بازگشت

خواب راستين سحرگاهان


سـحـرگـاهـان امـام حسين (ع) پس از زدن چرتي كوتاه بيدار شد و گفت: آيا مي دانيد كه اينك در خواب چه ديدم؟

گفتند: چه ديده اي اي فرزند رسول خدا؟

فـرمـود: سـگـاني را ديدم كه به من حمله كردند تا مرا گاز بگيرند! و در ميانشان سگي بود خالدار كه بيش از همه به من حمله مي برد! گمان دارم كار كشتن مرا مردي پيسي از ميان ايـن قـوم بـر عـهـده گيرد. پس از آن جدم رسول خدا(ص) را ديدم در حالي كه گروهي از اصـحـابـش بـا وي بـودنـد او بـه مـن فـرمـود: فـرزنـدم! تـو شـهـيـد آل مـحـمـدي و بـه اهل آسمان و عرشيان مژده آمدن تو را داده اند. بايد امشب به هنگام افطار نزد من باشي. فرزندم بشتاب و تأخير مكن. اين فرشته از آسمان فرود آمده است تا خون تو را درون شيشه اي سبز بگيرد! اين خوابي است كه ديده ام. فرمان سر رسيده و كوچ كردن از اين دنيا نزديك گشته است. [1] .


پاورقي

[1] الفـتـوح، ج 5، ص 181، و بـه نـقـل از آن مـقـتـل الحـسـيـن خـوارزمي، ج 1، ص356، با اندکي تفاوت؛ و ما چون متن خوارزمي آشفته نبود آن را بر گزيديم.