بازگشت

فرا رسيدن هنگام نماز


همه ي منابع تاريخي [1] بر اين باورند كه سپاه عمر سعد در نخستين حمله اش به سپاه امام (ع)، آنان را از همه سو در محاصره گرفت. سپس با همه ي سلاحهايي كه در اختيار داشتند، به آنان حمله ور شد. وضعيت به گونه اي بود كه اگر از ياران امام (ع) يـك يـا دو تن كشته مي شدند، به دليل اينكه شمار آنها كم بود، به خوبي در ميان آنها نـمايان بود. ولي به دليل شمار فراوان سپاه عمر سعد، كشته شدن يك يا دو نفر مشهود نـبـود. پـنـجـاه تـن از يـاران بـا وفـا و مـقـدس امـام (ع) بـه شـهـادت رسـيـدنـد و تـا زوال آفتاب جنگ همچنان به شدت ادامه داشت. «ابو ثمامه، عمرو بن عبداللّه صائدي، با مـشـاهـده ي ايـن وضـعيت به امام (ع) عرض ‍ كرد: اي ابا عبداللّه، جانم به فدايتان باد! مي بـيـنـم كـه ايـن مـردم بـه شـمـا نـزديك شده اند! به خدا سوگند كه تا كشته نشوم اجازه نـخـواهـم داد كـه شـمـا را بـه قتل برسانند ـ ان شاء اللّه. من دوست دارم كه پيش از كشته شدن و رفتن به ديدار پروردگار، نمازي را كه هم اينك وقتش فرا رسيده است بخوانم! حسين (ع) سر را بلند كرد و فرمود: نماز را ياد آور شدي، خداوند تو را از نمازگزاران و ذكر گويان قرار دهد. آري اوّل وقت نماز است!

آنگاه فرمود: «از آنها بخواهيد دست از ما بردارند تا نماز بخوانيم.» [2] .



پاورقي

[1] بـراي مـثـال ر.ک: تـاريـخ الطـبـري، ج 3، ص 326؛ الکـامـل فـي التـاريـخ، ج 3، ص 291؛ الارشـاد، ج 2، ص 105؛ مقتل الحسين، خوارزمي، ج 2، ص ‍20.

[2] تاريخ الطبري،ج3، ص 326.