بازگشت

نبرد قهرمانانه حر


طـبـري مـي نـويـسـد: هنگامي كه حربن يزيد رياحي به امام حسين (ع) پيوست. «مردي از بني تميم از بني شقره فرزندان حارث بن تميم ـ به نام يزيد بن سفيان گفت: به خدا سوگند اگر هنگام خروج حرّ بن يزيد او را مي ديدم، نيزه را در پي اش روان مي كردم!

... در همان حال كه مردم جولان مي دادند و پيكار مي كردند، حر بن يزيد پيش مي آمد و به مردم حمله مي كرد و به اين سخن عنتره مثل مي زد:

آن قـدر با آنان مي جنگم كه تا زير گلو و سينه ي اسبم را خون بگيرد و در خون غوطه ور گـردد. [1] .



اسـب حـر از نـاحـيـه ي دو گـوش و گونه هايش مضروب شده، خونش سرازير بود. حصين بن تميم [2] فرمانده شرطه ي عبيداللّه و كسي كه به جنگ حسين (ع) آمد و عمر سعد او را فرمانده سپرداران قرارداد ـ خطاب به يزيد بن سفيان گفت: ايـن حرّ بن يزيد رياحي است كه آرزو مي كردي! گفت: آري. سپس يزيد سوي حرّ رفت و گفت: اي حرّ آيا حاضري مبارزه كني؟ گفت: آري حاضرم و با او به مبارزه پرداخت.

راوي گـويـد: من از حصين بن تميم شنيدم كه مي گفت: به خدا سوگند كه به مبارزه اش رفـت در حالي كه جانش در كف دستش بود و اندكي پس از مبارزه، حر او را كشت». [3] .


پاورقي

[1]



ما زلتُ ارميهم بِثَغرَةِ نَحرِهِ

وَ لبانه حتّي تسربِلَ بالّدمِ.

[2] برخي منابع مثل طبري (الکامل، ج 3، ص 391) نامش را حصين بن نمير نوشته اند.

[3] تاريخ الطبري، ج 3، ص 324.