بازگشت

مبارزه و شهادت بني هاشم


پس از آنكه ياران با وفا و با صفاي امام (ع) به شهادت رسيدند، فرزندان خاندان رسالت از جوان و نوجوان آماده جانبازي و فداكاري گشتند. با آن كه سن و سالشان اندك بود، چونان شير ژيان بي هيچ بيمي از مرگ و هيچ ترسي از حوادث هولناك، براي رفتن به ميدان نبرد از يكديگر پيشي مي گرفتند. امام (ع) نمي خواست كه برخي از آنان كشته شوند و به آنان اجازه رفتن به ميدان نبرد را نمي داد، ولي آنان با آه و زاري بر دست پاي ايشان بوسه مي زدند، تا اجازه دهد كه از وي به دفاع بپردازند.

منظره دلخراشي كه دلها را آب مي كند و هر موجود زنده اي را به شگفتي مي اندازد، اين كه اين جوانان در آخرين وداعها، برادران و پسر عموهايشان را غرق در بوسه مي كردند و از اندوه و تأسف بر فرزند رسول خدا (ص) مانند باران اشك مي ريختند؛ زيرا مي ديدند كه او تنها و غريب است و لشكر دشمن وي را در محاصره گرفته اند. آنان مي ديدند بانوان خاندان وحي فرياد و آه و ناله سر داده اند... اما خداوند بزرگ، امام (ع) را بر تحمل همه اين مصايب شكيبا ساخته بود. مصايبي كه صخره ها را مي شكند و خردها را آشفته مي سازد و هيچ انساني ياراي تحمل آنها را ندارد. مگر آنكه خداوند قلبش را به ايمان آزموده باشد؛ [1] .


و بلكه هيچ كس ياراي تحمل آنها را ندارد، مگر كسي كه خداوند او را در پناه امامت قرار داده باشد.


پاورقي

[1] ر.ک: حياة الامام الحسين بن علي (ع)، ج 3، ص 243.