بازگشت

احتجاج با عالمان و دعوتشان براي ياري حق


آن حضرت طي گفتاري در امر به معروف و نهي از منكر، صحابيان آگاه را به ويژه و تابعان را بـه طـور عـمـوم مـورد خـطـاب قـرار مي دهد و با آنان احتجاج مي كند و آنان را به ياري حق و گرفتن موضعي شرافتمندانه و شايسته اهل علم فرا مي خواند و مي فرمايد:

اي مردم از موعظه هاي خداوند به دوستانش عبرت بگيريد، آن جا كه از احبار بد مي گويد و مي فـرمـايـد: «چـرا ربـانـيـون و احـبار آنان را از گفتار گناهشان منع نكردند» [1] و فـرمـود: «كساني از بني اسرائيل كه كفر ورزيدند لعنت شدند... هر آينه بدكاري است كه مي كـنـنـد» [2] خداوند از آن رو بر اين كارشان عيب گرفت كه آنها ستمگراني را كه در مـيـان آن هـا آشـكـارا مـرتـكـب زشـتـي و فـسـاد مـي شـدنـد مـي ديـدنـد، ولي بـه خـاطـر تمايل به چيزي كه از آنها دريافت مي داشتند و از بيم چيزهايي كه از آن ها پرهيز مي كردند، آنـان را بـاز نـمـي داشـتـنـد. خـداونـد مـي فـرمـايـد: «پـس، از مـردم نـتـرسـيـد و از مـن بـتـرسـيـد» [3] و فـرمـود: «مـردان و زنـان مـؤمـن بـرخي شان سرپرست برخي ديگرند، به معروف امر و از منكر نهي


مي كنند». خداوند از آن رو امر به معروف و نهي از منكر را واجب فرمود كه مي دانست اگر اين كار انجام پذيرد و برپا داشته شود، ديگر فرايض نيز، از آسان و دشوار، برپا مي گردد. چرا كه امر به معروف و نهي از منكر فراخواندن به اسلام همراه با رد بي عدالتي و مخالفت با ستمگر و تقسيم فَيْء [4] و غنايم و گرفتن زكات از جاي آن و سپردن آن به صاحبان حق است.

سـپـس شـمـا اي گـروه، اي گـروهـي كـه بـه دانـش نـامـور، به نيكي نامبردار و به خيرخواهي مـعـروفـيـد و مردم به خاطر خداوند از شما مي ترسند، بزرگان از شما بيم دارند و ناتوانان شـمـا را بـزرگ مـي شـمـارنـد، و كـسـانـي كـه بـر آنان منتي و قدرتي نداريد شما را بر مي گزينند، هنگامي كه نيازمندي ها از جويندگانشان باز داشته شود شما شفاعت مي كنيد و با هيبت پادشاهان و شكوه بزرگان گام برمي داريد. آيا جز اين است كه شما اين همه را از اميدي كه در قـيـام بـه حـق خـداونـد در شـمـا مـي رود داريـد، هـر چند كه از اداي بيش تر حقوق او كوتاهي مي ورزيد؛ و حقوق امامان را سبك شمرده ايد. اما حق ضعيفان را ضايع ساختيد و حقي را كه به پندار خـودتان داشتيد طلبيديد در حالي كه به خاطر آفريننده ي آنها نه مالي بخشيديد و نه جاني را بـه خـطـر انـداخـتـيـد؛ و نـه بـه خـاطر خداوند با قبيله اي دشمني ورزيديد، آيا با وجود اين از خداوند آرزوي بهشت و همسايگي با پيامبرانش و امان از عذابش را داريد!

اي امـيـدواران بـه خـداونـد، بـيـم آن دارم كـه عـذابـي از عـذاب هـايـش بـر شـمـا نازل گردد، زيرا كه شما از كرامت خداوند به منزلتي رسيديد كه بدان فضيلت يافتيد، شما خـداشـناسان را اكرام نمي كنيد، در حالي كه خود به وسيله خداوند ميان بندگانش محترميد. شما پيمان هاي الهي را شكسته مي بينيد و فرياد بر نمي آوريد، در حالي كه اگر حقوق پدرانتان را رعـايـت نـكـنـنـد فـريـاد مـي زنـيـد. پـيـمـان و حرمت رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم خوار شده است و كوران و لال ها و زمين گيرها بي توجّه در شهرها رها شده اند. نه رحم مي كنيد و نه به مقتضاي مقام خود كـاري انجام مي دهيد و نه بر كسي كه كاري مي كند توجهي


داريد. با چاپلوسي و ظاهرسازي در نزد ستمكاران ايمنيد، اينها همه از چيزهايي است كه خداوند از آن نهي كرده و باز داشته است و شـمـا غـفـلت مـي ورزيـد. اگـر شـمـا درك كـنيد گرفتاريتان از همه بيش تر است. چرا كه در جـايـگـاه عـالمـان قـرار گـرفـتـه ايـد. زيرا كه مجاري امور و احكام به دست عالمان خداشناس و امانتداران حلال و حرام اوست. شما اين منزلت را از دست نداده ايد مگر به خاطر دور شدن از حق و اخـتـلاف در سنّت پس از دلايل روشن. چنانچه بر آزار شكيبايي بورزيد و دشواري ها را در راه خـدا تـحـمـل كـنـيـد، رتق و فتق كارهاي خداوند به شما سپرده مي شود، اما شما ستمكاران را بر خـويـش حـاكـم كـرده و كـارهـا را بـه دسـت آنـان سـپـرده ايـد. آنـان بـه شـبـهـه هـا عـمـل مـي كـنـنـد و شـهوت مي رانند گريز شما از مرگ و شيفتگي شما نسبت به زندگي اي كه بـايـد از آن جـدا شويد، آنان را بر اين كارها چيره ساخت. نتيجه آن شد كه ضعيفان را به دست آنـان سـپـرديـد. بـرخي بنده و مقهورند و برخي ديگر مستضعف و در امر معاش خود ناتوانند. در امور حكمراني بازيچه ي آرا و خواسته ي آنان شدند و به خاطر پيروي از اشرار و جسارت ورزيدن بـر [خـداي] جـبـّار احـساس خواري مي كنند. اين حاكمان در هر شهري از خود خطيبي دارند كه به نـفـع شـان سـخـن مـي گـويـد زمـيـنه براي آنان مهيا و دستشان در آن ها گشوده است. مردم برده ايـنانند، دستي آزار دهنده نمي توانند پس بزنند. اينان زورگوياني كينه توز و قدرتمنداني اند بر ضعيفان سختگير. فرمان رواياني كه خدا را نمي شناسند.

شگفتا! چرا نبايد در شگفت باشم، در حالي كه زمين در دست بيدادگري است مستبد و تأييد شده اي است ستمكار؛ و حاكم مؤمنان است و بر آنان شفقت نمي ورزد. پس در آنچه، ما بر سرش نزاع كرديم داورمان خداوند است و حكم خويش را در مشاجره ي ميان ما به اجرا در مي آورد.

بـارخـدايـا تـو آگاهي كه آنچه انجام داديم نه براي رقابت در سلطنت و خلافت بود و نه دست يـافـتن بر متاع [بيش از نياز] دنيا، بلكه براي اين بود كه شعاير دين تو را آشكار و عدالت را در زمين برقرار سازيم تا بندگان ستمديده ات ايمن و آسوده باشند و به فرايض ‍ و سنّت و احكام تو عمل شود.


چـنـانچه شما ما را ياري نكنيد و به ما انصاف ندهيد ستمكاران بر شما نيرو گيرند و دست به كـار خـامـوش سـاخـتـن نـور پـيـامـبـرتـان گـردنـد. خـداونـد مـا را بـس اسـت بـر او توكل مي كنيم به سوي او باز مي گرديم و بازگشت به سوي اوست. [5] .


پاورقي

[1] مائده(5)، آيه 63.

[2] همان، آيه 78.

[3] همان، آيه ي 44.

[4] في ء: غنيمت [يا غنيمتي که بدون پيکار به دست مسلمين بيفتد و از آن همه است].

[5] تحف العقول، ص 171ـ172.