بازگشت

شهادت زهير بن قين


طـبـري پـس از نـقـل داستان شهادت سعيد بن عبداللّه مي نويسد: «زهير بن قين به سختي پيكار كرد و اين رجز را مي خواند:

مـن زهـيرم پسر قين و در برابر آنان از حسين با شمشير دفاع مي كنم... او همچنين با دست بر شانه حسين مي زد و مي گفت:

پيش رو اي هدايت كننده ي هدايت شده كه ما امروز با جدّت پيامبر خدا و با حسن و علي مرتضي و با صاحب دو بال، آن جوان شجاع و شير خدا، آن شهيد زنده، ديدار مي كنيم.

... سـپـس عـبـداللّه بـن كـثـيـر شـعـبـي و مهاجربن اوس كندي به او حمله كردند و او را به قتل رساندند.» [1] .

خـوارزمـي در مـقـتـل خـويـش گـفـتـه است: «حسين (ع) در هنگام شهادت زهير گفت: اي زهير، خـداونـد تـو را رحـمـت كـنـد و كـشنده ي تو را همانند كساني كه آنان را به صورت بوزينه و خوك در آورد، لعنت كند.» [2] .


شيخ صدوق نوشته است كه زهير بن قين نوزده تن از مردان دشمن را كشت. [3] .

ابن شهر آشوب و سيد محمد بن ابي طالب نوشته اند كه زهير 120 تن را كشت. [4] .

سلامي كه در زيارت ناحيه مقدسه درباره ي زهير بن قين آمده، كاشف از منزلت والاي وي در نـزد اهل بيت است؛ چرا كه در آن آمده است: سلام بر زهير بن قين كه وقتي حسين (ع) به او اجـازه بـازگـشـت داد، گـفـت: نه به خدا سوگند، چنين چيزي هرگز شدني نيست. اين ممكن نـيـسـت كـه مـن فرزند رسول خدا را اسير دست دشمنان بگذارم و جان خويش را نجات دهم! خداوند چنان روزي را به من نشان ندهد!» [5] ؛


پاورقي

[1] تاريخ الطبري. ج 3، ص 328؛ و ر.ک: امالي، صدوق، ص 136، مجلس 30 حديث 1؛ انساب الاشراف، ج 3، ص 403. در ابصار العين (ص ‍ 166) آمده است: «زهير و حـرّ بـه سـخـتـي پـيـکـار کـردند و هرگاه يکي از آن دو حمله مي کرد و جانش به خطر مي افـتـاد، ديـگري حمله مي کرد و او را نجات مي داد. سرانجام حرّ کشته شد و حسين (ع) نماز خـوف بـه جـاي آورد. چـون از نـمـاز فراغت يافت، زهير پيش رفت و چنان پيکاري کرد که مـانـنـدش ديـده و شنيده نشده بود.» ابن شهر آشوب در المناقب (ج 47، ص 104) نوشته اسـت: «سـپـس حـسـين (ع) نماز ظهر را با آنان، به صورت نماز شدت خوف گزارد، سپس زهـيـر بـن قـيـن بـجـلي بـه مـيـدان مـبـارزه رفـت.» خـوارزمـي در المقتل (ج 2، ص 23) نوشته است که زهير بن قين بجلي پس از حجاج بن مسروق جعفي به ميدان رفت.

[2] مقتل الحسين، خوارزمي، ج 2، ص 24.

[3] امالي، صدوق، ص 136، مجلس 30، حديث 1.

[4] المناقب، ج 4، ص 104؛ تسليه المجالس، ج 2، ص 277.

[5] بحار، ج 45، ص 71.