بازگشت

رايزني ابوسعيد خدري


ابن كثير نقل مي كند كه ابوسعيد خدري با امام حسين عليه السلام ديدار كرد و حـضـرت را از رفـتـن بـه كـوفـه بـرحـذر داشـت، او مي نويسد:«ابـوسـعـيد خدري آمد و گفت: اي اباعبدالله، من خيرخواه و دلسوز شـمـايـم. شـنـيـده ام كـه گـروهـي از شـيعيان كوفه به شما نامه نـوشـتـه اند و خواسته اند كه نزد آنها بروي. نزد آنان مرو! چرا كـه مـن از پدرت شنيدم كه در كوفه مي فرمود: به خدا سوگند من از آنـان بـه سـتـوه آمده ام و از ايشان ناراحتم و ايشان نيز از من به سـتـوه آمـده انـد و از من ناراحتند. اينان هرگز وفا نمي كنند و كسي كه از اينان رستگاري بجويد، از تير نوميدي رستگاري جسته است! بـه خـدا ايـنـان مـردمـانـي بـي اراده انـد و تـاب شـمـشـيـر را ندارند!». [1] .

ابـن كـثـيـر هـمـچـنـيـن سـخـن ديـگـري را از زبـان ابـوسـعـيـد خدري نقل كرده است كه گفت:

«حسين در خروج بر من غلبه كرد و من به او گفتم: بر جان خويش از خـدا بـتـرس! و در خـانـه ات بـنـشـيـن و بر امام خويش خروج مكن!». [2] .


پاورقي

[1] البدايه والنهايه، ج 8، ص 163؛ تاريخ الاسلام، حوادث سـال 60، ص 9؛ تـهذيب تاريخ دمشق، ج 8، ص 138. از سخن وي چنين برمي آيد که اين ديدار در مدينه و در دوران معاويه بوده است. ولي ابـن کـثـيـر و ديـگـران آن را در ضـمـن حـوادث مـکـه نقل کرده اند.

[2] البدايه والنهايه، ج 8، ص 163.