بازگشت

افشاگري امام سجاد


مسجد پر از جمعيت بود، خطيب متملق شام در وصف معاويه و يزيد سخن گفت و تمامي فن و هنر خود را در اهانت به علي (ع) و حسين (ع) به كار گرفت.

حضرت زين العابدين (ع) كه در مجلس حاضر بود فرياد زد: «واي بر تو، خشنودي مخلوق را بر خشم خداوند ترجيح داده اي؟ عاقبت خود را در آتش خوب بنگر!»

آنگاه فرصت خواست تا از فراز منبر سخن گويد.

يزيد به وي اجازه نداد، اما پافشاري مردم چاره از او گرفته بود و امام بر منبر استقرار يافت و چنين گفت:


ايها الناس! اعطينا ستا و فضلنا بسبع: اعطينا العلم والحلم و السماحة و الفصاحة و الشجاعة والمحبة في قلوب المؤمنين، و فضلنا بان منا النبي المختار محمدا و منا الصديق و منا الطيار و منا اسد الله و اسد رسوله و منا سبطا هذه الامة.

من عرفني فقد عرفني و من لم يعرفني انبأته بحسبي و نسبي.

ايها الناس! انا ابن مكه و مني، انا ابن زمزم و الصفا، انا ابن من حمل الركن باطراف الردا، انا ابن خير من ائتزر و ارتدي، انا ابن خير من انتعل و احتفي، انا ابن خير من طاف و سعي، انا ابن خير من حج ولي، انا ابن خير من حمل علي البراق في الهواء، انا ابن من اسري به من المسجدالحرام الي المسجد الأقصي، انا ابن من بلغ به جبرئيل الي سدرة المنتهي، انا ابن من دنا فتدلي فكان قاب قوسين او ادني، انا ابن من صلي بملائكة السماء، انا ابن من اوحي اليه الجليل ما اوحي، انا ابن محمد المصطفي، انا ابن علي المرتضي، انا ابن من ضرب خراطيم الخلق حتي قالوا: لا اله الا الله.

انا ابن من ضرب يدي رسول الله بسيفين و طعن برمحين وهاجر الهجرتين و بايع البيعتين و قاتل ببدر و حنين و لم يكفر بالله طرفة عين، انا ابن صالح المؤمنين و وارث النبين و قامع الملحدين و يعسوب المسلمين و نور المجاهدين و زين العابدين و تاج البكائين و اصبر الصابرين و افضل القائمين من آل ياسين رسول رب العالمين، انا ابن المؤيد بجبرئيل، المنصور بميكائيل.

انا ابن المحامي عن حرم المسلمين و قاتل المارقين و الناكثين و القاسطين و المجاهد اعداءه الناصبين، و افخر من مشي من قريش اجمعين، و اول من اجاب و استجاب لله و لرسوله من المؤمنين، و اول السابقين، و قاصم المعتدين و مبيد المشركين، و سهم من مرامي الله علي المنافقين، و لسان حكمة العابدين و ناصر دين الله و ولي امر الله و بستان حكمة الله و عيبة


علمه، سمح، بهي، بهلول، زكي، ابطحي، رضي، مقدام، همام، صابر، صوام، مهذب، قوام، قاطع الاصلاب و مفرق الاحزاب، اربطهم عنانا و اثبتهم جنانا، وامضاهم عزيمة و اشدهم شكيمة، اسد باسل، يطحنهم في الحروب اذا ازدلفت الأسنة و قربت الاعنه طحن الرحي، و يذرؤهم فيها ذرو الريح الهشيم، ليث الحجاز و كبش العراق، مكي مدني خيفي عقبي بدري احدي شجري مهاجري.

من العرب سيدها، و من الوغي ليثها، وارث المشعرين و ابو السبطين: الحسن و الحسين، ذاك جدي علي بن ابي طالب.

اي مردم، خداوند ما را شش خصلت عطا فرموده و بر هفت ويژگي برتري يافته ايم. علم، بردباري، سخاوت، فصاحت، شجاعت، و محبت در قلوب مؤمنان را به ما ارزاني داشت و ما را بر ديگران اين گونه برتري داد كه پيامبر بزرگ اسلام، صديق علي (ع) - جعفر طيار، شير رسول خدا حمزه، امام حسن (ع) و امام حسين دو فرزندان بزرگ رسول خدا را از ما انتخاب كرد. [1] .

هر كس كه مرا شناخت و آنان كه مرا نمي شناسند با معرفي پدرانم خود را به آنها مي شناسانم.

اي مردم! من فرزند مكه و منا هستم، من فرزند زمزم و صفا هستم، من فرزند كسي هستم كه حجرالاسود را با رداي خود حمل و بر جاي خود نصب كرد. من فرزند بهترين طواف كنندگان هستم، من فرزند بهترين حج گزاران و تلبيه گويان هستم، من فرزند كسي هستم كه بر براق سوار شد، من فرزند پيامبري هستم كه در يك شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصي رفت. من


فرزند كسي هستم كه جبرئيل او را به سدرة المنتهي برد و به مقام قرب الهي و نزديكترين جايگاه به خدا رسيد، من فرزند كسي هستم كه با ملائكه ي آسمان نماز گزارد. من فرزند پيامبري هستم كه خداوند بزرگ برايش وحي فرستاد، من فرزند محمد مصطفي (ص) و علي مرتضي (ع) هستم، فرزند كسي هستم كه بيني گردن كشان را به خاك ماليده تا به كلمه ي توحيد اقرار كردند.

من پسر كسي هستم كه در برابر پيامبر با دو شمشير و دو نيزه مي جنگيد، دو بار هجرت و دو بار بيعت كرد و در بدر و حنين با كافران به مبارزه برخاست و به اندازه ي زدن يك پلك كفر نورزيد. من فرزند صالح مؤمنان وارث انبيا، از بين برنده ي مشركان، امير مسلمانان، فروغ جهادگران، زينت عبادت كنندگان و افتخار گريه كنندگان هستم.

من فرزند بردبارترين صابران، و بافضيلت ترين نمازگزاران از اهل بيت رسول خدا هستم. من فرزند كسي هستم كه جبرئيل او را تأييد و ميكائيل او را ياري كرد. من فرزند كسي هستم كه حرم مسلمانان را پاسداري و با مارقين و ناكثين و قاسطين به نبرد پرداخت. من فرزند بهترين قريشم، من پسر كسي هستم كه اولين ايمان آورنده به خدا و رسول او بود. من پسر اولين سبقت گيرنده در ايمان و شكننده ي كمر متجاوزان و از بين برنده ي مشركانم.

من فرزند كسي هستم كه مانند تيري از تيرهاي خدا براي منافقان و زبان حكمت بندگان خدا و ياري كننده ي دين خدا و ولي امر او و بوستان حكمت الهي و حامل علم خدا بود.

او جوانمرد، سخاوتمند، نيكوكار، جامع خيرات، آقا، بزرگ ابطحي، راضي به خواست خدا، پيشگام در مشكلات، صبور،


هميشه روزه دار، پاكيزه از هر آلودگي و بسيار نمازگزار بود.

او كه رشته ي اصلاب دشمنان را از هم گسست و شيرازه ي احزاب كفر را از هم پاشيد او داراي قلبي؛ ثابت و قدرتمند، اراده اي استوار و محكم و عزمي راسخ بود و مانند شيري شجاع وقتي نيزه ها به هم درمي آويخت آنها را خرد و پراكنده مي ساخت. او شير حجاز و بزرگ عراق از مكي و مدني، حنفي، عقبي، بدري، احدي، شجري و مهاجري [2] است كه در همه ي صحنه ها حضور داشت. او سيد عرب و شير ميدان جنگ و وارث دو مشعر، پدر حسن (ع) و حسين (ع)، جدم علي بن ابي طالب (ع) است، من فرزند بانوي بانوانم.

امام آن چنان با روحي سرشار از حماسه و عزت سخن مي گفت كه دستگاه اموي بيمناك شد و براي پرهيز از خشم مردم به مؤذن دستور داد كه اذان بگويد تا امام سكوت كند.

چون صداي موذن به تكبير بلند شد امام فرمود:

چيزي بزرگتر از خداوند نيست.

چون مؤذن به يگانگي خدا شهادت داد امام فرمود:

موي، پوست، گوشت و خونم به يكتاپرستي شهادت مي دهد.

آنگاه كه مؤذن بانگ زد:

«اشهد ان محمد رسول الله.»


امام خطاب به يزيد فرمود:

اين محمد كه نامش برده شد جد من است يا تو؟ اگر ادعا كني كه جد توست دروغگويي و كافر شوي و اگر جد من است چرا خاندان او را از تيغ گذراندي؟ [3] .

سخنان روشنگرانه ي امام موجي از نفرت و خشم را در طبقات مردم به وجود آورد. صداي ضجه و شيون اهالي شام حكومت اموي را درمانده كرد، يزيد بخوبي دريافته بود كه علي رغم آن همه توجه و رسيدگي به مردم شام [4] ، امنيت و ثبات سلطنت او هم اكنون از سوي آنان در معرض خطر جدي است. لذا چاره اي نيافت جز اينكه اجازه دهد خاندان پيامبر براي شهداي كربلا به عزاداري بپردازند.

با آغاز عزاداري براي شهداي كربلا، گريه و شيون به مؤثرترين ابزار براي استيضاح دستگاه جابر اموي تبديل شد.

عاشورا طناب دار سلطنت ظلم و كربلا، تير خلاص استكبار يزيدي


شده بود. گروه گروه مردم شام با اهل بيت به عزاداي و همدردي مي پرداختند و كار آن چنان بالا گرفت كه يزيد هم از عبيدالله بيزاري مي جست و به خاندان امام حسين (ع) اداي احترام مي كرد.

روزي از امام سجاد (ع) عذرخواهي كرد و گفت: آنچه گذشت به عهده ي فرزند مرجانه است. لعنت خدا بر پسر مرجانه، اگر حسين (ع) با من مواجه مي شد، هر چه مي خواست انجام مي دادم و با تمام قدرت از كشته شدنش جلوگيري مي كردم حتي اگر به هلاكت بعضي از فرزندانم مي انجاميد. اما آنچه اتفاق افتاد و ديدي قضاي الهي بود، حال هر احتياجي داريد بنويسيد تا انجام دهم. [5] .

امام درخواست كرد تا سر پدر بزرگوارش را تحويل دهند كه يزيد امتناع كرد، اما فشار افكار عمومي كار را به جايي رساند كه به قول طبري، يزيد بر سر سفره غذا نمي نشست مگر اينكه علي بن الحسين (ع) را فرا مي خواند و او را بر سر همان سفره مي نشاند [6] ؛ البته تغيير رفتار يزيد البته تغيير رفتار يزيد فريبي بيش نبود و او و مشاوران نيرنگ بازش شرايط را تحليل كرده و زمان را مقتضي چنين برخوردهاي منافقانه اي مي دانستند والا در پشت پرده، حقيقت انديشه ي امويان غير از آنچه بود كه مردم مشاهده مي كردند. يزيد هر دو عراق، (كوفه و بصره)، را در حوزه ي قلمرو عبيدالله قرار داد [7] و يك ميليون درهم پاداش براي وي فرستاد و در جواب بي وفايي مردم كوفه نسبت به امام حسين (ع) و خلق ماجراي كربلا دستور داد عبيدالله به ميزان صددرصد بر پاداش و هداياي مردم كوفه بيفزايد و با همين عطاياي يزيد بود كه عبيدالله دو كاخ سرخ و سفيد ساخت تا زمستانها در قصر حمراء و تابستان را در قصر بيضا بگذراند. به هر حال هيچ گونه آثاري از ندامت و


تغيير رويه در زندگي خفت بار او ثبت نشده است.


پاورقي

[1] دراين خطبه شش علت براي برتري ذکر شده است اما در نقل کامل بهايي، خصلت هفتم را حضرت مهدي ثبت کرده‏اند. (نفس المهموم، ص 450.

[2] در بيعت شجره شرکت کرد و از مهاجران مکه به مدينه بود.

[3] بحارالانوار، ج 45 ص 137، طبرسي. (الاحتجاج، ج 2 ص132. (با قدري اختصار، در قول ديگري آمده است که امام سجاد (ع) در ادامه‏ي خطبه‏ي خود فرموده است: «انا ابن الحسين القتيل بکربلا، انا ابن علي المرتضي، انا ابن محمد المصطفي، انا ابن فاطمه الزهراء، انا ابن خديجة الکبري، انا ابن سدرة المنتهي، انا ابن شجرة طوبي، انا ابن المرمل بالدماء، انا ابن من بکي عليه الجن في الظلماء، انا ابن من ناح عليه الطيور في الهواء.» نفس المهموم، ص 451، الفتوح، ج 3 ص 154. (خوارزمي، مقتل الحسين، ج 2 ص 71 - 69. (من فرزند حسين هستم که او را در کربلا کشتند، پسر علي مرتضي هستم. پسر محمد مصطفايم، من پسر فاطمه و خديجه‏ام و... فرزند کسي هستم که در خون آغشته شد، فرزند کسي هستم که جنيان در ماتم او گريستند، من فرزند کسي هستم که پرندگان در عزايش شيون کردند.

[4] معاوية به يزيد گفته بود که آنان را همچون دو چشم خويش و از خواص خود قرار ده. (اخبار الطوال، ص 274).

[5] حياة الامام زين العابدين، ص 179.

[6] تاريخ طبري، ج 5، ص 233.

[7] معجم البلدان، ج 4 ص 93.