بازگشت

شهادت موقع بن ثمامه اسدي صيداوي


در بـرخـي مـنـابـع تـاريـخـي مـانـنـد تـاريـخ طـبـري (ج 3، ص 335) و الكامل في التاريخ (ج 3، ص 296) نام وي مرقّع آمده است. ولي سماوي آن را موقّع بر وزن معظم كه در اصل به معناي گرفتار شده به رنج است ضبط كرده است (ر.ك: ابصار العـيـن، ص 118). زنـجـانـي نـيـز به نقل از عسقلاني نام او را به همين صورت ذكر كرده است.(تسلية المجالس، ص 195، شماره 156)

سماوي مي نويسد: «موقّع از جمله كساني بود كه شبانه به امام (ع) پيوستند. ابو مخنف گويد: [1] موقّع بر زمين افتاد و خويشاوندانش او را نجات دادند و به كوفه بـردنـد و در آنـجـا پـنـهـان كـردنـد. وقـتـي به ابن زياد خبر دادند، كس فرستاد تا او را بـكـشـنـد. اما گروهي از بني اسد درباره اش شفاعت كردند. عبيداللّه از خونش در گذشت، ولي او را بـه كـنـد و زنـجـيـر بـسـت و بـه زاره تـبـعـيـد كرد. [2] او بر اثر جـراحـاتـي كـه داشـت بـيـمـار بـود و در هـمـان جا دست و پا بسته


آن قدر ماند تا آنكه يك سال بعد جان سپرد. كميت اسدي درباره اش مي گويد: «و ابو موسي اسير در زنجير» ـ و مقصودش موقّع است.» [3] .


پاورقي

[1] اگـر نـوشـته هاي سماوي به نقل از تاريخ طبري (ج 3، ص 335) باشد، در آنجا چنين آمده است: «جز اينکه مرقع بن ثمامه ي اسدي تيرهايش را بر روي زمين پخش کرد و دو زانو نشست و با دشمن مي جنگيد. چند تن از خويشاوندانش آمدند و گفتند: تو در اماني، نزد ما بيا، او نيز رفت. هنگامي که عمر سعد کار آنان را به عبيداللّه زياد گزارش داد، او را به زاره کوچانيد.».

[2] زاره جـايي اسـت در عـمـان کـه زيـاد و پـسـرش هـر کـس از اهل کوفه و بصره را که مي خواستند به آنجا تبعيد مي کردند.

[3] ابصار العين، ص 117.