بازگشت

پيشنهاد طرماح و پاسخ امام


طبري نقل مي كند كه طرماح بن عدي به حسين (ع) نزديك شد و گفت: به خدا سوگند من هرچه نگاه مي كنم كسي را با تو نمي بينم و اگر تنها همين كساني كه اينك مراقب تو هستند(يعني سپاه حر) به جنگ تو برخيزند براي كشتن تو و يارانت بس باشند! من يك روز پيش از آن كه از كوفه نزد شما بيايم، بيرون آن شهر چندان مردم ديدم كه هرگز پيش از آنها در يك جا نديده بودم. چون درباره ي آنان پرسيدم گفنتد: اينان براي سان ديدن گرد آمده اند و سپس براي جنگ با حسين (ع) اعزام مي شوند.

تو را به خدا اگر مي تواني يك وجب جلوتر نرو؛ اگر مي خواهي در شهري فرود آيي (كه) خداوند تو را در آنجا محفوظ بدارد، تا در كار خويش بنگري و ببيني كه چه خواهي كرد. با من بيا تا تو را در كوه بلندمان به نام اجأ فرود آورم.


به خدا سوگند در آنجا از شاهان غسان و حمير و نعمان بن منذر و از سپاه سرخ و سياه محفوظ هستيم. به خدا سوگند ما هرگز در آنجا خوار نگشته ايم.

من با شما مي آيم تاشما را در قريه [1] فرود آورم. آنگاه در پي مردان ساكن أجا و سلمي از قبيله ي طي ء مي فرستيم. به خدا سوگند ده روز بر تو نمي گذرد كه مردم طي ء پياده و سواره نزد تو مي آيند. آنگاه هر چه خواهي نزد ما بمان. اگر حادثه اي رخ دهد من متعهدم كه بيست هزار طايي با شمشير پيش روي تو به پيكار مي ايستند. به خدا تا يكي از آنها زنده باشد، هرگز بر تو دست نمي يابند.

حسين (ع) فرمود: خداوند به تو و قوم ات پاداش نيك دهد. ميان ما و اين مردم پيماني است كه نمي توانيم بازگرديم! و نمي دانيم كه سرانجام كار ما و آنان به كجا مي كشد؟ [2] .

طرماح بن عدي گفت: من با امام خداحافظي كردم و گفتم: خداوند شر جن و انس را از تو دور گرداند. من از كوفه براي كسانم آذوقه گرفته ام و خرجي آنها پيش من است مي روم و اين را پيش آنها مي گذارم و به خواست خداوند نزد شما بازمي گردم. چون به شما پيوستم از ياران شما خواهم بود.

گفت: اگر چنين قصدي داري شتاب كن. خدايت رحمت كند!

طرماح گويد: دانستم كه وي از كار آن مردان نگران است كه مرا به شتاب وا مي دارد؛ چون نزد كساني رسيدم، آنچه مورد نيازشان بود گذاشتم و وصيت كردم. كسانم گفتند: «اين بار رفتاري مي كني كه پيش از اين نمي كردي؟! مقصود خويش را براي آنان بازگفتم و راه بني ثعل را در پيش گرفتم. چون به عذيب هجانات رسيدم، سماعة بن بدر به من رسيد و خبر كشته شدن حسين را به من داد و من بازگشتم.» [3] .



پاورقي

[1] قريه: تصغير قريه، جايي است در دو کوه مشهور طي‏ء (ر. ک: معجم البلدان، ج 4، ص 340).

[2] در مثير الاحزان (ص 40) آمده است: «ميان من و اين قوم وعده‏اي است که دوست ندارم تخلف کنم. اگر خداوند از ما دور گرداند، اين کار هميشه او است که ما را نعمت مي‏بخشد و کفايت مي‏کند و اگر چيزي پيش آمد که چاره‏اي از آن نداشتيم، رستگاري و شهادت است. ان شاءالله».

[3] تاريخ الطبري، ج 3،ص 308.