بازگشت

بستان بني عامر (يا ابن عامر)


ياقوت حموي يادآور شده است كه مردم بستان ابن معمر را به غلط، بستان ابن عامر وبستان بني عامر گفته اند وآنجايي است كه هم نخل يمني وهم نخل شامي در آن وجود دارد و آنها دو دوره هستند؛ وبستان ابن معمر همان است كه به بطن نخله مشهور است...(ر.ك:معجم البلدان، ج1،ص414).

نقل شده است كه فرزدق [1] ، شاعر مشهور، امام (ع) را پيش از خروج از حرم به سوي


سرزمين حلّ (بيرون از حرم) در آنجا ديدار كرد. از زبان فرزدق نقل شده است كه گفت: در سال شصت همراه مادرم به حج رفتم. در حالي كه مهار شترش ‍را داشتم و وارد حرم گشتم. حسين بن علي را در بيرون از مكّه، مسلّح به شمشير و سپر ديدم و گفتم: اين كاروان از كيست؟ گفتند: از حسين بن علي (ع)، نزد آن حضرت رفتم و پس از سلام گفتم: خداوند هرچه مي خواهي به تو عطا كند. و همه آرزوهايت را برآورده سازد. پدر و مادرم فدايت باد اي فرزند رسول خدا، چرا با اين شتاب حجّ را ترك مي گويي؟!

فرمود: اگر شتاب نمي كردم گرفتار مي شدم. [2] سپس به من فرمود: تو كيستي؟ گفتم: مردي از عرب؛ به خدا سوگند بيش از اين از من نپرسيد...! سپس به من فرمود: از مردمي كه پشت سر نهاده اي برايم بگو.

گفتم: از فردي آگاه پرسيدي؛ دل هاي مردم با تو است ولي شمشيرهايشان بر روي تو كشيده است. [3] و قضا از آسمان فرود مي آيد و خداوند هرچه خواهد مي كند!


فرمود: راست گفتي. فرمان خدا را است و او هر روزي در كاري است! اگر قضاي الهي آن طور كه ما دوست مي داريم و خشنوديم فرود آيد، خداوند را بر نعمت هايش سپاس مي گذاريم؛ و او ما را براي انجام شكر خودش ياري دهد. اگر به دلخواه ما نشد، آن كس كه نيت او بر حق و پرهيزكار باشد،[از رحمت خدا] دور نگردد.

گفتم: آري، خداوند تو را به آنچه دوست مي داري برساند و از آنچه بيم داري كفايت كند. آنگاه پرسش هايي درباره نذر و مناسك از او كردم كه به من پاسخ داد و اسبش را به حركت درآورد؛ و گفت: درود بر تو؛ و ما از يكديگر جدا شديم.» [4] .

روشن است كه اين ديدار در بستان بني عامر روي داده است. سبط بن جوزي در نقل خبر ديدار فرزدق با امام (ع) در اين باره چنين مي گويد: چون به بستان بني عامر رسيد، فرزدق شاعر را ديد. روز ترويه بود و فرزدق گفت: اي پسر رسول خدا به كجا مي رويد؟ چرا با اين شتاب حجّ را ترك مي گوييد؟!

فرمود: اگر شتاب نكنم گرفتار مي شوم. اي فرزدق بگو از پشت سر خود چه خبر داري؟ گفت: مردم عراق را در حالي ترك گفتم كه دل هاشان با شما و شمشيرهاشان با بني اميه بود. درباره جانت از خدا بترس و بازگرد. [5] .

حضرت فرمود: اي فرزدق، اينان مردمي هستند كه پيروي از شيطان كرده، فرمانبرداري خداي رحمان را وا نهاده اند. در زمين فساد را آشكار ساخته و حدود را باطل ساخته اند.


شراب مي نوشند و اموال تهيدستان و بينوايان را به خود اختصاص داده اند. من براي ياري دين خداوند و عزّت بخشيدن شريعت او و جهاد در راه خدا، به منظور اعتلا يافتن كلمه الله از همه سزاوارترم!

آنگاه فرزدق از او روي برتافت و حركت كرد! [6]

بنابراين «نخستين منزلگاهي كه امام حسين (ع) از آن گذشت، بستان ابن عامر بود.» [7] .


پاورقي

[1] ابوفراس، همام بن غالب تميمي حنظلي، در اصطلاح رجالي، از اصحاب اميرالمؤمنين، امام حسن، امام حسين و امام سجاد عليهم السلام به شمار مي آيد. او همان کسي است که قصيده بزرگ و معروف خويش را در ستايش امام سجاد(ع) در يک موضع گيري شجاعانه برابر هشام بن عبدالملک قرائت کرد. ابيات اين قصيده نشان مي دهد که وي به اهل بيت اعتقاد داشت و دوستدارشان بود. از جمله ابيات آن قصيده ابيات زير است:



هذا الذي تعرف البطحأ و طأته

و البيت يعرف و الحلّ و الحرمُ



هذا ابن خير عبادالله کلهم

هذا التقي النقي الطاهر العلم



اذا ارأته قريش قال قائلها

الي مکارم هذا ينتهي الکرم



هذا بن فاطمة ان کنت جاهلها

بجده ابنيأ الله قد ختموا



اين کسي است که سرزمين بطحا با گام هايش آشنا است و خانه[خدا] و حرم و حلّ او را مي شناسند

پدارنش بهترين همه بندگان خدايند و او پارسا، پاکيزه و پاک و مشهور است.

قريش با ديدن او مي گويند که با کرامت هاي وي کرامت به پايان مي رسد.

اگر او را نمي شناسي اين پسر فاطمه است؛ و فرستادگان خداوند به جدّ او ختم شده اند.

(ر.ک: معجم رجال الحديث، ج 13، ص 256، شماره 9315؛ مستدرکات علم رجال الحديث، ج 6، ص 196، شماره 11517).

فرزدق در دوران خلافت عمر به دنيا آمد و چون بزرگ شد از طبع شعر برخوردار شد و از همگنان برتري يافت. پدرش او را نزد علي (ع) برد و گفت: به او قرآن بياموز؛ او در سال 110 در سن حدود صد سالگي درگذشت. گفته اند: 130 سال زيست... او سروري بخشنده، با فضيلت و بزرگ بود.» (ر.ک: لسان الميزان، ج 6، ص 199).

[2] امام با اين سخن به نقشه يزيد براي ربودن يا کشتن وي در مکّه مکرّمه اشاره مي فرمايد.

[3] اين مشهورترين تعبيري است که حالت ضعف روحي و دوگانگي شخصيت امت و به ويژه کوفيان را بازگو مي کند. بلکه تعبيري است براي نشان دادن نهايت اين بيماري که انسان کسي را که دوست مي دارد، با شمشير آن کس که او را دوست نمي دارد، بکشد.

[4] الارشاد، ص 201. در اين جا بايد از اين شاعري که با صداقت و شجاعت دوستي خود را نسبت به اهل بيت ابراز داشت و براي دفاع از امام سجاد(ع) در برابر هشام اموي آن موضع شجاعانه را گرفت و آن حضرت را ستود و در ديدار با امام با عبارت «از فردي آگاه پرسيدي دل هاي مردم با تو و شمشيرهايشان با دشمنان تو است»، آگاهي بالاي سياسي و اجتماعي خود را نشان داد، بپرسيم که چرا امام را رها کرد و از او جدا شد؟ آيا ضرورت ياري امام را درک نکرده بود و نمي دانست که بايد به کاروان حسيني بپيوندد و به فيض شهادت نايل آيد؟ آيا انتظار نداشت که در آن زمان نابهنگام، آنچه در عمل براي امام (ع) پيش آمد، پيش آيد؟ يا آن که فرزدق تنها اهل بيت را از ديگران برتر مي شمرد و آنان را دوست مي داشت ولي در حدي نبود که در راه آنان جانفشاني کند و به شهادت برسد؟!

[5] مشهور است که فرزدق دوستدار اهل بيت بود و درباره آنان اعتقاد نيکو داشت. از اين رو قبول چنين اسائه ادبي از او در گفت وگوي با امام دشوار است. بعيد است که او گفته باشد: از خدا بترس و بازگرد يا آن که از امام روي برگرداند و بدون درود و خداحافظي آن حضرت را ترک بگويد.

[6] همان.

[7] خطب الامام الحسين (ع) علي طريق الشهاده، ج 1، ص 132. مؤلف کتاب، لبيب بيضون، قصيده اي را از خطيب، سيد علي بن حسين هاشمي نقل کرده است که در آن به ذکر منازل ميان مکّه تا کربلا مي پردازد و آغاز آن چنين است:

حسين همراه خاندان پاکش مکّه را به سوي عراق ترک گفت

در مسير راه از منزلگاه هايي گذشت که سنگريزه هاشان بر ستارگان آسمان فخر مي فروشند منزل نخست بستان ابن عامر بود و پس از آن با شتاب به تنعيم رفت.