شهادت حر
و آنگاه «حر»، آن آزاده ي دو سرا، به ميدان آمد و اين اشعار حماسي و پرشور را مي خواند:
اني ان الحر و مأوي الضيف
اضرب في اعناقكم بالسيف
عن خير من حل بأرض الخيف
أضربكم و لا أري من حيف
هان! بدانيد كه من «حر» هستم، «حر» پناه و ملجأ اين بهترين و گرانمايه ترين ميهمان،
منم، من، كه با شمشير آخته، گردن شما پيمان شكنان ميهمان كش را خواهم زد.
منم، «حر» كه از بهترين و والاترين مرد روزگار كه در اين سرزمين فروآمده است جانانه دفاع خواهم كرد.
شما ناجوانمردان و تجاوزكاران را كه آلت دست استبداد و ارتجاع شده و فريب دجالگريهاي دشمن را خورده ايد، درهم خواهم كوبيد و اين را عدالت مي دانم و ذره اي بي عدالتي نمي نگرم.
و نيز چنين مي خواند:
آليت لا اقتل حتي اقتلا
و لن اصاب اليوم الا مقبلا
اضربهم بالسيف ضربا مقصلا
لا ناكلا عنهم و لا مهللا
سوگند ياد كرده ام كه سر بر بستر شهادت ننهم تا اين كه از تجاوزكاران سخت كشتار كنم، و امروز وقتي سر بر بستر مرگ پرافتخار گذارم كه در حال پيشروي به قلب سپاه دشمن باشم.
با شمشير آخته ام ضربتي سخت و شكننده بر آنان خواهم زد، نه از آنان باز خواهم ماند و نه عقب مي روم و نه مهلتشان مي دهم.
در اوج پيكار دلاورانه ي «حر» بود كه «زهير» نيز به ميدان آمد و آن دو، پيكاري سخت با دشمن تجاوزكار آغاز كردند... هنگامي كه يكي از آن دو خود را به قلب سپاه اموي مي زد و كار بر او سخت مي شد، ديگري قهرمانانه حمله مي كرد و او را نجات مي داد و
طوفاني از شجاعت وزيدن گرفته بود... و مدتي به طول انجاميد كه سرانجام پياده نظام دشمن توانست «حر» را از پا درآورد.
درود و مهر خدا بر او و همرزمانش باد!