بازگشت

شهادت شوذب بن عبدالله


سماوي همين گونه نقل كرده است: شوذب بن عبدالله همداني شاكري (هم پيمانشان). (ر. ك: العين، ص 29).

طبري مي نويسد: «عابس بن ابي شبيب شاكري همراه شوذب، غلام شاكر، حضور امام (ع) رسيدند. آنگاه عابس رو به شوذب كرد و گفت: اي شوذب مي خواهي چه كني؟


گفت: چه مي كنم؟ همراه تو و در ركاب پسر دختر رسول خدا (ع) مي جنگم تا كشته شوم. گفت: گمان من نيز همين بود. اما نه، نخست نزد اباعبدالله برو تا به تو نيز مانند ديگر يارانش اجازه ميدان دهد، تا من نيز بر شكيبايي خويش نسبت به تو پاداش بخواهم. زيرا در اين ساعت هر كس ديگري هم با من مي بود كه از تو به من نزديك تر مي بود بسيار شادمان مي شدم كه تقديم كنم و پاداش بخواهم. زيرا امروز روزي است كه در آن هر اندازه مي توانيم بايد ثواب برگيريم، كه چون فردا رسد عملي در كار نيست و فقط حساب است!

«... او نيز پيش رفت و بر حسين (ع) سلام كرد و رفت و جنگيد تا كشته شد!» [1] .

شيخ مفيد مي نويسد: «پس از او [2] شوذب، غلام شاكر، پيش آمد و گفت: درود و رحمت و بركات خداوند بر تو باد اي اباعبدالله، خداوند يار و نگهدارت باد. سپس آن قدر جنگيد تا كشته شد - خدايش رحمت كناد.» [3] .


پاورقي

[1] تاريخ الطبري، ج 3، ص 329؛ و ر. ک: مقتل الحسين، خوارزمي، ج 2، ص 26.

[2] يعني حنظله‏ي شبامي (ر. ک: الارشاد، ج 2، ص 105).

[3] الارشاد، ج 2، ص 105.