بازگشت

شخصيت عباس بن اميرالمؤمنين


حـضـرت عـبـاس بـن عـلي، مـادرش فـاطـمه ام البنين، دختر حزام بن خالد كلابي است. او بـزرگ تـريـن فـرزنـد ام البـنـيـن بـود كـه در چـهـارم شـعـبـان سال 26 هجري به دنيا آمد و در هنگام شهادت 34 ساله بود. [1] .

تـبـييـن كـامـل ايـن شـخـصـيـت مـقـدس و يـگـانـه نـيـاز بـه تـدويـن كـتـابـي مـسـتـقـل دارد [2] و در چارچوب اين پژوهش «با كاروان حسيني از مدينه تا مدينه» امـكـان انـجـام آن نـيـست. ولي براي آنكه از توفيق اداي اندكي از حق بزرگ ايشان محروم نـمـانـيـم و نـيـز براي تبرك، برخي از روايت هايي را كه حاكي از عظمت و منزلت والاي ايشان است نقل مي كنيم.

امام زين العابدين علي بن الحسين (ع) مي فرمايد: خداوند عباس را رحمت كند. او ايثار كرد و آزمـوده شـد و جـانـش را فـداي بـرادر كرد تا آنكه دستانش قطع گرديد. آنگاه


خداوند ـ عزوجل ـ به جاي آنها به او دو بال عطا كرد كه با آنها در بهشت پرواز كند همان طور كه بـه جعفر بن ابي طالب دو بال داد. عباس در نزد خداي تبارك و تعالي منزلتي دارد كه در روز قيامت همه شهيدان به آن غبطه مي خورند. [3] .

امـام صـادق (ع) فـرمـود: عموي ما عباس ديده اي تيزبين و ايماني استوار داشت. همراه با ابا عبدالله جهاد كرد و آزموني نيكو پس ‍ داد و به شهادت رسيد. [4] .

در زيـارت وارده از امـام صادق (ع) تعبيرهاي شگفت انگيزي وجود دارد كه عقل را حيران مي كند و حاكي از منزلت والا و مقام بلند حضرت عباس (ع) است. در آن زيارت آمده است:

چـون بـه زيـارت قـبـر عـبـاس بـن علي (ع) واقع در كنار شط فرات به موازات حائر رفـتـي بـر در سـقـيـفـه بـايست و بگو: درود خداوند و درود فرشتگان مقرّب و پيامبران فرستاده اش و بندگان نيكش و همه شهيدان و صدّيقان و درودهاي پاك و پاكيزه در صبح و شـام، بر تو باد اي پسر امير المؤمنين! گواهي مي دهم به تسليم، تصديق و وفا و خـير خواهي تو نسبت به فرزند پيامبر مرسل (ص) و سبط برگزيده و راهنماي دانا و وصـي تـبـليـغ كـنـنـده و مـظـلوم سـتـمـديـده. خـداونـد از سـوي رسـول خـويـش و امـيـر المـؤمـنين و حسن و حسين ـ صلوات اللّه عليهم ـ به خاطر شكيبايي و بـردبـاري و رنـجـي كـه تـحـمـل كـردي، برترين پاداش ها را به تو عنايت فرمايد. خوشا به زندگاني آخرت. خداوند لعنت كند آن كس كه تو را كشت. خداوند لعنت كند آنكه حق تو را نشناخت و حرمت تو را كوچك شمرد. خداوند لعنت كند، آن كه ميان تو و آب فرات مانع گشت. گـواهـي مي دهيم كه تو مظلوم كشته شدي و خداوند به آنچه به شما وعده داده است وفا خواهد كرد.

اي فـرزند اميرالمؤمنين من [از سفر] آمده به خدمت رسيده ام. قلب من تسليم شهادت شما است. من پيرو شـما و آماده ياري شما هستم، تا آنكه خداوند داوري فرمايد و او بهترين داوران است. من با شـمـا هـسـتـم نـه با دشمنانتان. من به شما و بازگشت شما ايمان دارم. و به


آنها كه با شما مخالفت ورزيدند و شما را كشتند، كفر مي ورزم. خداوند لعنت كند مردمي را كه شما را با دست و زبان كشتند.

آنگاه داخل شو و صورت را بر قبر بگذار و بگو:

درود بـر تـو اي بـنـده نـيـكـو كـار و فـرمـانـبـردار خـداونـد و رسـول او و امـير المؤمنين و حسن و حسين ـ عليهم السلام ـ درود و رحمت و بركات و رضوان خـداونـد بـر تـو و بـر روح تـو و بر بدن تو باد. گواهي مي دهم كه تو به همان راهي رفتي كه بدريون (شركت كنندگان در جنگ بدر) و مجاهدان راه خداوند رفتند. آنها كه خير خـواهـانـه با دشمنان خدا پيكار كردند، در ياري اولياي خداوند به سختي كوشيدند و از دوسـتـانـش دفـاع كـردنـد. خـداونـد بـه تـو بـرتـريـن، بـيـش تـريـن، افـزون تـريـن و كـامـل تـريـن پـاداش كسي را عنايت كند كـه بـه بـيعت خويش وفا كرده دعوت پروردگارش را اجابت و واليان امر خويش را اطاعت نموده است. گواهي مي دهم كه تو فراوان نصيحت كردي و نهايت كوشش را به خرج دادي. خداوند تو را با شهيدان برانگيزد و روح تو را بـا ارواح شـهـيـدان [5] قـرار دهـد و در بـهـشـت خـويـش وسـيـع تـريـن مـنـزل هـا و بـرترين خانه ها را به تو عنايت كند. تام تو را در عليين بالا برد و تو را بـا پـيـامـبـران، صـديقان، شهيدان و صالحان محشور گرداند؛ و آنان چه نيكو رفيقاني هستند.

گـواهي مي دهم كه تو سستي و عقب نشيني نكردي و با بصيرت در كار خويش ره سپردي و به صالحان اقتدا و از پيامبران پيروي كردي. خداوند ما و شما و پيامبرش و اوليايش را در جـايـگـاه خـاشـعـان گـرد آورد، هـمـانـا او رحـم كـنـنـده تـريـن رحـم كـنـنـدگـان اسـت. [6] .

در زيـارت نـاحـيـه مـقـدسـه نـيـز بـر وي چـنـيـن درود فـرستاده شده است: سلام بر ابوالفـضـل العـباس، پسر امير المؤمنين، كه برادرش ‍ را با جان ياري داد و براي فردايش امـروز تـوشـه بر گرفت و جانش را فداي او كرد و براي آوردن آب كوشيد. آن كسي كه دو دسـتـش بـريـده شـد. خـداونـد قـاتـل او يـزيد بن رقاد جهني [7] و حكيم بن طفيل طائي را لعنت كند. [8] .


حـضرت ابوالفضل، در روز عاشورا، برادران پدري و مادري اش يعني عبداللّه، جعفر و عـثـمـان را بـه جـنـگ فـرستاد تا پيش از او به شهادت برسند و او در نزد خداوند اجر و پاداش ببرد. اين بود كه نخستين آنها گفت: تو پيش از من ميدان برو تا من تو را ببينم و در نزد خداوند اجر ببرم، چرا كه تو فرزند نداري. [9] .

حـضـرت عباس مردي زيبا و خوش سيما بود. او بر اسبي چاق سوار مي شد و پاهايش به زمـيـن مـي رسـيـد؛ و به او ماه بني هاشم مي گفتند! روزي كه كشته شد پرچمدار حسين بن علي (ع) بود. [10] .

در روز دهم هنگامي كه جنگ طرفين در گرفت، عمرو بن خالد صيداوي و غلامش سعد، مجمع بن عبداللّه و جنادة بن حرث، با شمشير به دشمن حمله كردند. چون در ميان جمعيت رفتند، دشـمـن آنان را محاصره كرد و رابطه شان را با يارانشان قطع نمود. حسين (ع) برادرش عـبـاس را نـزد آنـان فـرسـتاد و او به تنهايي به دشمن حمله كرد. او شمشير در ميان مردم نـهـاد و آنـان را از گـرد يـارانـش پـراكـنـده سـاخت و آنها را رهانيد. ياران بر عباس سلام كـردنـد و حـضـرت آنـان را بـا خـود آورد، ولي چـون مجروح بودند حاضر نشدند كه به سلامت باز گردند؛ و عازم ميدان نبرد شدند در آن حـال عـبـاس از آنـان دفـاع مـي كـرد تـا آنـكـه در يك جا كشته شدند. آن حضرت نيز بازگشت و جز آنان را به آگاهي امام حسين (ع) رساند. [11] .

آن حضرت ملقب به سقّا [12] و پرچمدار امام حسين (ع) بود. [13] .

امـام حـسين (ع) نسبت به برادرش محبت خاص و فراوان داشت، تا آنجا كه وقتي او را صدا مي زد مي فرمود: اي عباس، جانم به فدايت!

طـبـري نـقـل مـي كـنـد كه چون عمر سعد روز پنج شنبه، نهم محرم، پس از نماز عصر با سـپـاهـش بـه اردوگـاه امـام حـسـيـن (ع) حـمـله كـرد، امـام (ع) بـه بـرادرش ابـوالفضل گفت: برادر جان،


عباس ـ جان برادر به فدايت ـ سوار شو و با آنان ديدار كـن و بـگو كه چه كار داريد و مقصودشان چيست؟ و براي چه كاري آمده اند. [14] .

ابـوالفـضـل (ع) در هـمـه آزمايشهاي دشوار الهي پيروز شد تا آنكه به شهادت رسيد. ليـكـن بـرتـريـن و درخـشـان تـريـن ايـن آزمـون هـا در روز دهـم مـحـرم و پـس از كـشـتـه شـدن يـاران امـام (ع) از اهـل بـيـت و اصـحـاب بـزرگـوار آن حـضـرت بـود. در ايـن هـنـگـام ابـوالفضل كه سينه اش از باقي ماندن در سراي فاني و زندگي خسته كننده تنگ شده بود، نزد امام حسين (ع) آمد و اجازه ميدان گرفت. حضرت فرمود: چنانچه آهنگ ميدان داري، براي ما آب بياور. [15] .

او مشك را گرفت و با حمله به قلب سپاه چند هزار نفري دشمن، آنان را از فرات كنار زد. آنگاه مشك ها را پر كرد و در حالي كه قلبش چونان آتش مي گداخت كفي آب را برداشت تا بنوشد؛ اما چون تشنگي حسين (ع) و همراهانش را به ياد آورد، آب را ريخت و فرمود:

اي نفس پس از حسين بر تو ننگ باد تو نبايد پس از او زنده باشي.

اينك حسين در آستانه مردن است؛ تو آب گوارا مي نوشي؟

به خدا سوگند كه اين شيوه دينداري من نيست. [16] .

چون ابوالفضل بدون دست بر زمين افتاد، با صداي بلند فرياد زد: برادر، مرا درياب. ابـا عـبـداللّه هـمـانند باز بر بالينش آمد و ديد كه دست چپ و راست او قطع شده اسـت؛ پـيشانيش شكسته و چشم او به سبب تير شكافته شده و زخمي و مجروح گشته است. حضرت با قد خميده بر بالين برادر نشست و گريست تا آنكه روح از تن عباس جدا گشت، سـپـس امـام (ع) بـه دشمن حمله كرد و آنان را از راست و چپ مي زد و آنان چونان بزي كه گرگ در پي اش باشد، در برابر آن حضرت مي گريختند! امام (ع) مي فرمود: كجا مي گـريـزيـد شـمـا برادرم را كشته ايد. كجا مي گريزيد؟ شما بازويم را سست كرده ايد. آنگاه تنها به جايگاه خويش بازگشت. [17] .


هنگامي كه عباس (ع) كشته شد حسين (ع) فرمود: اينك كمرم شكست و راه چاره بر من بسته شد. [18] .

امام حسين (ع) عباس (ع) را در همان مكاني كه بر زمين افتاد، به جاي گذاشت و مانند ديگر شهيدان به خيمه نبرد.

اسـتـاد مـقرم در اين باره تفسيري نيكو دارد. او مي گويد: سبب اينكه حسين (ع) عباس را در جـاي خـودش گذاشت راز پنهاني بود كه گذشت روزگار آشكارش كرد؛ و آن اين بود كه در جايي جدا از شهيدان دفن گردد تا خود قبر و بارگاهي جداگانه داشته باشد و مردم بـراي بـرآورده شـدن حوايجشان به زيارت وي بروند. زيارتگاه منور آن حضرت مكاني بـاشـد كـه مـردم در آنـجـا اجـتـمـاع و دسـت بـه درگـاه خـداي مـتـعـال دراز كنند. در آنجا كرامتهاي خيره كننده آشكار گردد و امت اسلام منزلت والاي او را در نزد خداوند بشناسند و به آن جضرت دوستي فراوان بورزند و پيوسته به زيارت وي بـيـايـنـد و حـضـرت عـبـاس حـلقـه اتـصـال مـيـان مـردم و خـداي مـتـعـال بـاشـد. ايـن بـود كـه حسين (ع) نيز همان خواست خداوند را به اجرا در آورد، كه مي خـواست منزلت ظاهري ابوالفضل همانند منزلت اخروي او باشد؛ و همان شد كه حسين (ع) و خدايش مي خواستند. [19] .

سلام بر سرور ما ابوالفضل العباس مادامي كه شب و روز باقي است!


پاورقي

[1] ر. ک: مستدرکات علم رجال الحديث، ج 4، ص 35، شماره 7448.

[2] دربـاره شـخـصـيـت ارزشـمـنـد حـضـرت عـباس (ع) کـتـاب هـاي مستقل چندي نوشته شده است که براي نمونه به موارد زير مي توان اشاره کرد:

العـبـاس بـن الامـام امـيـرالمـؤمـنـيـن، عـلي بـن ابـي طـالب، مـرحـوم سيد عبدالرزاق مقرّم؛ بطل العلقمي، مرحوم شيخ عبد الواحد مظفر.

[3] امـالي، شـيـخ صـدوق، ص 373 ـ 374، مـجلس هفتادم، حديث 10؛ نيز آن را در کـتـاب خـصـال ج 1، ص 68، بـاب دوم، حـديـث شـمـاره 101 نقل کرده است.

[4] قـامـوس الرجـال، ج 6، ص 29، شـمـاره 3903، بـه نقل از عمدة الطالب، ص 356.

[5] در بـحـار الانـوار، ج 101، ص 278، بـاب 30، ح 1، بـه جـاي الشهداء (شهيدان)، السعدا (سعادتمندان) آمده است.

[6] کامل الزيارات، ص 269 ـ 270، باب 85، حديث شماره 1.

[7] در مقاتل االطالبيين، ص 56 و تاريخ الطبري، ج 4، ص 358، زيد بن رقاد جهني آمده است.

[8] بحار الانوار، ج 45، ص 66.

[9] مقاتل الطالبيين، ص 54.

[10] همان، ص 56.

[11] ابصار العين، ص 61؛ و ر. ک: تاريخ الطبري، ج 4، ص 340.

[12] ر. ک: هـمـان، ص 62؛ مـقـاتـل الطـالبـييـن، ص 55؛ مقتل الحسين، خوارزمي، ج 1، ص 347، ج 2، ص 34.

[13] ر. ک: الاخبار الطوال، ص 256؛ الارشاد، ص 260.

[14] تاريخ الطبري، ج 4، ص 315.

[15] ر. ک: ابصار العين، ص 62.

[16] ر.ک: مقتل الحسين (ع)، مقرم، ص 268.

[17] ر. ک: ابصار العين، ص 62 ـ 63.

[18] ر.ک: بـحـار الانـوار، ج 45، ص 42، مقتل الحسين، خوارزمي، ج 2، ص 34.

[19] مقتل الحسين، مقرم، ص 270.