بازگشت

افشاگري خاندان رسالت


سنگيني بار نگاه مردم موجب آزار خاندان نبوت بود آنها حدود بيست و پنج سال پيش در دوران زمامداري علي (ع) پنج سال زندگي با كوفيان را تجربه كرده بودند. بسياري از زنان تماشاچي شاگردان مدرسه ي زينب بودند، اما امروز وضعيت به شكل ديگري است. ام كلثوم فرياد زد:

«يا اهل الكوفه اما تستحيون من الله و رسوله ان تنظروا الي حرم النبي (ص).» [1]

«اي مردم كوفه از خدا و فرستاده ي او شرم نمي كنيد كه به خانواده پيامبر چشم دوخته ايد؟»

زني پرسيد: شما اسرا از كدام طايفه هستيد؟

گفتند: اسيران آل محمد (ص) هستيم. [2] .

در اين زمان برخي از مردم براي كودكان و اسرا نان و خرما و گردو آورده بودند. ام كلثوم با ديدن اين منظره برآشفت و گفت:

اي كوفيان صدقه بر ما خاندان حرام است. سپس نان و خرما را از دهان كودكان گرفت. [3] .

مردم شروع به گريستن كردند، امام زين العابدين (ع) كه دست و پايش را بسته بودند و تب رنجورش كرده بود، فرمود:

«الا ان هؤلاء يبكون يترجعون من اجلنا فمن قتلنا اذن؟.»

«اين مردم براي ما اشك مي ريزند؟ پس چه كساني ما را كشته اند؟


آرام آرام فضاي كوفه تغيير كرد و چون زينب كبري سر امام (ع) را بر نيزه ديد، سر خود را بر چوبه ي محمل كوبيد، افكار عمومي دچار يك حيرت و سرگرداني عجيب شد. مردم گريبانهاي خود را چاك مي زدند و مردان مانند زنان بر سر و سينه مي زدند. حال هنگام پيامبري زينب بود، فرصتي بود تا دختر علي (ع) هنگامه برپا كند و مشعل فروزان عاشورا را بخوبي بنماياند.

بانوي بزرگ اسلام بر سر مردم نهيب زد و چون سكوت فضا را فراگرفت زبان به حمد و ستايش پرودگار گشود و بعد از سلام به رسول خدا فرمود:

اما بعد يا اهل الكوفة، يا اهل الختل و الغدر و الخذل، الا فلا رقات العبرة و لا هدات الزفرة، انما مثلكم كمثل التي نقضت غزلها من بعد قوة انكاثا تتخذون ايمانكم دخلا بينكم، هل فيكم الا الصلف و العجب و الشنف الكذب و ملق الاماء و غمز الاعداء، او كمرعي علي دمنة او كفضة علي ملحودة، الا بئس ما قدمت لكم انفسكم ان سخط الله عليكم و في العذاب انتم خالدون.

اتبكون اخي؟ اجل والله فابكوا فانكم احرياء بالبكاء فابكوا كثيرا و اضحكوا قليلا، فقد بليتم بعارها و منيتم بشنارها و لن ترحضوها ابدا و اني ترحضون قتل سليل خاتم النبوة و معدن الرسالة و سيد شباب اهل الجنة و ملاذ حربكم و معاذ حزبكم و مقر سلمكم و آسي كلمكم و مفزع نازلتكم و المرجع اليه عند مقاتلتكم و مدرة حججكم و منار محجتكم، الا ساء ما قدمت لكم انفسكم و ساء ما تزرون ليوم بعثكم.

فتعسا تعسا،و نكسا نكسا، لقد خاب السعي و تبت الايدي و


خسرت الصفقة و بؤتم بغضب من الله و ضربت عليكم الذلة و المسكنة.

اتدرون ويلكم اي كبد لمحمد (صلي الله عليه و آله و سلم) فريتم؟ و اي عهد نكثتم؟ و اي كريمة له ابرزتم؟ و اي حرمة له انتهكتم؟ و اي دم له سفكتم؟ لقد جتتم شيئا ادا تكاد السموات يتفطرن منه و تنشق الارض و تخر الجبال هدا.

لقد جتتم بها شوهاء صلعاء عنقاء سواء فقماء خرقاء كطلاع الارض او مل ء السماء، افعجبتم ان تمطر السماء دما. و العذاب الاخرة اخزي و هم لا ينصرون، فلا يستخفنكم المهل، فانه عزوجل لا يحفزه البدار و لايخاف عليه فوت الثار، كلا ان ربك لنا و لهم بالمرصاد.

اي مردم كوفه، اي جماعت مكر و افسون و محروم ماندگان از غيرت و حميت! اشك چشمهايتان خشك مباد و ناله هاي شما آرام نشود. مثل شما مثل زني است كه تار و پود بافت خود را در هم ريزد و رشته هاي آن را از هم بگسلد، شما سوگندهايتان را دستاويز فساد و نابودي خويش قرار داريد، شما چه داريد جز گزافه، غرور و دشمني و دروغ؟ و همانند كنيزكان خدمتكار چاپلوسي و سخن چيني كردن؟ و يا همانند سبزه اي كه از فضولات حيواني تغذيه مي كند و بر آن رشد مي كند، و چون نقره اي كه روي گورها را بدان زينت كنند، داراي ظاهري فريبنده اما دروني زشت و ناپسنديد! براي خود چه بد توشه اي اندوخته ايد و از پيش فرستاده ايد تا خداي خود را به خشم آوريد و عذاب هميشگي او را براي خود رقم زنيد؟ آيا شما ]پيمان شكنان[ براي برادرم حسين (ع) گريه مي كند؟ گريه كنيد كه


اشك شايسته ي شماست. بسيار گريه كنيد و كم بخنديد كه اين ننگ ]فاجعه امويان[ گريبانگير شماست و لكه ي اين ننگ تا هميشه بر دامان شما خواهد ماند؛ آن چنان لكه ي ننگي كه هرگز از خود نتوانيد شست.

چگونه مي خواهيد اين لكه ي ننگ را پاك كنيد در حالي كه جگرگوشه رسول خدا (ص) و سيد جوانان بهشت را كشيد؟ همان كسي كه در جنگ سنگر و پناهگاه شما و در صلح مايه ي آرامش و التيام شما بود و نه مانند زخمي كه با دهان خون آلود به روي شما بخندد. در سختيها و دشورايها اميد شما به او بود و در ناسازگاريها و ستيزها به او روي مي كرديد.

بدانيد توشه ي راهي كه براي سفر ]آخرت[ خود فرستاديد، بد توشه اي است و بار گناهي كه تا روز قيامت بر دوشهاي شما سنگيني خواهد كرد، گناهي بس بزرگ و ناپسند است.

نابود شويد آن هم چه نابودي اي! پرچمتان سرنگون باد آن هم چه سرنگوني اي! تلاشتان جز نااميدي ثمر نداد و دستهاي شما بريده شد و كالايتان ]حتي در دنيا[ زيان كرد. خشم الهي را بر خود خريديد و ذلت و سرافكندگي شما حتمي شد.

آيا مي دانيد كه چه جگري از رسول خدا شكافتيد؟ و چه پيماني گسستيد؟ و چگونه پرده نشينان حرم را از پرده بيرون كشيديد؟ و چه حرمتي از آنها دريديد؟! و چه خونهايي ريختيد؟!

كاري بسيار شگفت انگيز انجام داديد، آن چنان شگفت كه نزديك است از هراس آن، آسمانها از هم بپاشد! و زمينها بشكافد! و كوهها از هم فرو ريزد. چه مصيبتي بس دشوار و جانفرسا و طاقت سوز و شوم و درهم پيچيده ي پريشاني كه از آن


راه گريزي نيست و در بزرگي و وسعت همانند درهم فشردگي زمين و آسمان است.

آيا در شگفت مي شويد اگر از چشم آسمان خون ببارد؟

هيچ كيفري از مجازات آخرت براي شما خواركننده تر نيست و آنان (سران بني اميه) ديگر از هيچ طرفي ياري نخواهند شد.

اين مهلت شما را مغرور نسازد كه خداوند بزرگ از شتابزدگي در كارها پاك و منزه است و از پايمال شدن خون ]بي گناه[ حراست مي كند و در كمين ما و شماست. [4] .

مردم حيرت زده ي كوفه دستهايشان را به دندان مي گزيدند، پنداشتي بار ديگر عاشورا آفريده شده و مردم در معرض سخت ترين مجازاتهاي الهي قرار گرفته اند.

آنگاه زينب كبري اين ابيات را قرائت كرد:



ماذا تقولون اذ قال النبي لكم

ماذا صنعتم و انتم آخر الامم



باهل بيتي و اولادي و تكرمتي

منهم اساري و منهم ضرجوا بدم



ما كان ذلك جزائي اذ نصحت لكم

ان تخلفوني بسوء في ذوي رحمي



اني لاخشي عليكم ان يحل بكم

مثل العذاب الذي اودي علي ارم




چه خواهد گفت آنگاه كه رسول خدا (ص) از شما سؤال كند: اين چه كاري بود كه انجام داديد در حالي كه شما امت آخرين بوديد؟!

به اهل بيت، فرزندان و پرده نشينان حرم من بنگريد كه گروهي اسير شما شده اند و گروهي ديگر در خون خود غوطه ور هستند. پاداش من كه نيكخواه شما بودم چنين نبود كه در حق خاندانم جفا كنيد. بيم آن دارم كه عذابي بر شما فرود آيد مانند عذابي كه قوم ارم را به نابودي كشاند.

سخنان زينب خاطره و ياد علي (ع) را در يادها زنده كرد.



زينب اي شيرازه ي ام الكتاب

اي به كام تو زبان بوتراب



اي بيانت سربه سر توفان خشم

نوح مي دوزد به توفان تو چشم



در كلامت هيبت شير خدا

در زبانت ذوالفقار مرتضي



خطبه هايت كرد اي؟ اخت الولي

راستي را كار شمشير علي



جان ز تنها برده اي از اسكتوا

اي تو روح آيه ي لاتقنطوا



چون شنيد آواي خشمت را جرس

شد تهي از خويش و افتاد از نفس






باز گو اي جان شيرين علي

داستان درد ديرين علي [5] .



امام زين العابدين (ع) به تسلي عمه ي سادات آمد و فرمود:

«عمه جان آرام باشيد. آنان كه مانده اند بايد از رفتگان خود عبرت گيرند و خداي را سپاس كه تو عالمه ي غيرمعلمه اي و نياموخته خردمندي و گريه و زاري ما، رفتگان را باز نمي گرداند.»

آنگاه امام خود خيمه اي برپا كرد و بتنهايي اهل بيت را از مركبها فرود آورد و در خيمه مستقر كرد. [6] .

حال و هواي كوفه به صورتي درآمده بود كه هيچ كس مردم را مانند آن روز چنين پريشان و نالان نديده بود و حال نوبت شيرزني ديگر بود تا بر رسوايي خاندان شيطاني بني اميه بيفزايد.

پس فاطمه ي صغري [7] لب به سخن گشود و گفت:

الحمدالله عدد الرمل و الحصي وزنة العرش الي الثري، احمده و اؤمن به و اتوكل عليه، و اشهد ان لا اله الله وحده لاشريك له، و ان محمدا عبده و رسوله، و ان اولاده ذبحوا بشط الفرات من غير ذحل و لا ترات.

اللهم اني اعوذ بك ان افتري عليك الكذب، و ان اقول خلاف ما انزلت عليه من اخذ العهود لوصيه علي بن ابي طالب (عليه السلام) المسلوب حقه المقتول من غير ذنب، كما قتل ولده بالامس في بيت من بيوت الله،


و بها معشر مسلمة بالسنتهم، تعسا لرؤوسهم! ما دفعت عنه ضيما في حياته و لا عند مماته، قبضته اليك محمود النقيبة، طيب الضريبة، معروف المناقب، مشهور المذاهب، لم تأخذه فيك لومة لائم و لاعذل، عاذل، هديته و يا رب للاسلام صغيرا، و حمدت مناقبه كبيرا، و لم يزل ناصحا لك ولرسولك صلواتك علي و آله حتي قبضته اليك زاهدا في الدنيا غير حريص عليها، راغبا في الآخرة مجاهدا لك في سبيلك، رضيته فاخترته و هديته الي طريق مستقيم.

اما بعد يا اهل الكوفه، يا اهل المكر و الغدر و الخيلاء، انا اهل بيت ابتلانا الله بكم، و ابتلاكم بنا، فجعل بلاءنا حسنا، و جعل علمه عندنا و فهمه لدينا، فنحن عيبة علمه و وعاء فهمه و حكمته، و حجته في الارض في بلاده لعباده، اكرمنا الله بكرامته و فضلنا بنبيه (صلي الله عليه و آله و سلم)علي كثير من خلقه تفضيلا، فكذبتمونا و كفرتمونا و رايتم قتالنا حلالا و اموالنا نهبا، كانا اولاد الترك او كابل، كما قتلتم جدنا بالامس، و سيوفكم تقطر من دمائنا اهل البيت لحقد متقدم، قرت بذلك عيونكم و فرحت به قلوبكم اجتراء منكم علي الله، و مكرا مكرتم والله خير الماكرين، فلا تدعونكم انفسكم الي الجذل بما اصبتم من دمائنا و نالت ايديكم من اموالنا، فان ما اصابنا من المصائب الجليلة و الرزايا العظيمة في كتاب من قبل ان نبراها ان ذلك علي الله يسير لكيلا تأسوا علي ما فاتكم و لاتفرحو بما آتاكم و الله لا يحب كل مختال فخور.

تبالكم فانتظروا العنة و العذاب فكان قد حل بكم، و تواترت من السماء نقمات قيسحتكم بما كسبتم و يذيق بعضكم بأس بعض، ثم تخلدون في العذاب الاليم يوم القيامة بما ظلمتمونا، الا لعنه الله علي الظالمين ويلكم أتدرون ايه يد طاعنتنا منكم، او اية نفس نزعت الي قتالنا، ام باية رجل مشيتم الينا تبغون محاربتنا، قست قلوبكم و غلظت اكبادكم و طبع علي


افئدتكم و ختم علي سمعكم و بصركم، و سول لكم الشيطان و املي لكم و جعل علي بصركم غشاوة فانتم لاتهتدون.

تبا لكم يا اهل الكوفة كم ترات لرسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم)قبلكم، و ذحوله لديكم، ثم غدرتم باخيه علي بن ابي طالب (عليه السلام) جدي، و بنيه عترة النبي الطيبين الاخيار و افتخر بذلك مفتخر فقال:



نحن قتلنا عليا و بني علي

بسيوف هندية و رماح



و سبينا نساءهم سبي ترك

و نطحناهم فاي نطاح



فقالت: بفيك ايها القائل الكثكث و لك الاثلب، افتخرت بقتل قوم زكاهم الله و طهرهم، واذهب عنهم الرجس، فاكظم واقع كما اقعي ابوك، و انما لكل امري ما قدمت يداه، حسدتمونا ويلا لكم علي ما فضلنا الله عليكم.



فما ذنبنا ان جاش دهرا بحورنا

و بحرك ساج لايواري الدعا مصا



ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء، و من لم يجعل الله له نورا فما له من نور.

خداوند را به شمار ريگها و تعداد شنها سپاس مي گويم و او را به عظمت و سنگيني عرش تا فرش ستايش مي كنم. به او ايمان آورده ام و بر او توكل مي كنم و شهادت مي دهم كه معبودي جز خداوند يگانه نيست و محمد (ص) بنده و فرستاده ي اوست.

همان پيامبري كه فرزندان او را «تشنه» در كنار فرات ذبح كردند، با آنكه آنان كسي را نكشته بودند تا مورد انتقام و قصاص قرار گيرند. خداوندا به تو پناه مي برم از اينكه سخني را به دروغ و ناروا به تو


نسبت دهم و برخلاف آنچه نازل كرده اي سخني را به زبان آورم. پيامبر تو براي جانشين خود علي بن ابي طالب (ع) پيمان گرفت، ولي حق او را غصب كردند و او را بي گناه كشتند؛ همان گونه كه ديروز فرزند او را در خانه اي از خانه هاي خدا شهيد كردند، آنان كه به زبان مسلمان بودند، كه نابود باد اين مسلماني.

]اين مردم[ هيچ گاه، در هنگام حيات و لحظه ي رحلت، علي (ع) را ياري نكردند تا او را به جوار رحمت خود فراخواندي كه او اخلاقي پسنديده و نهادي پاك و زيبنده داشت و فضايلش شهره ي خاص و عام بود و روش او واضح و آشكار. از نكوهش نمي هراسيد و از ملامت احدي نمي ترسيد. پدرم را از كودكي به اسلام هدايت فرمودي، و در بزرگي وي را خلق و خوي نيكو دادي و مناقبش را ستودي و او با تو و فرستاده ات رفتاري از سر خلوص و صدق داشت، تا او را هم به جوار رحمتت فراخواندي. او هيچ علاقه و رغبتي به دنيا نداشت و آزمند آن نبود، بلكه تمايل او به سوي آخرت بود. در راه تو آن چنان مجاهده كرد كه او را برگزيدي و به راه راست هدايت كردي.

هان اي مردم كوفه، اي اهالي نيرنگ و بي وفايي و خودخواهي! ما خانداني هستيم كه خدا ما را به شما و شما را به وسيله ي ما مورد آزمون خويش قرار داد. ما از عهده ي امتحان الهي به نيكي برآمديم و خداوند دانش و حكمت خود را به ما كرامت فرمود و ما نگهبان خزانه هاي او هستيم و همان حجتي هستيم كه او بر بندگان خود گمارده است. ما را به كرامت خود گرامي داشت و به سبب پيامبر خود محمد (ص) بر بسياري از آفريدگانش برتري بخشيد. اما شما ما را تكذيب كرديد و ناسپاسي ورزيديد،


ريختن خون ما را حلال و غارت امولمان را مباح دانستيد، گويي ما از نسل ترك و تاتاريم!

ديروز نياي بزرگ ما را كشتيد و ]اكنون[از شمشيرها شمات خون ما مي چكد. به خاطر كينه هايي كه از ما در سينه داشتيد چشمتان روشن شد و دلهايتان شادمان گرديد. شما به خداوند جهانيان تهمت زديد و با او از در نيرنگ وارد شديد، همانا نيرنگ خدا از شما بيشتر و كارسازتر است. از ريختن خون ما و غارت اموالمان شاد نباشيد، زيرا اين مصيبتي كه بر ما فرود آمد سرنوشتي بود كه در كتاب «مشيت خداوندي» و پيش از آفرينش رقم خورده بود و اين امر براي خدا كاري آسان است.، تا شما به آنچه از دست رفته است اندوهناك نباشيد و به آنچه شما را عنايت فرمود خشنود نشويد و خداوند دوست ندارد كسي را كه بر خود ببالد.

نابود شويد و در انتظار كيفر الهي باشيد كه گويي دارد از راه مي رسد، و بلاهاي آسماني مدام بر شما خواهد باريد و شما را نابود و در همين دنيا به جان يكديگر خواهد انداخت و در روز رستاخيز هم در عذاب جاودانه ي الهي خواهيد بود، زيرا كه نسبت به ما به ناحق ستم كرديد و لعن و نفرين خدا بر ستمگران باد.

واي بر شما! آيا مي دانيد با كدامين دست به ما ستم كرديد؟ و با كدامين هيئت به ريختن خون ما راضي شديد؟ و با كدامين پا در نبرد با ما مبارزه كرديد؟! دلهاي شما سخت و جگرهايتان پر از خشم و نفرت و آلودگي است و دلها و چشمها و گوشهاي شما را مهر زده اند!

ابليس تمام زشتيها را در نظر شما زيبا و شما را به آنها اميدوار


كرد و بر روي چشمهاي شما پرده اي كشيد كه اكنون راه را نمي شناسيد.

اي مردم كوفه، نابود شويد كه شما را با رسول خدا (ص) دشمني ها و كينه هايي است كه اكنون درصدد انتقام كشيدن از او برآمديد، سپس با برادر رسول خدا، علي بن ابي طالب - نياي بزرگوار ما - و همچنين با فرزندان او كه عترت پيامبر و از برگزيدگان و پاكان بودند بي وفايي كرديد (تا آنجا كه) يكي از شما بر خود ببالد و اين شعر را بگويد:

«ما علي (ع) و فرزندان او را با نيزه ها و شمشيرهاي هندي كشتيم و زنان آنها را همانند اسيران ترك به اسارت گرفتيم و با آنان جنگيديم و به قتل رسانديم.» خاك بر دهان تو باد (گوينده ي شعر) آيا به كشتار گروهي به خود مي بالي كه خداوند آنها را پاكيزه و طيب مي شناسد و آنان را از هر آلودگي و پليدي امان داده است؟ آري در اين غم همانند پدرت بسوز و چون سگ خود را بر زمين بساي كه براي هر كس همان چيزي است كه از پيش فرستاده است. واي بر شما كه نسبت به والايي و برتري ما كه خداوند عنايت فرموده است حسد مي ورزيد!

گناه ما چيست اگر درياهاي «حكمت و دانش» ما سراسر جهان را فراگرفت ولي درياي تو چنان كوچك است كه حتي يك حيوان كوچك دريايي را نمي پوشاند؟! و اين فضل خداست و بر هر كه اراده كند مي بخشد و هر كس را خداوند نوري برايش قرار نداده هيچ گاه روشني نخواهد داشت.


مردم با شنيدن سخنان كوبنده، رسا و حكميانه ي فاطمه ي صغري در حالي كه بشدت مي گريستند، گفتند: اي دختر پاكان، بس است كه دلهايمان را به آتش كشيدي و سينه هاي ما را برافروختي و درونمان را گداختي و فاطمه لب از سخن فروبست [8] تا ام كلثوم دختر علي (ع) رشته ي كلام را به دست گيرد. او نيز كه پروده ي مكتب علي (ع) و همراز و همنوازي هميشگي زينب بود چنين گفت:

يا اهل الكوفه! سؤءا لكم خذلژ حسينا و قتلتموه و انتهبتم امواله و ورثتموه، و سبيتم نساءه و نكبتموه؟! فتبالكم و سحقا. وليكم اتدرون اي دواه دهتكم؟ و اي وزر علي ظهوركم حملتم؟ واي دماء سفكتموها؟ و اي كريمة أهتضمتموها؟ و أي صبية سلبتموها؟ و اي اموال نهبتموها؟ قتلتم خير رجالات بعد النبي و نزعت الرحمة من قلوبكم، الا ان حزب الله هم الغالبون و حزب الشيطان هم الخاسرون.

اي اهالي كوفه! سيماي شما زشت و ناپسند باد كه حسين (ع) را تنها گذاشتيد و او را كشتيد و اموال او را به غارت برديد، آنچنان كه گويي آن اموال از طريق ارث به شما رسيده است. پرده نشينان حرم او را اسير كرديد و مورد شكنجه و آزار قرار داديد.

نابود شويد، آيا مي دانيد چه وزر و بالي را گردن گرفتيد؟ و چه گناهي گران را بر دوش كشيديد؟! و چه خونهايي ريختيد؟! و چه بانوان گرانقدري را داغدار كرديد؟! و چه اموالي را به تاراج برديد؟! مرداني را از دم تيغ گذرانديد كه بعد از رسول خدا (ص) بهترين ها بودند و آنچنان كه گويي عاطفه و مهرباني در دلهاي شما ريشه كن شده است، آگاه باشيد كه حزب خدا پيروز و حزب شيطان زيانكار است.


حضرت زين العابدين (ع) پس از سخنان ام كلثوم با اشاره مردم را به سكوتي بهت آور فرود برد و پس اتز ثناي الهي و درود بر رسول خدا فرمود:

ايها الناس! من عرفني فقد عرفني، من لم يعرفني فانا علي بن الحسين المذبوح بشط الفرات من غير ذحل و لاترات، انا ابن من انتهك حريمه و سلب نعيمه و انتهب ماله و سبي عياله، انا ابن من قتل صبرا، فكفي بذلك فخرا.

ايها الناس! ناشدتكم بالله هل تعلمون انكم كتبتم الي ابي و خدعتموه، و اعطيتمموه من انفسكم العهد و الميثاق و البيعة ثم قاتلتموه و خذلتموه؟ فتبالكم ما قدمتم لانفسكم و سوء لرأيكم، باية عين تنظرون الي رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) يقول لكم: قتلتم عترتي و انتهكتم حرمتي فلستم من امتي.

اي مردم، هر كس كه مرا مي شناسد مي داند كه من كيستم، و آن كس كه مرا نمي شناسد، من علي (ع) فرزند حسين (ع) هستم كه او را در كنار فرات بدون هيچ گناهي از دم تيغ گذراندند. من فرزند كسي هستم كه پرده ي حريم حرمت او را دريدند و اموالش را به غارت بردند و افراد خانواده اش را به زنجير كشيدند. من فرزند كسي هستم كه او را به زاري كشتند و اين افتخار ما را كفايت مي كند.

اي مردم، شما را به خدا سوگند، آيا به ياد مي آوريد كه به پدرم نامه نوشتيد ولي با او نيرنگ كرديد؟ با او پيمان بستيد و بيعت كرديد ولي او را تنها گذاشتيد؟ و با او به پيكار نيز پرداختيد؟!

خدا شما را بكشد كه بد توشه اي براي خود فرستاديد و رأي شما زشت و ناپسند بود، به من بگوييد با كدام چشم به ديدار رسول


خدا مي رويد، هنگامي كه بگويد: شما عترت مرا كشتيد، حريم حرم مرا شكستيد، پس ديگر شما از امت من نيستيد؟

چون سخنان امام به اينجا رسيد مردم يكديگر را توبيخ مي كردند و هر كدام بشدت ناله سر مي دادند. سپس امام مردم را به پذيرش نصايح خود فراخواند و مردم بدسابقه و پيمان شكن كوفه نيز آمادگي خود را براي اجراي اوامر امام اعلام كردند، اما امام سجاد (ع) فرمود:

هيهات! ايها الغدرة المكرة! حيل بينكم و بين شهوات انفسكم، اتريدون ان تأتؤا الي كما اتيتم الي آبائي من قبل؟ كلا و رب الراقصات الي مني، فان الجرح لما يندمل، قتل ابي بالامس و اهل بيته معه، فلم ينسني ثكل رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) و ثكل ابي و بني ابي وجدي شق لها زمي و مرارته بين حناجري و حلقي، و غصصه تجري في فراش صدري، و مسالتي ان لا تكونوا لنا و لا علينا.

هيهات! اي بي وفايان نيرنگ باز! ميان شما و خواسته هايتان پرده اي كشيده شده است. آيا درصدد هستيد با من نيز مانند پدرانم رفتار كنيد؟ هرگز چنين نخواهد شد، به خداي راقصات [9] به سوي منا سوگند كه هنوز قلبم از آن زخم بزرگي كه ديروز از قتل عام پدرم و فرزندان و يارانش بر آن وارد ساختيد التيام نيافته است. هنوز داغ رحلت رسول خدا را فراموش نكرده بودم كه درد و مصيبتهاي پدرم و فرزندان پدر و جد بزرگوارم موي سر و صورت مرا سپيد كرد و هنوز مزه ي تلخ آن را در گلوي خود احساس مي كنم و اندوه اين آلام جانفرسا هنوز در قفسه ي سينه ي من مانده است. نصيحت و خواسته ي من از شما اين است كه نه از ما


كنيد و نه با ما به جنگ بپردازيد.

امام سخنان خود را با ابيات زير خاتمه داد:



لاغرو ان قتل الحسين و شيخه

قد كان خيرا من حسين واكرما



فلا تفرحوا يا اهل كوفة بالذي

اصيب حسين كان ذلك اعظما



قتيل بشط النهر نفسي فداءه

جزاء الذي اراده نار جهنما



شگفت آور نيست اگر حسين (ع) كشته شد، پدر بزرگوارش كه از حسين (ع) بهتر بود نيز كشته شد.

شادمان نباشيد بر اين مصيبتي كه بر حسين (ع) وارد آمد كه اين مصيبتي بزرگ است.

جانم فداي آنكه در كنار نهر فرات به شهادت رسيد، كيفر آن كس كه او را كشت آتش جهنم است. [10] .



پاورقي

[1] مقرم، مقتل الحسين، ص 310.

[2] اللهوف، ص 63.

[3] مقرم، مقتل الحسين، ص 310.

[4] خوارزمي، مقتل الحسين، ج 2 ص 41 - 40، ابن اعثم کوفي، الفتوح، ج 3 ص 141 - 139. معالم المدرستين، ج 2 ص 146 - 145، بحارالانوار، ج 45 ص 109.

[5] شعر محمد علي مجاهدي.

[6] طبرسي، الاحتجاج، ج 2 ص 109.

[7] بعضي ايشان را از اولاد امام علي (ع) دانسته‏اند و گروهي او را دختر امام حسين (ع). اما جمله‏ي متن خطبه‏ي وي خطاب به مردم کوفه دلالت مي‏کند که آن حضرت دختر امام حسين است (کما قتلتم جدنا بالامس) که مراد و منظور علي (ع) است.

[8] طبرسي، الاحتجاج، ج 2 ص 104.

[9] شتراني که زايران خانه‏ي خدا را از «مکه» به «مني» و «عرفات» مي‏بردند.

[10] طبرسي، الاحتجاج، ج 2 ص 117، بحارالانوار، ج 45، ص 112. ترتيب خطبه نيز بر اساس ترتيب علامه مجلسي آمده است.