير به ايشان زدند که همانند خارپشت گـرديـد. حـضـرت دسـت از حـمـله بـه آنـان بـرداشـت؛ و آنان نيز در برابرش ايستادند. خواهرش زينب از خيمه بيرون آمد و خطاب به عمر سعد گفت: واي بر تو اي عمر، آيا ابا عـبـداللّه را مي کشند و تو نگاه مي کني؟ عمر در پاسخ وي چيزي نگفت: زينب فرياد زد: واي بـر شـما آيا مسلماني در ميان شما نيست؟ هيچ کس هيچ چيز در پاسخ وي نگفت و شمر بـن ذي الجـوشـن خـطـاب بـه نـيـروهـاي سواره و پياده گفت: واي بر شما؟ مادرانتان به عـزايـتـان بنشينند. سپس از هر سو به وي حمله کردند. زرعة بن شريک ضربتي به دست (کـتـف) راست وي زد و آن را قطع کرد. ديگري ضربتي به گردن وي زد که بر اثر آن بـا صـورت به زمين خورد؛ و سنان بن انس با ضبت نيزه او را زمين زد...» (الارشاد، ج 2، ص 111 ـ 112) در اللهوف (ص 175) آمده است: زينب از در خيمه بيرون آمد و فرياد مي زد: وا اخـاه! وا سـيداه! وا اهل بيتاه! اي کاش آسمان بر زمين فرود مي آمد و اي کاش کوهها بر روي دشتها ويران مي شد!».