بازگشت

هجوم ناجوانمردانه


به فرمان پسر سعد هنگامي كه امام در حال وداع با اهل بيت خود بود، هجوم سراسري آغار شد. از هر سو تير مي باريد و آن بزرگوار سينه اش را در مقابل آماج تيرها سپر مي كرد. امام در برخورد با اين ناجوانمردي علت اين كينه و دشمني را جويا شد و پرسيد:

آيا من حقي را ترك كرده و يا سنتي را تغيير داده ام و يا شريعتي را تبديل كرده ام؟

بزرگان سپاه اموي گفتند: اين نبرد پاداش كينه اي است كه از پدر تو به دل داريم، از آنچه با پدران ما در روز بدر و حنين كرد. [1] .

امام كه ديگر توانش تحليل رفته بود و رمقي برايش نمانده بود قصد كرد تا لحظه اي استراحت كند، اما سنگي بر پيشاني اش نشست و خون، رخساره و محاسن او را در خود گرفت. خواست تا با لباس خود خونها را از چهره برگيرد كه تيري سه شعبه بر سينه اش اصابت كرد.

«بسم الله و بالله و علي ملة رسول الله.»

امام تير سه شعبه را از پشت خود بيرون آورد و خون مانند ناودان جاري شد. با دست مشتي از خون دل الهي اش را به آسمان پاشيد و با مشتي ديگر محاسنش را رنگ خون كرد و فرمود:

«در اين حال بمانم تا جدم رسول خدا را ملاقات كنم.» [2] .

عده اي از سپاه به سوي خيمه هاي آل الله به حركت درآمدند و ديدگان نگران امام به سوي خيمه هاي زنان بود. آخرين توان خود را جمع كرد و در حالي كه سراسر بدن مقدسش را خون فراگرفته بود فرياد زد:


ويلكم يا شيعة آل ابي سفيان ان لم يكن لكم دين و كنتم لا تخافون يوم المعاد فكونوا احرارا في دنيا كم هذه و ارجعوا الي احسابكم ان كنتم عربا كما تزعمون.

واي بر شما پيروان خاندان ابوسفيان، اگر دين نداريد و از روز قيامت پروايي نداريد، در دنياي خود آزاده باشيد و به حسب و نسبت خود بازگرديد، اگر گمان داريد عرب هستيد.

شمر گفت: اي پسر فاطمه (س) چه مي گويي؟

امام (ع) فرمود: «من و شما در جنگ هستيم، زنان گناهي ندارند؛ به اين گروه بگو تا زنده هستم به حرم من تعرض نكنند.»

شمر درخواست امام را پذيرفت و نيروهاي غارت و جنايت از خيمه ها فاصله گرفتند، اما هر كس كه از راه مي رسيد با شمشير و نيزه ضربه اي به جسم شريف امام وارد مي ساخت. [3] .


پاورقي

[1] الامام الحسين و اصحابه، ص 306.

[2] بحارالانوار، ج 45، ص 53.

[3] الملهوف، ص 50، بحارالانوار، ج 45، ص 51، مناقب ابن شهر آشوب، ج 4 ص 111، ابن اثير، کامل، ج 4 ص 78.