بازگشت

دليل تقاضاي بيعت علني امام


همچنين در اين ديدار مشاهده مي شود كه امام با روشي حكيمانه و مطمئن هنگام تقاضاي والي براي بيعت با يزيد ـ طبق آنچه در نقل الفتوح آمده است ـ فرمود:

«كسي چون من پنهاني بيعت نمي كند. من دوست دارم كه بيعت آشكار و در حضور مردم باشد؛ چون فـردا فـرا رسـيـد و مـردم را بـه بيعت فراخواندي، مرا نيز دعوت كن تا كار يكي باشد.» در حـالي كـه بـر هـيـچ انـسـان آگـاهي پوشيده نيست كه امام هر چند كه ميان اجتماع مردم در مسجد هم حـضـور مـي يـافـت بـا يزيد بيعت نمي كرد. آيا او همان كسي نيست كه به برادرش محمد حنفيه گفت: «اي برادر، به خدا سوگند اگر در دنيا هيچ ملجأ و پناهگاهي هم نباشد هرگز با يزيد بن معاويه بيعت نمي كنم).

در ايـن صـورت هـدف مـورد نـظـر امـام از ارائه چـنـيـن پـيـشـنـهـادي چـه بـود؟ آيـا دليـل درخواست امام اين بود كه از تنگناي دعوت والي براي بيعت با يزيد در اين ديدار برهد؛ و به اميد دست يافتن به فرصتي وسيع تر براي رهايي از اين گرفتاري، كوشيد تا آن را به تأخير افكند!؟

اگـر يـادآور شـويـم كـه اولا امـام نـه پـنـهـانـي و نه آشكارا با يزيد بيعت نمي كرد و ثانيا، احـتـيـاط هـاي لازم را بـا گـمـاردن نـيـروي نـظـامي كافي بر در خانه براي هر گونه پيش آمد نـاخـوشـايـنـدي انـجـام داد؛ و ثـالثـا در پـايـان ايـن ديـدار محال بودن بيعت خود با يزيد را اعلام داشت و فرمود: «كسي چون من با يزيد بيعت نمي كند»، بلكه در پايان همين ديدار قيام و خروج خويش را اعلام داشت و فرمود:«ليكن ما و شما شب را به صـبح مي بريم و مي نگريم و مي نگريد


كه كدام مان به بيعت و خلافت سزاوارتر است.» آن گـاه در مـي يـابيم كه مقصود از اين تقاضا، به تأخير افكندن بيعت به منظور دستيابي به فرصتي بيش تر براي رهايي از تنگنا نبوده است.

آنچه ما از تأمل در اين موضوع بدان دست يافته ايم اين است كه قصد امام از اين كه والي از او بـپـذيـرد كـه آشـكـارا هـمـراه بـا مـردم بـيـعـت كـنـد ايـن بـود كـه از تـأثـيـر و گـسـتـردگـي عـامل تبليغي در اجتماع عمومي اي كه عادتا مردم مدينه براي بيعت، در آن فراخوانده مي شدند، بـهـره بـرداري كـنـد، چـرا كـه اگـر نـپـذيـرفـتـن بـيـعـت بـا يـزيـد را در بـرابـر عـمـوم اهـل مـديـنـه اعـلام مـي كـرد و حـقـيـقـت فـسـق و فـجـور و بـي بـاكـي يـزيـد را در مقابل اين جمعيّت انبوه رسوا مي گرداند و آنان را به خودداري از بيعت با او تشويق مي نمود و بـه قـيـام عـليـه او وامي داشت و قيام خويش را در برابر آنان علني مي ساخت و عزم خود را مبني بـر قـيـام عـليـه يـزيـد روشـن مـي كـرد؛ و آنـان را بـه اخـبـاري كـه از رسـول خـداصلي الله عليه و آله و سلم دربـاره او و تـأيـيـد و يـاري و قـيـام هـمـراه او نقل و ميان مردم رايج است فرامي خواند، به يقين اين كار در راستاي آماده سازي مردم مدينه براي خـودداري از بـيـعـت بـا يـزيـد و يـاري امـام تـأثـيـر بـسـيـار مـهـمـي مـي گـذاشت و چنانچه در عمل تحقق مي يافت، امام عليه السلام از تقاضا منظور ديگري نداشت.

امـا مـروان نـاپـاك بـه اهـمـيـت دستاوردهاي اين تقاضا پي برد و براي جلوگيري از موفقيت آن مـداخـله كـرد و از وليـد خـواست كه امام عليه السلام را پيش خود زنداني كند تا بيعت كند يا گردنش ‍ را بـزنـد. در نـتيجه امام ناچار شد تا شتاب بورزد و موضع خود را مبني بر خودداري از بيعت با يـزيـد بـه صـراحـت آشـكـار سـازد و در هـمـيـن ديـدار آن را اعـلام كـنـد و آن تأثيري را كه از عـامـل تـبـليـغـاتي در چنين اجتماعي براي به دست آوردن تأييد همگاني و ياري قيام خويش اميد داشت دست بكشد.