بازگشت

حركت از شام


پس از هفت روز حضور تلخ و جانكاه، نعمان بن بشير [1] ، به فرمان يزيد، وسايل سفر اهل بيت را فراهم، و آنان را همراه با فردي امين به سوي مدينه روانه كرد. [2] در مسير راه هر جا كه كاروان فرود مي آمد آن مأموران از خاندان رسالت فاصله مي گرفتند و تا رسيدن به مدينه اين روش ادامه داشت. [3] از دوردست بناهاي مدينه نمايان شد. ام كلثوم نظم كاروان را به هم ريخت، كلام آتشين دختر علي كه از سينه ي سوخته اش برمي آمد بار ديگر داغها را تازه كرد:

«اي مدينه ي جد ما، ما را به خود راه مده كه ما با اندوه و حسرت بازگشتيم. با همه ي خويشاوندان از تو رفتيم، اكنون كه بازگشته ايم نه مردان و نه كودكاني با ماست، وقتي مي رفتيم جمع ما كامل بود و اكنون برهنه و غارت شده ايم. در ظاهر در امان خدا بوديم و اكنون كه بازگشته ايم بر ستم


ستمگران و شكستن پيمانشان بيمناكيم. مولاي ما حسين مونس ما بود و چون آمديم او را كربلا واگذارديم. ما هستيم كه سرگردان و بي سرپرست شده ايم. ما هستيم كه بر برادر خود نوحه گري كرديم، ما هستيم كه بر شتران حمل شديم. ما دختران ياسين و طاها هستيم كه در سوگ پدر خود گريانيم و...»

اشك ديدگان پوشانده بود و مصيبتهاي بزرگ جانهاي پاك را مي آزرد. خارج از مدينه خيمه را بر پا كردند، و بشيربن جذلم مأموريت يافت تا خبر بازگشت كاروان حسيني را به اهالي مدينه ابلاغ كند.

او به مدينه رفت و در مقابل مسجد نبوي فرياد حزن آلودي بلند كرد و در حالي كه مانند باران بهار مي گريست گفت:



يا اهل اليثرب لا مقام لكم بها

قتل الحسين و ادمعي مدرار



الجسم منه بكربلا مضرج

والرأس منه علي القناة يدار



«اي مردم يثرب، ديگر مدينه جاي ماندن نيست كه حسين كشته شد. ديدگان پيوسته بر او گريان باد، پيكرش در كربلا آغشته به خون است و سر منورش را بر روي نيزه ها مي گردانند.» [4] .

مردم پريشان و نابارو اطراف بشير را احاطه كردند. چون شيون مردم را ديد گفت: علي بن الحسين با زينب و دختران علي و خواهرانش در نزديكي مدينه خميه زده اند و من مأموريت داشتم تا شما را از آنان آگاه سازم.



پاورقي

[1] سلف عبيدالله بن زياد کوفه بود که پس از هلاکت يزيد مردم را به بيعت با عبدالله بن زيبر دعوت کرد. الاستيعاب، ج 4 ص 1496.

[2] زخار، قمقام، ص 579.

[3] وقعة الطف، ص 372.

[4] معالم المدرستين، ج 3 ص 169، مقرم، مقتل الحسين، ص 374 و اعيان الشيعه، ص 1 ص 617.