بازگشت

روايتي ديگر از امام سجاد


نـقـل شـده اسـت كـه امـام سـجـاد(ع) فـرمـود: چـون روز شـهـادت پدرم فرارسيد، خاندان و اصـحـابـش را در شـب آن روز گـرد آورد و بـه آنان فرمود: اي خاندانم و اي شيعيانم، از تـاريـكـي ايـن شب استفاده كنيد و جان خويش را برهانيد. اينان كس ديگري جز من را نمي جويند و چون مرا كشتند درباره شما نمي انديشند. خود را برهانيد، خداوند شما را رحمت كند. من عهد و پيماني را كه با شما بسته بودم برداشتم و شما آزاديد.

آنـگـاه بـرادران خـانـدان و يـارانـش يـكزبان گفتند: به خدا سوگند اي سرور ما، اي ابا عـبـداللّه هـرگـز تـو را رهـا نـمـي كـنيم. به خدا سوگند آيا مردم نخواهند گفت كه امام و بزرگ و سرورشان را تنها گذاشتند تا كشته شد؟ و ما در پيشگاه خداوند هيچ بهانه اي نداريم؛ و دست از تو بر نمي داريم تا آنكه در راهت كشته شويم!

حـضـرت فرمود: اي مردم من فردا كشته مي شوم و شما همه با من كشته مي شويد و يك تن از شما نمي ماند! گـفـتـنـد: سـپـاس خـداونـدي را كـه مـا را بـه يـاري تـو گـرامـي داشـت و شـرافـت قـتـل بـا تـو را بـه مـا عـنـايـت فـرمـود. اي فـرزنـد رسول خدا آيا رضايت نمي دهيد كه در بهشت منزلت شما را داشته باشيم؟


فـرمود: خداوند به شما پاداش خير دهد! و برايشان دعاي خير كرد؛ و بامدادان حسين كشته شد و همه يارانش نيز با او كشته شدند! [1] .

قاسم بن حسن (ع) پرسيد: آيا من نيز از جمله آنهايم كه كشته مي شوند.

دل امام (ع) سوخت و گفت: پسرم مرگ در نظرت چگونه است؟

گفت: عمو جان! شيرين تر از عسل!

امام فرمود: آري به خدا، عمو به فدايت. تو و پسرم عبداللّه از مرداني هستيد كه پس از آزمايشي سخت و فداكاري عظيم كشته مي شويد!

قاسم گفت: آيا دشمن به زنان مي رسد، به طوري كه عبداللّه شير خوار كشته مي شود؟

امام فرمود: عمو به فدايت، عبداللّه آنگاه كشته مي شود كه جانم از تشنگي به لب مي رسد و به چادرها مي روم و آب و شير طلب مي كنم ولي هرگز نمي يابم! و مي گويم: پـسـرم را نزد من بياوريد تا از دهانش بنوشم! او را مي آورند و در دستانم مي نهند من او را مـي گـيـرم تـا به دهانم نزديك كنم؛ كه ناگاه فاسقي تير به گلويش مي زند و او بـه نـاله مـي افتد. كف دستم از خونش پر مي شود و من او را به آسمان بلند مي كنم و مي گـويم: خدايا براي خشنودي تو شكيبايي مي ورزم؛ پس نيزه هاي دشمن با شتاب سـوي مـن مـي آيـد در حالي كه آتش در خندق پشت چادرها زبانه مي كشد. من در تلخ ترين وقتها در دنيا به آنان حمله مي كنم و مي شود آنچه خداوند مي خواهد!

او گـريـسـت و مـا نـيـز گـريـسـتـيـم و صـداي گـريـه و نـاله فـرزنـدان رسول خدا(ص) در چادرها بلند شد.

زهـير بن قين و حبيب بن مظاهر درباره من (يعني امام سجاد(ع)) مي پرسند و مي گويند: اي سرور ما! وضعيت سرور ما ـ اشاره به من مي كند ـ چه مي شود؟


حـضـرت بـا ديـده گـريـان مـي فـرمـايـد: خـداونـد نـمـي خـواهـد كـه نـسـل مـرا از دنـيـا قـطـع كـنـد! چـگـونـه آنـهـا مـوفـق بـه چـنـيـن كـاري مـي شـونـد و حال آنكه وي پدر هشت امام است. [2] .


پاورقي

[1] در ايـن روايـت از زبـان امـام حسين (ع) آورده است: من فردا کشته مي شوم و شما هـمـه بـا مـن کشته مي شويد و يک تن از شما نمي ماند! و از زبان امام سجاد(ع) آمده است: بـامـدادان او کـشـتـه شـد و هـمـه يارانش نيز با او کشته شدند. ولي مشهور خلاف اين است بـرخـي از يـاران حـسـيـن (ع) بـودند که در جنگ روز عاشورا شرکت کردند و به شهادت نرسيدند مانند حسن مثني، سوار بن منعم نهمي و موقع بن ثمامه اسدي.

مـگـر ايـنـکـه بـگـويـيـم اينان در آن گفت و گو و در آن ساعت حضور نداشته اند يا اينکه مقصود اين خطاب جمع است به نحو تغليب!

[2] مـديـنـه المـعـاجـز، ج 4، ص 214، حـديـث شـمـاره 295 و بـه نقل از آن، نفس المهموم، ص 230 ـ 231.