بازگشت

نينوا


در سرزمين سبز كوفه ناحيه است به نام نينوا، و كربلا كه حسين در آنجا كشته شد جزو آن است (ر. ك: معجم البلدان، ج 5 ص 339). نينوا: در شرق كربلا واقع است... و آن جاي مشهور به باب طويريج در شرق كربلا است. (ر. ك: خطب الامام الحسين (ع)، ج 1، ص 133).

امام حسين (ع) در پايان شب همراه كاروان حسيني از منطقه ي قصر بني مقاتل كوچيد. (چون صبح شد، پياده شد و نماز صبح را به جاي آورد. سپس با شتاب سوار شد و يارانش را به سوي چپ برد. حضرت مي خواست آنان را پراكنده سازد ولي حر مي آمد و آنان را باز پس مي برد. حسين نيز او را عقب مي برد. چون آنان را سوي كوفه پس مي زد، مقاومت


مي كردند و آن گاه راه بالا گرفتند و همچنان با هم راه پيمودند تا به نينوا، جايي كه حسين در آن فرود آمد، رسيدند.

در اين هنگام شخصي سوار بر اسبي اصيل، مسلح و با كماني بر پشت از سوي كوفه پديدار شد؛ همگي ايستادند و منتظر او ماندند. چون به آنها رسيد به حر بن يزيد رياحي سلام كرد، ولي بر حسين و يارانش سلام نكرد. سپس نامه عبيدالله زياد را به حر داد كه در آن آمده بود: اما بعد، چون نامه ام به تو رسيد، بر حسين سخت بگير، تاآن كه نامه ام به تو برسد و پيكم نزدت بيايد. او را جز در زير آسمان و در زمين بي آب و آبادي فرود ميار؛ من به پيكم فرمان داده ام كه با تو باشد و از تو جدا نگردد تا خبر اجراي دستورم را بياورد. والسلام.

حر پس از خواندن نامه گفت: اين نامه ي امير عبيدالله زياد است كه به من فرمان مي دهد همانجايي كه نامه اش به من رسيد شما را در زمين ناهموار فرود آورم. و اين پيك اوست كه به وي فرمان داده است از من جدا نشود تا نظر و امر او را اجرا كنم!

يزيد بن زياد بن مهاصر - يعني ابوشعثاي كندي نهدي [1] - نگاهي به فرستاده ابن زياد كرد و او را شناخت و گفت: آيا تو مالك بن نسر بدي هستي!؟

گفت: «بله»، وي از قبيله ي كنده بود.

يزيد بن زياد گفت:مادر به عزايت بنشيند، براي چه آمده اي!؟

گفت: براي چه آمده ام؟ پيشوايم را اطاعت كردم و به بيعتم وفا نمودم.


ابوشعثا گفت: عصيان پروردگار كردي و از پيشوايت در هلاكت نفس خويش اطاعت كردي! و ننگ و جهنم را به دست آوردي! كه خداي عزوجل فرمود: «و جعلناهم ائمة يدعون الي النار»(قصص/41)؛ آنها را پيشواياني قرار داديم كه به سوي جهنم بخوانند و روز رستخيز ياري نبينند و آن پيشواي تو است.

حر بن يزيد، حسين و يارانش را ناگزير كرد كه در آن جاي بدون آب و آبادي فرود آيند. گفت: بگذار در اين روستا (نينوا) يا آن روستا (غاضريه) [2] و يا آن ديگري (شفيه) [3] فرود آييم.

گفت: نه به خدا سوگند نمي توانم! اين مرد را جاسوس من فرستاده اند.

زهير بن قين گفت: اي فرزند رسول خدا (ص) جنگ با اينان، از جنگ با آنها كه از اين پس به مقابله ما مي آيند، آسان تر است. به جانم سوگند، از پي اينان كه مي بيني كساني سوي ما مي آيند كه ما ياراي مقابله با آنان را نداريم!

حسين (ع) گفت: من كسي نيستم كه جنگ آغاز كنم.

زهير بن قين گفت: ما را به اين روستا ببر تا در آنجا فرود آييم كه استوار است؛ و بر ساحل فرات واقع مي باشد. اگر ما را نگذارند با آنها مي جنگيم، و جنگ ما با اينان از جنگ با آنهايي كه از پي آنان مي آيند آسان تر است.

حسين فرمود: آن چه روستايي است؟

گفت: عقر. [4] .

حسين گفت: خدايا به تو پناه مي برم از عقر!

سپس فرود آمد؛ و اين به روز پنج شنبه دوم محرم سال 61 بود.» [5] .


در روايت دينوري آمده است:«... زهير بن قين به امام (ع) گفت: اينجا در نزديكي ما بر كنار نهر فرات، روستايي در دره اي بس تنگ واقع است. و فرات جز از يك سو بدان راه ندارد!

حسين فرمود: اسم آن روستا چيست؟

گفت عقر

فرمود به خدا پناه مي برم از عقر!

آنگاه حسين به حر گفت: اندكي با ما حركت كن سپس فرود آييم.

حر همراه حضرت رفت تا به كربلا رسيدند! حر و يارانش در مقابل امام (ع) ايستادند و از رفتن جلوگيري كردند. گفت: در اين مكان فرود آي كه فرات به تو نزديك است!

حسين گفت: نام اينجا چيست؟

گفتند كربلا!

فرمود: (داراي كرب و بلااند و گرفتاري)! پدرم هنگام رفتن به صفين از اينجا گذشت و من نيز همراهش بودم. چون از آنجا پرسيد، نامش را به وي گفتند. فرمود: اينجا محل فرود آمدن آنها است و خونشان در همين جا مي ريزد! چون از او در اين باره پرسيدند فرمود: گرانمايه هايي از خاندان محمد در اين جا فرود مي آيند!

سپس حسين فرمود تا بار و بنه اش را در آنجا پايين آوردند و آن روز چهارشنبه اول محرم سال 61 هجري بود. [6] .

در روايت سيد بن طاووس آمده است: سپس امام برخاست، سوار شد و حركت كرد.

هر چه آهنگ حركت مي كرد، گاه او را باز مي داشتند و گاه به سوي چپ مي بردند و او را رها نمي كردند. تا آن كه به كربلا رسيد، و اين به روز دوم محرم بود. چون به آنجا رسيد گفت: نام اين زمين چيست؟ گفتند: كربلا. فرمود: خداوندا به تو پناه مي برم از كرب و بلا (از سختي و گرفتاري) سپس فرمود: اين جاي سختي و گرفتاري است! فرود آييد، اينجا


محل خوابيدن شتران ما و محل ريختن خون ما و محل قبرهاي ما است. اين را پيامبر (ص) به من خبر داد. سپس همگي فرود آمدند. [7] .

در تذكرةالخواص آمده است: «چون به حسين گفتند كه اينجا سرزمين كربلا است، آن را بوييد و گفت: به خدا اين زميني است كه جبرئيل به رسول خدا (ص) خبر داد و من در آن كشته مي شوم!» [8] .

در مقتل منسوب به ابومخنف آمده است: همگي حركت كردند تا به زمين كربلا رسيدند. و اين روز چهارشنبه بود. اسب حسين ايستاد و حضرت فرود آمد و اسب ديگري سوار شد. ولي يك گام هم برنداشت! او همچنان از اسبي بر اسب ديگر سوار مي شد، تا آن كه هفت اسب را سوار شد؛ و همه از رفتن سرباز زدند. چون اين را ديد فرمود: اي مردم نام اين زمين چيست؟

گفتند: سرزمين غاضريه.

گفت: نام ديگري هم دارد؟

گفتند: آن را نينوا هم مي گويند.

فرمود: نام ديگري هم دارد؟

گفتند: شاطي ء الفرات.

فرمود: نام ديگري ندارد؟

گفتند: كربلايش خوانند.

در اين هنگام امام نفس بلندي كشيد و فرمود: سرزمين كرب و بلا (سختي و گرفتاري)! سپس فرمود: فرود آييد، اينجا محل خوابيدن شتران ما است. در اينجا خون ما ريخته مي شود. به خدا سوگند در اينجا حرمت ما شكسته مي شود. به خدا سوگند در اينجا مردان ما كشته مي شوند. به خدا سوگند در اينجا كودكان ما سر بريده مي شوند. به خدا سوگند قبر ما را در اينجا زيارت مي كنند. جدم رسول خدا (ص) مرا به اين خاك وعده داده است و گفتار او خلاف نيست. سپس از اسب خويش فرود آمد...» [9] .



پاورقي

[1] يزيد بن زياد بن مهاصر، ابوالشعثاي کندي بهدلي (در متن روايت طبري، نهدي)، از مردان شجاع و بزرگوار بود. پيش از رسيدن حر به امام حسين (ع)، از کوفه نزد آن حضرت آمد.

ابومخنف گويد: ابوشعثا سواره جنگيد و چون اسبش را پي کردند، در برابر حسين (ع) زانو زد و صد تير افکند که جز پنج تاي آنها به خطا نرفت. او تيزانداز بود و هر تيري که مي‏انداخت، مي‏گفت:



من پسر بهدله‏ام

سوارکار عرجله‏ام‏



حسين (ع) فرمود: خدايا تيرش را به هدف بنشان و پاداش او را بهشت قرار ده. چون تيرهايش تمام شد برخاست و گفت: جز پنج تير به خطا نرفت. سپس با شمشير به دشمن حمله کرد و مي‏گفت:

من يزيدم و پدرم مهاصر است؛ مانند شيري هستم که در جايگاه شيران قرار گرفته است.

پروردگارا من ياور حسين‏ام و از ابن‏سعد دور و بيزارم‏

او آن‏قدر جنگيد تا سرانجام کشته شد. (ر. ک: ابصارالعين، ص 172-171).

[2] غاضريه: دهکده‏اي منسوب به غاضره از بني‏اسد. به فاصله حدود يک کيلومتر در شمال کربلا (خطب الامام الحسين (ع)، ج 1، ص 134).

[3] شفيه: نيز روستايي نزديک کربلا (ابصار العين، ص 168) و آن چاهي است از بني‏اسد (خطب الامام الحسين، ج 1، ص 134).

[4] عقر: «... عقر چند جا است. از آن جمله است عقر بابل نزديک کربلا از سوي کوفه...» (ر. ک: معجم البلدان، ج 4، ص 136).

[5] تاريخ الطبري، ج 3، ص 309؛ الارشاد، ص 209 با اندکي تفاوت؛ و ر. ک: انساب الاشراف، ج 3، ص 385-384 و مثير الاحزان، ص 48.

[6] الاخبار الطوال، ص 253-252.

[7] اللهوف، 35.

[8] تذکرةالخواص، ص 225.

[9] مقتل الحسين (ع)، ابن‏مخنف، ص 76-75.