بازگشت

امان دادن شمر به عباس و برادرانش


شمر آمد و در برابر ياران حسين ايستاد و گفت: كجا هستند خواهر زادگان ما؟ آنگاه عباس، جعفر، عبداللّه و عثمان پسران علي بن ابي طالب سوي او آمدند و گفتند: چه مي خواهي؟

گفت: اي خواهر زادگان من، شما در امان هستيد!

جـوانـان گـفتند: خداوند تو و امانت را لعنت كند. آيا به ما امان مي دهي، در حالي كه پسر رسول خدا(ص) در امان نيست!؟. [1] .



پاورقي

[1] هـمـان، ص 257؛ و ر. ک: تـاريـخ الطـبـري، ج 4، ص 315؛ الکامل في التاريخ، ج 3، ص 284؛ و در اين کتاب آمده است؛ خداوند تو و امانت را لعنت کـنـد اگـر تـو دايـي مـا هـسـتـي، آيـا بـه مـا امـان مـي دهـي، در حـالي کـه پـسـر رسـول خدا(ص) در امـان نـيـسـت! انـساب الاشراف، ج 3، ص 391؛ الفتوح، ج 5، ص ‍ 168 ـ 169؛ در اين کتاب آمده است:

«... آنگاه حسين به برادرانش گفت: پاسخش را بدهيد، هر چند که فاسق است، چرا که او از دايي هاي شما است! آنان فرياد برآوردند: به چه کار آمده اي و چه مي خواهي؟ گفت: اي خواهر زادگان من، شما در امان هستيد، خود را با برادرتان حسين به کشتن ندهيد! و پـا بـنـد فـرمـانـبـرداري امـيـرالمؤمنين يزيد بن معاويه باشيد. عباس بن اميرالمؤمنين ـ رضـي اللّه عنه ـ در پاسخ گفت: مرگ بر تو اي شمر! اي دشمن خدا، خداوند تو و اماني را که آورده اي لعنت کند. آيا از ما مي خواهي که به فرمان لعنت شدگان در آييم و دست از يـاري بـرادرمـان حـسـيـن (ع) بـرداريـم؛ بـه نـقـل از آن در مـقـتـل خـوارزمـي (ج 1، ص 349) آمـده اسـت: اي دشـمـن خـداونـد آيا ما را فرمان مي دهي که بـرادرمـان حـسـيـن فـرزند فاطمه را رها کنيم و به فرمان لعنت شدگان و فرزندان لعنت شـدگان در آييم!؟ آنگاه شمر خشمگين به لشکرش باز گشت، ر. ک: تذکرة الخواص، ص 224.