بازگشت

قهرمان غيرتمند اسلام


عباس با شنيدن پاسخ سپاه اموي و منطق ابلهانه و شرربار آ نان، بر حماقت و بيگانگي آنها از منطق بشر دوستانه و انساني اسلام، تأسف خورد و بسوي برادر بازگشت و جريان را به آن حضرت گزارش كرد.

حسين عليه السلام بر مظلوميت و تنهايي قرآن و خاندان رسالت گريست، به گونه اي كه قطرات اشك ديدگانش بسان درهاي غلطان بر سينه و لباسش غلطيد و آن را اشك آلود ساخت و از دگر سو نيز عباس صداي جانسوز كودكان خردسال را مي شنيد كه ندا


مي دادند: العطش العطش...

امان از تشنگي...

فرياد از ستم و بيداد

امان...

اينجا بود كه قهرمان غيرتمند اسلام سوار بر مركب شد و سلاح خويش را برگرفت و مشك آب را نيز براي برگفتن آب و حمل آن بسوي خيمه ها برداشت و دليرانه و پرشور خود را به سپاه دشمن زد.

«عمر بن سعد» براي آب بر روي خاندان وحي و رسالت يك ستون چهار هزار نفري را براي آب گمارده بود و آنها به هيچ عنوان اجازه نمي دادند كه ياران و فرزندان حسين عليه السلام به آب نزديك شوند و سردار سپاه نور بر آنان تاخت.

او كه نشان از اميرمؤمنان داشت با شجاعت و شهامتي وصف ناپذير روزگار دشمن سياهكار را سياه كرد و آن ستون نظامي را از هم پاشيد و با به خاك هلاكت افكندن هشتاد تن از شريرترين آنان، طعم شكست و خفت را بر آنان چشاند.

صداي قهرمانانه او در آنجا طنين افكنده بود كه:



لا أرهب الموت أذا الموت رقا

حتي أواري في المصاليت لقي



اني أنا العباس أغدوا بالسقا

و لا اخاف الشر يوم الملتقي



من از مرگ هدفدار و شرافتمندانه، آنگاه كه بسوي من آيد نمي هراسم، تا به ياري خدا سرهاي آتش افروزان و جنگاوران را به خاك نهان كنم.

من عباس هستم كه به افتخار سقايت و آبرساني فرزندان حسين و خاندان پيامبر مفتخر شده ام و مي خواهم آب به آنان برسانم و در روز رويارويي حق با بيداد و باطل، از شرارت باطل گرايان هرگز نخواهم هراسيد...