بازگشت

شهادت عبدالله بن علي


شيخ مفيد گويد: «عباس بن علي (ع) پس از مشاهده شمار فراوان كشتگان خاندانش، خطاب بـه بـرادران مـادري اش يعني عبداللّه، جعفر و عثمان گفت [1] : اي فرزندان مـادر، پـيـش


رويـد تـا مـن شـمـا را بـبينم، چون شما فرزند نداريد. [2] شما بـراي خـدا و پيامبرش خير خواهي كرديد. آنگاه عبداللّه پيش رفت و نبردي سخت كرد. ميان او و هـانـي بـن ثـبـيـت حـضـرمـي [3] چـنـد ضـربـه رد و بدل شد و سرانجام هاني ملعون او را به قتل رساند.» [4] .

ابـن شـهر آشوب گويد: «آنگاه يعني پس از برادرش جعفر برادرش عبداللّه به ميدان آمد و اين رجز را مي خواند:

من فرزند علي بزرگوار و با فضيلتم، همو كه همه ي كردارش نيكوست،

شـمـشـيـر رسـول خـدا (ص) و كـسـي كـه هـر روز در دل دشمن بيم مي افكند.

وي به دست هاني بن ثبيت حضرمي كشته شد». [5] .



پاورقي

[1] مـادرشـان امّ البنين بنت حزام بن خالد بن ربيعة بن وحيد، و او عامر بن کلاب بـن ربـيـعـة بـن عـامـر بـن صعصعه است. (مقاتل الطالبيين، ص 87). سماوي در ابصار العين، ص 67، مي نويسد: «او هشت سال پس از برادرش عباس به دنيا آمد. مادرش فاطمه، ام البـنـيـن، اسـت. او مـدت شـش سـال بـا پـدرش، شـانـزده سـال بـا بـرادرش حـسـن و 25 سـال بـا برادرش حسين (ع) زندگي کرد. اين مدت عمرش بود.» در المجدي (ص 15) گويد: «و عبداللّه أبو محمد اکبر در سن 25 سالگي کشته شد.».

[2] سـمـاوي در ابـصـار العـيـن (ص 66) گـويـد: منظور از عبارت «شما فرزند نـداريـد»، ايـن است که شما از من پيشي گرفته ايد و اولاد شما کشته شده اند و کسي از آنـان بـاقـي نمانده است؛ و در نتيجه نسب اميرالمؤمنين از طريق شما قطع مي شود. از اين رو اندوه من فراوان مي شود و پاداشي بزرگ تر دارم». يعني مقصود عباس اين بود که بـه مـصـيبت آنان مبتلا گردد و براي دستيابي به پاداش بيشتر، اين مصيبت را به حساب خداوند بگذارد. در الاخبار الطوال (ص ‍ 257) آمده است: «جانم به فدايتان، پيش رويد و از سرورتان حمايت کنيد تا آنکه در رکابش جان ببازيد».

[3] در ادامـه خـواهـيـم ديـد کـه ايـن هـانـي، قاتل جعفر بن ابي طالب نيز هست. پس از کشته شدن عبداللّه بن حسن (ع) صورتش سياه شـد. پـس از آن بـازهـم جسارت پيدا کرد و پس از شهادت سرور جوانان بهشت، گماشته شد که بر بدن آن حضرت اسب تازاند.

[4] الارشـاد، ج 2، ص 109؛ مـقـاتـل الطـالبـيـيـن، ص 88؛ مـقـتـل الحـسين، طبراني، ص 38؛ مروج الذهب، ج 3، ص 61؛ نظم درر السمطين، ص 218؛ کفاية الطالب، ص 298؛ الدر النظيم، ص557.

[5] مـنـاقـب آل ابـي طـالب، ج 4، ص 107 (پوشيده نماند که در اين کتاب شبيب تـصـحـيـف ثـبـيت است)؛ مقتل الحسين (ع)، خوارزمي، ج 2، ص 34، تسلية المجالس، ج2، ص 308 (در اين کتاب آمده است: هـانـي بـن ثـبـيـت حـضـرمـي او را بـه قـتـل رسـانـد) و در کـتـاب تـسـمـيـه مـن قـتـل مـع الحـسين 194 آمده است: خولي بن يزيد اصبحي او را هدف تير قرار داد و مردي از بـنـي تـمـيـم به نام أبان بن دارم او را به شهادت رساند؛ ر.ک: الاصابه، ج 2، ص 60؛ الاخـبـار الطـوال، ص 257 (در ايـن کـتـاب آمـده اسـت: «هاني بن ثويب»)، جمهرة انساب العرب، ص 39؛ تذکرة الخواص، ص 229؛ الامامة و السياسه، ج 2، ص 6؛ مروج الذهب، ج 3، ص 61؛ نـظم درر السمطين، ص 218؛ کفاية الطالب، ص 298؛ تاريخ العلماء و وفـيـاتـهـم، ج 1، ص 172؛ مـقـتـل الحـسـيـن، طـبـرانـي، ص 38؛ المـجـدي، ص 15؛ رجـال شـيـخ طـوسـي، ص ‍ 102، شماره 1001؛ ابصار العين، ص 67 (در اين کتاب آمده اسـت: پـس از کـشته شدن حسين (ع) و شماري از خاندانش، عباس برادرانش را به ترتيب از بـزرگ به کوچک فراخواند و به آنان گفت: پيش بياييد. نخستين کسي را که صدا زد برادر پدري و مادريش عبداللّه بود. فرمود: برادرم پيش رو تا من تو را کشته ببينم، و کـشـتـه شـدنت را به حساب خداوند بگذارم؛ چرا که تو فرزند نداري. او نيز گام پيش نـهـاد و شـمشير ميان دشمن نهاد و در صفوفشان به جولان در آمد... آنگاه هاني بن ثبيت با ضربتي که بر سرش نواخت او را به قتل رساند.».