بازگشت

خبر قتل قيس بن مسهر صيداوي


آنگاه حسين (ع) گفت: با من از خبر مردي كه پشت سر نهاده ايد، بگوييد. مجمع بن عبدالله عائذي - يكي از آن چهار تني كه آمده بودند - گفت: بزرگان قوم را رشوه هاي كلان داده اند و جوال هاشان را پر كرده اند. دوستي آنان را به خود جلب مي كنند و به صف خودشان مي برند. آنان بر ضد تو همدستند!

ديگر مردم، دل هاشان به تو مايل است ولي، فردا شمشيرهاشان بر روي تو كشيده مي شود!

فرمود: بگوييد از پيكي كه نزدتان فرستاده ام چه خبر داريد؟

گفتند: او كه بود؟

فرمود: قيس بن مسهر صيداوي

گفتند: بله، حصين بن نمير او را دستگير كرد و نزد ابن زياد برد، ابن زياد به او فرمان داد كه تو را و پدرت را لعنت كند. ولي او بر تو و پدرت درود فرستاد و ابن زياد و پدرش را لعنت كرد و مردم را به ياري تو خواند و از آمدنت به آنان خبر داد. سپس به فرمان ابن زياد او را از بالاي قصر به زير افكندند.

اشك در چشمان حسين (ع) جاري شد و نمي توانست خودداري كند. سپس گفت: «... فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر» (احزاب /23)؛ برخي از ايشان مردند و برخي در


انتظارند و هيچ تغيير و تبديلي در عهد و پيمان خود نداده اند. خداوندا ما و آنان را در بهشت جاي ده و در جايگاه رحمت خويش و در كنار آنچه براي نيكان ذخيره كرده اي، گردآور. [1] .


پاورقي

[1] تاريخ الطبري، ج 3، ص 308.