بازگشت

شقوق


جمع شق يا شق به معناي ناحيه، منزلگاهي است در راه مكه پس از واقصه ي از راه كوفه، و پس از آن در سوي مكه، بطان واقع است... (معجم البلدان، ج 3، ص 356).

ابن اعثم كوفي گويد: حسين رفت تا به شقوق رسيد. در آنجا فرزدق شاعر نزد وي آمد سلام كرد و نزديك شد و دست حضرت را بوسيد. حسين گفت: اي ابافراس از كجا مي آيي؟


گفت: اي پسر دختر رسول خدا (ص)، از كوفه. گفت: كوفيان را چگونه پشت سر گذاشتي؟ گفت: دل هاي مردم با تو شمشيرهايشان با بني اميه بود. و خداوند ميان بندگانش آن طور كه مي خواهد رفتار مي كند.

فرمود: راست گفتي و نيكي كردي. فرمان به دست خدا است و هرطور بخواهد رفتار مي كند. و پروردگار متعال هر روز در كاري است. اگر قضا آن طور كه ما مي خواهيم فرود آمد، خداي را بر نعمت هاي او سپاس و در شكرگزاري، از او ياري مي طلبيم و اگر قضاي الهي به خلاف اميد ما رقم خورد، آن كس كه نيت او بر حق باشد دور نگشته است.

فرزدق گفت: اي پسر دختر رسول خدا، چگونه بر كوفيان اعتماد مي كني؟ و حال آن كه پسر عمويت، مسلم و يارانش را كشته اند. گويد: اشك از ديدگاه حسين سرازير گشت و سپس گفت: خداوند مسلم را رحمت كند! او به سوي آسايش و بهشت و رضوان الهي رفت، او آنچه بر عهده داشت به پايان برد و اينك تعهد ما مانده است.

گويد:آنگاه حسين اين شعر را سرود:



فان تكن الدنيا تعد نفيسة

فدار ثواب الله أعلي و أنبل



و ان تكن الابدان للموت أنشئت

فقتل امري بالسيف في الله افضل



و ان تكن الارزاق قسما مقدرا

فقله حرص المرء في الكسب أجمل



و ان تكن الاموال للترك جمعها

فما بال متروك به المرء يبخل



اگر دنيا ارزشمند به شمار مي آيد، پس سراي پاداش خداوند برتر و اصيل تر است

اگر بدن ها براي مرگ پديد آمده اند، پس كشته شدن مرد در راه خداوند با شمشير برتر است.

اگر روزي مردم بهره اي است مقدر، پس زيباتر آن است كه مرد در راه كسب روزي، كمتر حرص بزند.

اگر اموال جمع شده را بايد ترك گفت، چرا انسان براي آن چيزي كه بايد ترك كند، بخل بورزد؟

سپس فرزدق همراه چند تن از يارانش با او خداحافظي كرد و مي خواست كه به مكه برود.

يكي از عموزادگانش از بني مجاشع نزد او رفت و گفت: ابافراس، اين حسين بن علي است!


فرزدق گفت: اين حسين، پسر فاطمه ي زهرا، دختر محمد (ص) است. به خدا سوگند، او برگزيده ي خدا و فرزند برگزيده ي خدا است. او پس از محمد (ص) برترين آفريدگان خدا است كه بر زمين راه رفته است. من ديروز در وصف او ابياتي سروده ام كه بد نيست بشنوي. پسر عمويش گفت: اي ابافرس، بدم نمي آيد، اگر مصلحت مي داني سروده ات را درباره ي او برايم بخوان. فرزدق گفت: بلي من اين ابيات را درباره ي او و پدر و جدش (ص) سروده ام:



هذا الذي تعرف البطحاء و طأته

و البيت يعرفه و الحل و الحرم



هذا ابن خير عبادالله كلهم

هذا التقي النقي الطاهر العلم



هذا حسين رسول الله والده

امست بنور هداه تهتدي الامم



اين كسي است كه سرزمين بطحا با گام هايش آشنا است و خانه ي خدا و حل و حرم او را مي شناسد؛

پدرانش بهترين همه ي بندگان خداي اند، او پارسا، پاكيزه،پاك و مشهور است؛

او حسين است و رسول خدا (ص) پدر او است كه در پرتو نور هدايتش، امت ها هدايت گردند. و تا آخر قصيده ي خود كه مشهور به «عصماء» است ادامه داد. آنگاه فرزدق رو به پسر عمويش كرد و گفت: به خدا سوگند، من اين ابيات را بي هيچ چشمداشتي به نيكي او سرودم. قصد من فقط خداوند و سراي آخرت بود. [1] .


پاورقي

[1] الفتوح، ج 5، ص 129 - 124؛ مقتل الحسين، خوارزمي، ج 1، ص 321، شماره‏ي 5.