بازگشت

روايتي ديگر


در تفسير منسوب به امام حسن عسكري (ع) آمده است: چون حسين (ع) و همراهانش گرفتار آن لشكري شدند كه او را كشتند و سر مطهرش را با خود بردند؛ به سپاه خويش فرمود: من بـيـعتم را از شما برداشتم، با اقوام و دوستان خويش بپيونديد؛ و به خاندانش فرمود! به شـمـا اجـازه دادم كـه از مـن جـدا شويد زيرا شما به سبب زيادي نيروهاي آنان تاب آنها را نـداريـد. كـسـي جـز مـن مـقـصـود آنـهـا نـيـسـت. پـس مـرا با اين گروه تنها گذاريد، خداي عـزوجـل يـاريـم مـي كـنـد و رهـايـم نـمـي كـنـد چون به من حسن نظر دارد همان طور كه بر پيشينيان پاك داشت.

سـپـاهـش از او جـدا شـدنـد، [1] ولي خـانـدان و خـويـشـاونـدان نزديكش خودداري ورزيـدنـد و گـفـتند: ما از تو جدا نمي شويم. آنچه تو را اندوهگين مي سازد ما را نيز اندوهگين مي سازد. و آنچه به تو مي رسد به ما هم مي رسد و ما تا هنگامي كه با شما همراهيم بر خداوند نزديك تريم.

فرمود: اگر شما خود را براي آنچه من خويش را آماده كرده ام، آماده كرده ايد، بدانيد كه خـداونـد جـايـگـاه هـاي بـا شـرافـت را بـه بـنـدگـانـش در بـرابـر تـحـمـل سـخـتـي ها مي دهد؛ و هر چند كه خداوند مرا با پيشينيانم كه من آخرينشان هستم كه در دنيا مانده ام كرامت هايي عطا فرموده است كه تحمل دشواري ها را برايم آسان مي سازد. شـمـا از بـخشي از اين كرامت هاي خداوند


متعال برخورداريد. بدانيد كه تلخ و شيرين دنيا خوابي بيش نيست و بيداري در آخرت است! رستگار كسي است كه در آنجا رستگار شود و بدبخت كسي است كه در آنجا بدبخت باشد.... [2] .

حضرمي: درندگان مرا بخورند اگر از تو جدا شوم!

سيد بن طاووس نقل مي كند كه در آن حال به محمد بشير حضرمي گفتند: پسرت در مرز ري اسـير شده است! گفت: خودم و او را به حساب خدا مي گذارم. دوست نمي دارم كه او اسير گردد و من پس از او زنده بمانم!

امـام حـسـيـن (ع) بـا شنيدن سخن وي فرمود: خدايت رحمت كند! من بيعتم را از تو برداشتم. براي آزادي پسرت اقدام كن!

گفت: درندگان مرا زنده بخورند اگر از تو جدا شوم!

فرمود: اين جامه ها (بردها) را به فرزند (ديگر)ت بده تا سر بهاي برادرش دهد! و پنج جامه به قيمت هزار دينار به او بخشيد!. [3] .


پاورقي

[1] اگـر مـقصود از سپاهش از او جدا شدند شتر داران و ديگر کساني باشد که امام (ع) آنـان را اجـاره کـرد، اشـکـالي نـدارد. ولي اگر مقصود کساني باشد که به ايشان پيوستند دو حالت دارد؛ اگر اين گفت و گو در راه و پيش از منزلگاه زباله يا در آن انجام شـده باشد قبول است. زيرا شمار زيادي به ويژه پس از شنيدن خبر شهادت مسلم، هاني و عـبـداللّه يـقطر از چپ و راست از گردشان پراکنده شدند. اما اگر مقصود کساني باشد کـه بـه ايشان بپيوستند و گفت و گو در شب عاشورا انجام شده باشد مسلم اين است که هيچ يک از ياران امام از وي جدا نشدند.

[2] تـفـسـيـر الامـام الحـسـن العسکري، ص 218؛ و ر. ک: بحار الانوار، ج 11، ص 149، شماره 25.

[3] اللهـوف، ص 40 ـ 41؛ نـيـز ابـن عـسـاکـر آن را در تـاريـخـش نـقـل کـرده اسـت (تـرجـمـة امـام الحسين (ع)، ص 221، حديث شماره 202) محمودي در حاشيه کـتاب مي نويسد: ابن سعد در حديث صدم زندگينامه امام حسين (ع) از کتاب طبقات الکبري، و ابـن عـديـم در حـديـث 78، بـغـيـة الطـالب، ص 71 آن را نقل کرده اند. نيز ر. ک: العوالم، ج 17، ص 244 و اعيان الشيعه، ج 1، ص 601.