بازگشت

نخستين سخنراني تهديد آميز


هـنـوز پـسر مرجانه وارد كاخ نگشته از رنج سفر نياسوده بود كه مـردم را بـه مـسـجـد


فـراخواند تا خبر رسيدنش را به آنان بدهد و تـصـمـيـم هاي بيدادگرانه و تهديدآميزش را اعلام كند. تاريخ مي گـويـد: چـون در قصر فرود آمد، ندا داده شد كه نماز جماعت برپا مـي شود. گويد: مردم گرد آمدند و عبيدالله نزد ما آمد و پس از حمد و ثناي الهي گفت: اما بعد، اميرمؤمنان ـ اصلحه الله ـ مرا بر شهرو سرزمين تان گمارده و فرمان داده است كه با ستمديدگانتان به عدالت رفتار كنم و تهيدستانتان را عطا بخشم. با اشخاص شنواو فـرمـانـبـردار شـمـا نـيـكـي كـنـم و بـر اشـخـاص دو دل و سركش سخت بگيرم. من پيرو اويم و فرمانش را ميان شما به اجـرا درمي آورم. من نسبت به نيكوكاران و افراد فرمانبردار چونان پـدري مـهـربـانـم؛ و شـمـشير و تازيانه ام بر روي هر كسي كه فـرمـانـم را نـشنيده بگيرد و با پيمانم مخالفت ورزد، كشيده است.يـكايك شما بايد به فكر حفظ جان خويش باشيد. الصدق ينبيء عنك لا الوعيد، [1] و آن گاه فرود آمد. [2] .


پاورقي

[1] ايـن مـثـل بـراي تـرسـو زده مـي شود که تهديد مي کند ولي عمل نمي کند. [المنجد].

[2] تاريخ الطبري، ج 3، ص 281؛ الارشاد، ص 202.