بازگشت

ديداري كه شايد آن نيز در ثعلبيه بود


در روايت هاي تاريخي مربوط به اين ديدار - به طور صريح يا ضمني - چيزي درباره ي مكان اين ديدار ديده نمي شود. ولي ما به دليل مشابهت پاسخ امام (ع) به ابوهره ي ازدي، احتمال مي دهيم كه ديدار در ثعلبيه انجام شده باشد.

ابن عساكر مي نويسد: يكي از كساني كه با حسين صحبت كرده است، گويد: خيمه هايي را ديدم كه در بياباني برپا شده بود. گفتم:اين ها از آن كيست؟ گفتند: از حسين است. نزد او رفتم. پيرمردي را ديدم كه قرآن مي خواند و اشك بر گونه و محاسنش سرازير است. گفتم: پدر و مادرم فدايت، اي فرزند رسول خدا (ص)، چه شد كه در اين سرزميني كه هيچ كس در آن نيست فرود آمديد؟

گفت: اين نامه هايي است كه كوفيان به من نوشته اند، و من آن ها را جز كشنده ي خويش نمي بينم! پس از آن چنين كردند حرمت همه ي مقدسات الهي را مي شكنند. آنگاه خداوند كسي را بر آنان چيره مي سازد كه از كهنه ي حيض آنان را خوارتر گرداند. [1] .


پاورقي

[1] تاريخ ابن‏عساکر، ترجمة الامام الحسين (محمودي، ص 308- 307، شماره‏ي 266). محمودي در حاشيه مي‏نويسد: ابن‏عديم نيز (در کتاب بغية الطلب في تاريخ حلب، ص 74، ط: حديث 126) مي‏نويسد: يکي از کساني که با حسين گفت و گو کرده است گويد: حج گزاردم و راه را پيش گرفتم، اما سرگردان شدم، ناخودآگاه به سوي خيمه‏گاهي کشيده شدم. به يکي از خيمه‏ها نزديک گشتم و گفتم: اين خيمه‏ها از کيست؟ گفتند: از حسين بن علي. گفتم: پسر فاطمه دختر رسول خدا؟ گفتند: آري. گفتم: او در کدام خيمه است؟ به يکي از چادرها اشاره کردند. من نزديک رفتم و ديدم که حضرت کنار تير چادر نشسته و سرگرم خواندن نامه‏هاي فراواني است که پيش روي او بود. گفتم: پدر و مادرم به فدايت! چرا در جايي که همدم و سودي ندارد نشسته‏اي؟ گفت: آنان -يعني حاکمان - مرا ترسانده‏اند. اين‏ها نامه‏هاي کوفيان است و آنان کشنده‏ي من‏اند. پس از آن که چنين کردند، حرمت همه‏ي مقدسات الهي را مي‏شکنند. آن‏گاه خداوند کسي را بر آنان مسلط مي‏سازد که آنان را از کهنه‏ي حيض پست‏تر کند! نيز ر. ک: کتاب العوالم، ج 17،ص 218.