بازگشت

نصيحت امام به سپاه كوفه


امام هدايت و سفير سعادت خاندان وحي كه اصلاح امور مردم و هدايت آنها را بر مدار خواسته ي و اراده ي خداوند سرلوحه ي خروج خود قرار داده بود [1] و هم اكنون آنها را در خطر بزرگ سقوط به منجلاب و تباهي مي ديد


يك بار ديگر زبان به نصيحت و خيرخواهي آنان گشود، امام فرمود:

الحمد لله الذي خلق الدنيا فجعلها دار فناء و زوال، متصرفة باهلها حالا بعد حال فالمغرور من غرته و الشقي من فتنته، فلا تغرنكم هذه الدنيا فانها تقطع رجاء، من ركن اليها و تخيب طمع من طمع فيها، و اراكم قد اجتمعتم علي امر قد استخطتم الله فيه عليكم و اعرض بوجهه الكريم عنكم و احل بكم نقمته و جنبكم رحمته، فنعم الرب ربنا و بئس العبيد انتم، اقررتم بالطاعة و امنتم بالرسول محمد (ص) ثم انكم زحفتم الي ذريته و عترته تريدون قتلهم لقد استحوذ عليكم الشيطان فانساكم ذكر الله العظيم فتبا لكم و لما تريدون، انا الله و انا اليه راجعون، هولاء قوم كفروا بعد ايمانهم فبعدا للقوم الظالمين.

خداوندي را ستايش مي كنم كه دنيا را آفريد و آن را خانه ي فنا و زوال مقرر فرمود و اهل دنيا را در احوالاتي گوناگون قرار داد، آنكه دنيا او را فريب داد بي خرد، فريفته دنيا و نگون بخت است. مبادا دنيا شما را فريب دهد كه دنيا اميد دلبسته هاي خود را قطع


مي كند و طمع آن كس را كه دلبسته ي اوست نوميد مي سازد. شما را مي بينم براي انجام كاري اجتماع كرده ايد كه خدا را خشمگين ساخته است و او از شما روي برتافته و كيفرش را بر شما نازل كرده و شما را از رحمت خود دور گردانيده است. نيكو پروردگاري است خداوند ما، و شما بندگان بدي هستيد كه به طاعت او اقرار و به رسولش ايمان آورده ايد، ولي بر سر فرزندان و عترت او تاخته و تصميم به قتل آنها گرفته ايد، شيطان به شما غلبه كرد و خداي بزرگ را از ياد برديد، نابود شويد با هر آنچه مي خواهيد. همه ي ما از خدا هستيم و به سوي او باز خواهيم گشت، اينان جماعتي هستند كه پس از ايمان كافر شدند، رحمت پروردگار از ظالمان دور باد.

سخنان امام همچون پتكي گران بر وجدانهاي خفته ي كوفيان كوبيده مي شد و عمر بن سعد بيمناك از ادامه ي سخنان امام، خطاب به بزرگان سپاه خود گفت: واي بر شما! با او سخن مي گوييد، به خدا سوگند او پسر همان پدر است كه اگر يك روز هم سخن خود را ادامه دهد از گفتار عاجز نشود.

شمر در راستاي سخنان امير خود خطاب به امام گفت: اين چه سخن است كه مي گويي؟

امام فرمود: «مي گويم از خدا تراسان باشيد و مرا به قتل نرسانيد، زيرا كشتن و شكستن حرمت من جايز نيست. من فرزند دختر پيامبر شما هستم و خديجه جده ي من همسر رسول خدا و پيامبر شماست، كه فرمود: حسن و حسين آقاي جوانان اهل بهشتند.» [2] .



پاورقي

[1] امام حسين (ع) قبل از حرکت طي مکتوبي به عنوان وصيت خطاب به محمد بن حنيفه نوشته بود:

... و اني لم اخرج اشرا و لابطرا و لامفسدا و لاظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدي (ص) اريد ان آمر بالمعروف و انهي عن المنکر و اسير بسيرة جدي و ابي علي بن ابي طالب (ع)، فمن قبلني بقبول الحق فالله اولي بالحق و من رد علي هذا اصبر حتي يقضي الله بيني و بين القوم بالحق و هو خير الحاکمين.

اما بعد، خروج من بر يزيد براي ايجاد فتنه و فساد و يا براي سرگرمي و خودنمايي نيست بلکه خروج من براي اصلاح امور امت جدم رسول خدا (ص) است. من اراده کرده‏ام که امر به معروف و نهي از منکر نمايم و از سيره‏ي جدم و پدرم علي بن ابي طالب (ع) پيروي کنم. اگر کسي دعوت به حق را پذيرفت پس خداوند سزاوارتر به قبول آن است و اگر کسي آن را نپذيرفت من صبر خواهم کرد تا خداي متعال ميان من و اين جماعت داوري کند و او بهترين حکم کنندگان است.

[2] بحار الانوار، ج 45، ص 5.